بهترین اشعار دو بیتی حافظ؛ گلچین اشعار کوتاه و غزلیات ناب حافظ شیرازی
اشعار دو بیتی حافظ از زیباترین اشعاری هستند که می توانید برای بیان احساسات خود از آن ها استفاده کنید. ما در این مطلب مجموعه ای از دوبیتی های حافظ را برای شما عزیزان آماده کرده ایم، امیدواریم که از خواندن آن ها لذت ببرید. با ما همراه باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
شعر دو بیتی حافظ
چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمیشود مقبولبه درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداختنبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
مطلب مشابه: شعر عاشقانه حافظ ❤️ ؛ گلچین اشعار زیبای عاشقانه و غزل های کوتاه حافظ
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوختتنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنمدل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفتگل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما راخواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیستروی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
مطلب مشابه: عکس پروفایل حافظ | عکس نوشته حافظ از اشعار و غزلیات حافظ
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانهای افتادهام در دام دوستسر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا ان شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
اشعار دو بیتی حافظ شیرازی
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کندجان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشتگفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم …
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
مطلب مشابه: آرامگاه حافظ؛ حقایق خواندنی در مورد آرامگاه حافظ و عکس های زیبا از آرامگاه حافظ
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست…
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات باید سفتتا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
مطلب مشابه: شعر تک بیتی زیبا و عاشقانه از زیباترین اشعار ایرانی + عکس پروفایل شعر تک بیتی
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوستگر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینهها در مقابل رخ دوست
شعر دو بیبتی عاشقانه حافظ
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
مطلب مشابه: اشعار بابا طاهر عریان + مجموعه شعر دو بیتی بابا طاهر عاشقانه و در مورد خدا
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشتدر نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری میآشفتگفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوستحافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست
مطلب مشابه: مجموعه زیباترین اشعار دو بیتی اقبال لاهوری؛ زیباترین اشعار عاشقانه کوتاه
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانیبه گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
شعر کوتاه عاشقانه حافظ
در هجــر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگـــر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتـــم زده را داعیه ســـور نماندست
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم…
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشتگر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
مطلب مشابه: اشعار دو بیتی سعید ابوالخیر؛ گلچین اشعار کوتاه عاشقانه این شاعر
شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است
جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس
بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرسز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست
جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس
از دست رفته بود وجود ضعــیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد
حافظ نهاد نیک تو کامــت برآورد
جانها فدای مردم نیـــکونهاد باد
عیب رندان مکنای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفتاشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشتچشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانیجلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوستواله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
مطلب مشابه: مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر