مجله تاپ‌ناز‌

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

صائب تبریزی شاعر قرن یازدهم هجری، نامدارترین شاعر زمان صفویه و پایه گذار سبک هندی در غزل است. اشعار او پس از سال‌ها هنوز محبوبیت خود را بین مردم حفظ کرده‌اند. در این مطلب بهترین اشعار دو بیتی صائب تبریزی را برای شما جمع آوری کرده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. در ادامه با ما همراه باشید.

اشعار دو بیتی صائب تبریزی

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

دیوانه خموش به عاقل برابرست

دریای آرمیده به ساحل برابرست

در وصل و هجر، سوختگان گریه می‌کنند

از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست

تمام روز ازان همچو شمع خاموشیم

که خرج آه سحر می‌شود نفس ما را

غریب گشت چنان فکرهای ما صائب

که نیست چشم به تحسین هیچ کس ما را

یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا

تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا

جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟

سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم

دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟

ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم

مطلب مشابه: مجموعه زیباترین اشعار دو بیتی اقبال لاهوری؛ زیباترین اشعار عاشقانه کوتاه

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟

چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟

مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی

که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد

ای زلف یار، اینهمه گردنکشی چرا؟
آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم
صائب زبان شکوه نداریم همچو خار
چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم

جواب را نتوان فکر کرد روز سؤال

چو هست فرصتى، آماده کن جواب اینجا

در آفتاب قیامت چه کار خواهى کرد

اگر به سایه گریزى ز آفتاب اینجا

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا

از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا

آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است

آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا

ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
موج ریگ خشک را آب روان پنداشتیم
شهپر پرواز ما خواهد کف افسوس شد
کز غلط بینی قفس را آشیان پنداشتیم

مطلب مشابه: اشعار دو بیتی سعید ابوالخیر؛ گلچین اشعار کوتاه عاشقانه این شاعر

زمین زخندهٔ لبریز مه نمکدانی است
زمانه بر سر شورست در شب مهتاب
رسان به دامن صحرای بیخودی خود را
که خانه دیدهٔ مورست در شب مهتاب

شعر کوتاه دو بیتی عاشقانه

مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است

چون نبض، زندگانی ما در تپیدن است

در شاهراه عشق ز افتادگی مترس

کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

دانسته‌ام غرور خریدار خویش را

خود همچو زلف می‌شکنم کار خویش را

هر گوهری که راحت بی‌قیمتی شناخت

شد آب سرد، گرمی بازار خویش را

هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا

زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

دست از طلب مدار که دارد طریق عشق

از پافتادنی که به منزل برابرست

گردی که خیزد از قدم رهروان عشق

با سرمه سیاهی منزل برابرست

بر دوستان رفته چه افسوس می‌خوریم؟
با خود اگر قرار اقامت نداده‌ایم
چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما
اوراق هستیی است که بر باد داده‌ایم

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما

باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما

ناله‌ی ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد

کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما

مطلب مشابه: گلچین بهترین اشعار دو بیتی فایز دشتی و مجموعه شعرعاشقانه و ناب کوتاه

از رهایی هر زمان بودم اسیر عالمی

فارغم از هر دو عالم تا گرفتارم تو را

ای که می‌پرسی چه پیش آمد که پیدا نیستی

خویشتن را کرده‌ام گم تا طلبکارم تو را…

خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا

استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

در زیر بار منت پرتو نمی‌رویم

دانسته‌ایم قدر شب تار خویش را

زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک

در خواب کن دو دیدهٔ بیدار خویش را

از جوانی داغها بر سینهٔ ما مانده است

نقش پایی چند ازان طاوس بر جا مانده است

در بساط من ز عنقای سبک پرواز عمر

خواب سنگینی چو کوه قاف بر جا مانده است

زیباترین شعر دو بیتی احساسی

فرامشی ز فراموشی تو می‌خیزد

اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم تو را

اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی

بهار عالم ایجاد می‌کنیم تو را

می چکد گر چه طراوت ز تو چون سرو بهشت

قامتی تشنه آغوش کشیدن داری

صائب این پنبه آسودگی از گوش برآر

اگر از ما هوس ناله شنیدن داری

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟

مطلب مشابه: اشعار دو بیتی و رباعیات ترکی عاشقانه بسیار زیبا و معروف

مهربانی از میان خلق دامن چیده است

از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است

وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است

جامه‌ها پاکیزه و دل‌ها به خون غلتیده است

این چه حـرفیست که در عالم بالاست بـهـشـت ؟

هـر کجا وقت خـوش افـتـاد همانجاست بـهـشـت

دورخ  از تیــــرگی  بـخت  درون  تـــــو  بــود

گـردرون تـیــره نباشد هـمه دنیــــاست بـهـشـت

مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است

چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است

از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم

دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است

هوا چکیده ی نورست در شب مهتاب

ستاره خنده ی حورست در شب مهتاب

سپهر جام بلوری است پر می روشن

زمین قلمرو نورست در شب مهتاب

مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست

که زندگانی ده روزه زندگانی نیست

به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار

شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست

چهره را از عشق خوبان ارغوانی کرده ایم

شوخ چشمی بین که در پیری جوانی کرده ایم

کس زبان چشم خوبان را نمیداند چو ما

روزگاری این غزالان را شبانی کرده ایم

مطلب مشابه: اشعار بابا طاهر عریان + مجموعه شعر دو بیتی بابا طاهر عاشقانه و در مورد خدا

به رنگ زرد  قناعت کن  از ریاض جهان

که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن

که وقت  چیدن گل، باغبان شود پیدا

هر ساغری به آن لب خندان نمی رسد
هر تشنه لب به چشمه ی حیوان نمی رسد
کار مرا به مرگ نخواهد گذاشت عشق
این کشتی شکسته به طوفان نمی رسد

درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار

خراب می‌شوی، آباد می‌کنیم تو را

ز مرگ تلخ به ما بدگمان مشو زنهار

که از طلسم غم آزاد می‌کنیم تو را

به غم نشاط من خاکسار نزدیک است

خزان من چو حنا با بهار نزدیک است

یکی است چشم فرو بستن و گشادن من

به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا

جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟

یک بار بی خبر به شبستان من درآ

چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم

از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ

ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم
چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم
با سینهٔ گشاده در آماجگاه خاک
بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم

مطلب مشابه: شعر جوانی + مجموعه اشعار زیبا در مورد جوانی به صورت تک بیتی، دو بیتی، کوتاه و بلند

هر دم چو تاک بار درختی نمی‌شویم
چو سرو بسته‌ایم به دل بار خویش را
از بینش بلند، به پستی رهانده‌ایم
صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را

هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد

هر قطره ازو در دل، دریای دگر دارد

در حلقهٔ زلف او، دل راست عجب شوری

در سلسله دیوانه، غوغای دگر دارد

بغیر بادهٔ روشن، نظر به هر چه کنی
غبار چشم شعورست در شب مهتاب
براق راهروان است روشنایی راه
سفر ز خویش ضرورست در شب مهتاب

زان پیشتر که عدل الهی به انتقام

از خون من نگار کند پنجۀ عقاب

در سایۀ همای شفاعت مرا بگیر

تا سر برآورم ز گریبان آفتاب

مجموعه اشعار دو بیتی صائب تبریزی؛ مجموعه شعر زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است

نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند
چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است…

مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی

تا به فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت

تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت

تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود

از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت

چشم گرسنه، حلقه‌ی دام است صید را

ما خویش را خلاص ازین دام کرده‌ایم

صائب به تنگ عیشی ما نیست میکشی

چون لاله اختصار به یک جام کرده‌ایم

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

از  نسیمی  دفتر  ایام   بر  هم  می‌خورد

از ورق گردانی  لیل  و  نهار  اندیشه  کن

دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است

چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است

هر چه جز معشوق باشد پردهٔ بیگانگی است

بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است

اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم تو را

اشاره‌ای است که آزاد می‌کنیم تو را

تو با شکستگی پا قدم به راه گذار

که ما به جاذبه امداد می‌کنیم تو را

گر چه او هرگز نمی گیرد ز حالِ ما خبر

دردِ او هر شب خبر گیرد ز سر تا پایِ ما

از خطِ فرمانِ او روزی که پا بیرون نهیم

تیشه گردد هر سرِ خاری، به قصدِ پایِ ما

مطالب مشابه را ببینید!