مجموعه اشعار تک بیتی خیام نیشابوری با مجموعه شعر تک بیتی عاشقانه و احساسی
عمر خیام نیشابوری رباعی سرای ایرانی در دوران سلجوقی، در سال ۴۴۰ هجری قمری دیده به جهان گشود. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او و لقبش «حجّهالحق» بودهاست، ولی آوازهٔ وی مدیون نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. در این مطلب مجموعه ای از اشعار تک بیتی احساسی و عمیق خیام را برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم که مورد پسند شما قرار گیرد.
فهرست موضوعات این مطلب
شعر تک بیتی احساسی خیام
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست
ما را ز کس دگر نمیباید خواست
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آیینه زنگ خورده و جام جمیم
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی نشان خواهد بود
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده ست
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی
مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایه دادیم و نهاد ستمیم
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
شعر تک بیتی درباره زندگی
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش می کوشی
آنها که کهن شدند و اینها که نوند
هر کس بمراد خویش یک تک بدوند
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
مطلب مشابه: اشعار تک بیتی صائب تبریزی با گلچین زیباترین اشعار کوتاه عاشقانه
بسیار بگشتیم به گرد در و دشت
اندر همه آفاق بگشتیم بگشت
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
ایام زمانه از کسی دارد ننگ
کو در غم ایام نشیند دلتنگ
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حل معما نه تو خوانی و نه من
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نه ای غمان بیهوده مخور
مطلب مشابه: اشعار تک بیتی برای کپشن و مجموعه شعر جالب و جذاب احساسی و عاشقانه
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خم گیرد
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش خیام
از کوزه گری کوزه خریدم باری
آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
مطلب مشابه: شعر تک بیتی تیکه دار و سنگین با اشعار کنایه آمیز با معنی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی
اشعار تک بیتی عاشقانه خیام نیشابوری
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
مغرور بدانی که نخورده ست ترا
تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد
مطلب مشابه: تک بیتی های عارفانه در مورد خداوند و در وصف بزرگی پروردگار
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش که عمری که اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
من مینگرم ز مبتدی تا استاد
عجز است به دست هر که از مادر زاد
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
مطلب مشابه: شعر تک بیتی زیبا و عاشقانه از زیباترین اشعار ایرانی + عکس پروفایل شعر تک بیتی
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
کانهم رخ خوب نازنینی بوده است
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
مطلب مشابه: تک بیتی عاشقانه؛ زیباترین شعرهای تک بیتی رمانتیک و زیبا از شاعران بزرگ
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
گلچین شعر تک بیتی زیبا
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین منست
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد
مطلب مشابه: شعر جوانی + مجموعه اشعار زیبا در مورد جوانی به صورت تک بیتی، دو بیتی، کوتاه و بلند
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکستهای دمی آبی سرد
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دم زدن از وجود خود شاد نیم
مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی عاشقانه زیبا + عکس های پروفایل شعردار زیبا و احساسی
ای دل ، ز زمــانه رسـم احسان مَطَلَب
وز گردش دوران سر و سامان مطلب
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
سیم و زر خویش از درمی تا بجوی
با دوست بخور گر نه بدشمن ماند
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته تر ز عنقا باشد
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
این کهنه جهان بکس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
بر چهر گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
فردا که ازین دیر فنا در گذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
در دایره ای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
دیدم به سر عمارتی مردی فرد
کو گِل بلگد می زد و خوارش می کرد
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
در سایه گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر میدهد مرا بر لب کشت
هر ذره که بر روی زمینی بوده است
خورشید رخی زهره جبینی بوده است
هم دانه امید به خرمن ماند
هم باغ و سرای بی تو و من ماند
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست
در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده ست و روزی که گذشت
عمریست مرا تیره و کاریست نه راست
محنت همه افزوده و راحت کم و کاست
انصاف مرا ز غنچه خوش میآید
کو دامن خویشتن فراهم گیرد
شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست
ما را ز کس دگر نمیباید خواست
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگاری بوده است
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد