اشعار عاشقانه رمانتیک و خاص؛ 50 شعر فوق احساسی برای تقدیم به همسر
در این مطلب مجموعه ای از اشعار عاشقانه زیبا و خاص را گرد آوری کرده ایم. برای خواندن شعر های رمانتیک و زیبا با ما همراه باشید.
گلچین اشعار عاشقانه رمانتیک و خاص
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خودمانیم رفیقان، به کسی بر نخورَد
هر هوس را به غلط عشق حسابش کردیم
علیرضا ضرغامی
نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
ولی دشت بیاضی
مطلب مشابه: شعر عاشقانه برای جذب دختر؛ اشعار جذاب برای به دست آوردن دل عشق
نه به چاهی ، نه به دام هوسی افتاده
دلم انگار فقط یاد کسی افتاده . . .
سجاد رشیدی پور
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر زپایت برندارم روز و شب
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
مطلب مشابه: شعر نو عاشقانه؛ گلچین 50 شعر عاشقانه نو از شاعران معروف
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ…تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم
مهدی فرجی
کافیست
صبح که چشمانت را باز میکنی
لبخندی بزنی جانم
صبح که جای خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
بخیر میشود
گفتم که پر از عطر بهاری بانو
خب حرف بزن گاه گداری بانو
گفتی به خدا حرف ندارم آقا
گفتم به خدا حرف نداری بانو
چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود
تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
من آنِ توام
مرا به من باز مده . . .
مولوی
مطلب مشابه: شعر نو عاشقانه؛ گلچین 50 شعر عاشقانه نو از شاعران معروف
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
شعر رمانتیک کوتاه
بر من گذشتی ، سر بر نکردی
از عشق گفتم ، باور نکردی
دل را فکندم ارزان به پایت
سودای مهرش در سر نکردی
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش…
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود
افشین یداللهی
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
وحشی بافقی
بوسه یعنی وصل جانان وصل عشق
بوسه یعنی یک شدن در درس عشق
آنکه به دل اسیرمش
در دل و جان پذیرمش
گرچه گذشت عمر من
باز ز سر بگیرمش
مطلب مشابه: اشعار عارفانه و مجموعه زیباترین شعر عاشقانه عرفانی نو و کهن
بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است
شعر تک بیتی عاشقانه زیبا
آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو
هرچنـــــد به روزگار در مینگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو
گارینا دل و جانم ته داری
همه پیدا و پنهانم ته داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمانم ته داری
یک ساعت عشق صد بیش ارزد
صد جان به فدای عاشقی باد ای جان
بیرحمترین قطعه پاییز چنین است
باران بزند، شعر بیاید تو نباشی…
یا چشم بپوش
از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
فاضل نظری
عاشق شده ام بر تو
تدبیر چه فرمایی
از راه صلاح آیم
یا از ره رسوایی
مطلب مشابه: شعر عاشقانه حافظ ❤️ ؛ گلچین اشعار زیبای عاشقانه و غزل های کوتاه حافظ
اندر دل من درون و بيرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اينجاي چگونه کفر و ايمان گنجد
بي چون باشد و جود من چون همه اوست
گرمی دست تو غم را از دل من میبرد
مثل یک آتش که میافتد به جان خرمنی
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم ؟!
مولانا
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
شعر دو بیتی برای همسر
در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم
هر لحظه بشکل دگرت می بینم
هر بار که در دیدۀ دل می گذری
از بار دگر خوبترت می بینم
ازرقی هروی
هوا موی تو را که میبیند
نا آرام میشود
هیچ وقت جایی رفته ای
که باد نیاید؟
افشین یداللهی
گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟
بیتاب تو ام، محو تو ام، خانه خرابم
گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه میدارم دل
“تو را دوست دارم ”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
فاش می گویم و
از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و
از هر دو جهان آزادم
حافظ
مطلب مشابه: شعر عاشقانه ❤️ ؛ زیباترین اشعار عاشقانه کوتاه و رمانتیک برای عشق و یار
صبح خورشید نگاهت به سرش خواب ندارد؟
پس بیا خوب نگهم کن که دلم تاب ندارد
چمدان دستِ تو
و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست
بیگمان در دل من جای کسی هست که نیست
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشم
کی میرسد آن صبح که من صدایت بزنم
تو بگویی جانا
جان من و جان تو را
هر دو به هم دوخت قضا
خبرت هست که
بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق
این همه ایامم نیست
سعدی شیرازی
ای خوشا روزاکه ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
مطلب مشابه: عکس نوشته شعر عاشقانه؛ جمله عکس های اشعار عاشقانه و رمانتیک
من پیر فنا بدم جوانم کردی
من مرده بدم ز زندگانی کردی
میترسیدم که گم شوم در ره تو
اکنون نشوم گم که نشانم کردی
دل من آرزوی وصل میکند چه کنم
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
اگر تو نبودی
این کوچه
با کدام بهانه بیدار میشد
و این شب
با کدام قصه میخوابید؟
از چشم و دل مپرس که
در اولین نگاه شد
چشم من، خراب دل
و دل، خراب چشم
صائب تبریزی
به از این چه شادمانی
که جانی و جهانی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارت که نیفتد به کسی کار کسی
امروز
بیشتر از هر روز دیگری دوستت دارم
دست خودم نیست جمعهها عاشقترم!
مخصوصا اگر
چشم در چشم تو
از خواب بیدار شوم…
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم
در پرده دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
مطلب مشابه: شعر عاشقانه غمگین؛ اشعار سوزناک و غمناک عاشقانه برای عشق و جدایی
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
عبید زاکانی
بوی شور انگیز باراڹ می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی
بسکه خوب و مھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی
خواهشا با قلب تنھایم بمان
چون فقط تو بوی انسان می دهی
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
زیر باران بیا قدم بزنیم
عمر شب را شبی رقم بزنیم
خستهایم از سکوت حنجرهها
زیر باران بیا که دم بزنیم
منوچهر سعادت نوری
ی روی خوب تو سبب زندگانی ام
یک روزه وصل تو طرب جاودانی ام
جز با جمال تو نبود شادمانی ام
جز با وصال تو نبود کامرانی ام
بی یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم
محسوب نیست آن نفس از زندگانی ام
دردی نهانیاست مرا از فراق تو
ای شادی تو آفت درد نهانی ام
از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
سعدی
چه شد در من نمیدانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم
صبح خورشید نگاهت به سرش خواب ندارد؟
پس بیا خوب نگهم کن که دلم تاب ندار
هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
مهدی اخوان ثالث
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند؟
احمد طیبی
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد