اشعار دو بیتی سعید ابوالخیر؛ گلچین اشعار کوتاه عاشقانه این شاعر
در این مطلب گزیده ای از بهترین اشعار دو بیتی بسیار زیبای ابوسعید ابوالخیر را گردآوری کرده ایم، برای مطالعه مجموعه اشعار ابوسعید ابوالخیر در ادامه با ما همراه باشید. امیدواریم مورد توجه شما قرار گیرد.
فهرست موضوعات این مطلب

اشعار دو بیتی سعید ابوالخیر
اندر همه دشت خاوران گر خاری ست
آغشته به خون عاشق افگاری ست
هر جا که پریرخی و گل رخساری ست
ما را همه در خورست مشکل کاری ست
گر با غم عشق سازگار آید دل
بر مرکب آرزو سوار آید دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود
با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود
زهرست گناه و توبه تریاک وی است
چون زهر به جان رسید تریاک چه سود
جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بی یاد تو هر جا که نشستم توبه
در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
هرگاه که بینی دو سه سرگردان را
عیب ره مردان نتوان کرد آنرا
تقلید دو سه مقلد بیمعنی
بدنام کند ره جوانمردان را
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
مطلب مشابه: گلچین بهترین اشعار دو بیتی فایز دشتی و مجموعه شعرعاشقانه و ناب کوتاه

ای دوست دوا فرست بیماران را
روزی ده جن و انس و هم یاران را
ما تشنه لبان وادی حرمانیم
بر کشت امید ما بده باران را
از هستی خویش تا پشیمان نشوی
سر حلقهٔ عارفان و مستان نشوی
تا در نظر خلق نگردی کافر
در مذهب عاشقان مسلمان نشوی
چشمی دارم همه پر از دیدن دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست دروست
از دیده و دوست فرق کردن نتوان
یا اوست درون دیده یا دیده خود اوست
گلچین اشعار سعید ابوالخیر
ای سبزی سبزه بهاران از تو
وی سرخی روی گل عذاران از تو
آه دل و اشک بی قراران از تو
فریاد که باد از تو و باران از تو
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکدهای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
وز بیم حساب رویها گردد زرد
من حسن ترا به کف نهم پیش روم
گویم که حساب من ازین باید کرد
مطلب مشابه: اشعار دو بیتی و رباعیات ترکی عاشقانه بسیار زیبا و معروف

ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ
نسیما جانب بستان گذر کن
بگو آن نازنین شمشاد ما را
به تشریف قدوم خود زمانی
مشرف کن خراب آباد ما را
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
نی باغ به بستان نه چمن میخواهم
نی سرو و نه گل نه یاسمن میخواهم
خواهم زخدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من میخواهم
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل زبهار عمر ما را غم و بس
از قافلهٔ بهار نامد آواز
تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس
مطلب مشابه: اشعار بابا طاهر عریان + مجموعه شعر دو بیتی بابا طاهر عاشقانه و در مورد خدا

گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را
رفتم به کلیسیای ترسا و یهود
دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود
با یاد وصال تو به بتخانه شدم
تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک میباید شد
شعر کوتاه عاشقانه سعید ابوالخیر
عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمی شود مگر خویش منست
خواهم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست
بی روی تو رای استقامت نکنم
کس را به هوای تو ملامت نکنم
در جستن وصل تو اقامت نکنم
از عشق تو توبه تا قیامت نکنم

گفتی که منم ماه نشابور سرا
ای ماه نشابور نشابور ترا
آن تو ترا و آن ما نیز ترا
با ما بنگویی که خصومت ز چرا
میگفتم یار و میندانستم کیست
میگفتم عشق و میندانستم چیستگر یار اینست چون توان بی او بود
ور عشق اینست چون توان بی او زیست
ای چارده ساله مه که در حسن و جمال
هم چون مه چارده رسیدی بکمال
یا رب نرسد به حسنت آسیب زوال
در چارده سالگی بمانی صد سال
مطلب مشابه: مجموعه شعر دو بیتی برای مادر و اشعار زیبای عاشقانه در وصف مادر
تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت
افکند دلم برابر تخت تو رخت
روزی بینی مرا شده کشته بخت
حلقم شده در حلقه سیمین تو سخت
از بیم رقیب طوف کویت نکنم
وز طعنه خلق گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما
این نتوانم که آرزویت نکنم

در دیده بجای خواب آبست مرا
زیرا که بدیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خوابست مرا
دنیا طلبان ز حرص مستند همه
موسی کش و فرعون پرستند همه
هر عهد که با خدای بستند همه
از دوستی حرص شکستند همه
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست
هم بر سر گریه ای که چشمم را خوست
از خون دلم هر مژهای پنداری
سیخی ست که پاره جگر بر سر اوست
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی خیام نیشابوری با مجموعه شعر تک بیتی عاشقانه و احساسی
اول رخ خود به ما نبایست نمود
تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما
ناچار ترا دلبر ما باید بود
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی
از دفتر عشق هر که فردی دارد
اشک گلگون و چهر زردی دارد
بر گرد سری شود که شوری ست درو
قربان دلی رود که دردی دارد
گفتم چشمت گفت که بر مست مپیچ
گفتم دهنت گفت منه دل بر هیچ
گفتم زلفت گفت پراکنده مگوی
باز آوردی حکایتی پیچا پیچ
مجموعه شعر احساسی سعید ابوالخیر
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
جور تو از آن کشم که روی تو نکوست
مردم گویند بهشت خواهی یا دوست
ای بی خبران بهشت با دوست نکوست
مرد باید که جگر سوخته چندان بودا
نه همانا که چنین مرد فراوان بودا
کار چون بسته شود بگشایدا
وز پس هر غم طرب افزایدا
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت
زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت
مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی

قومی ز خیال در غرور افتادند
و ندر طلب حور و قصور افتادند
قومی متشککند و قومی به یقین
از کوی تو دور دور دور افتادند
اگرچه خرد یکی شاخک گیاه بود
که تو بدو نگری زاد سر و غاتفرست
هر آن دلی که نهفتست زیر هفت زمین
که تو بدو نگری همتش ز عرش برست
از چهره عاشقانه ام زر بارد
وز چشم ترم همیشه آذر بارد
در آتش عشق تو چنان بنشینم
کز ابر محبتم سمندر بارد
جانا من و تو نمونه پرگاریم
سر گر چه دو کردهایم یک تن داریم
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در آخر کار سر بهم باز آریم
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی ست ز من بر من و باقی همه اوست
گر بر در دیر مینشانی ما را
گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست
خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
عاشق همه دم فکر غم دوست کند
معشوق کرشمه ای که نیکوست کند
ما جرم و گنه کنیم و او لطف و کرم
هر کس چیزی که لایق اوست کند
مطلب مشابه: اشعار تک بیتی صائب تبریزی با گلچین زیباترین اشعار کوتاه عاشقانه
ای ذات و صفات تو مبری زعیوب
یک نام ز اسمای تو علام غیوب
رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد
نه نوح بود نام مرا نه ایوب
عاشق نتواند که دمی بی غم زیست
بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست
خوش آن که بیک کرشمه جان کرد نثار
هجران و وصال را ندانست که چیست
از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
مهرت بکدام ذره پیوست دمی
کان ذره به از هزار خورشید نشد
ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود
پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
گامی دو سه رفت و راه را دریا دید
چون پای درون نهاد موجش بر بود
گفتار نکو دارم و کردارم نیست
از گفت نکوی بی عمل عارم نیست
دشوار بود کردن و گفتن آسان
آسان بسیار و هیچ دشوارم نیست
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را