مجله تاپ‌ناز‌

اشعار نزار قبانی + 50 شعر کوتاه و بلند بسیار زیبا و عاشقانه از شاعر عرب

اشعار نزار قبانی + 50 شعر کوتاه و بلند بسیار زیبا و عاشقانه از شاعر عرب

در این بخش از سایت تاپ ناز اشعار نزار قبانی را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. نزار توفیق قبانی دیپلمات، شاعر، نویسنده و ناشر سوری بود. سبک شعری او ترکیبی از سادگی و ظرافت در کاوش موضوعات عشق، اروتیسم، فمینیسم، دین و ناسیونالیسم عربی می‌باشد. شاعری است که با شعرهای عاشقانه‌اش مشهور است؛ زن و عشق موضوع اصلی شعر قبانی‌اند.

شعرهای کوتاه زیبا از نزار قبانی

بی‌چشمان تو

تاج من خار است وُ

وطنم خاک

آغاز پاییز

حس غریب آرامش و خطر به جانم می‌افتد

می‌ترسم نزدیک شوی

می‌ترسم دور شوی.

وقتی به بچه‌های جهان یاد دادم اسمت را هجی کنند

دهانشان به درخت توت بدل شد…

«در نهایت حتی

اگر مالِ من نبودی خوشحالم که

بخشی از زندگی من بودی.»

خداوند چشمان تو را برای من مُقدّر ساخته،

بگذار میان آن‌ها بخوابم و

در را به رویم قفل کن.

در چشمانت

کودک زیبایی گرم بازی است

که در سرزمین من به آن ماه می‌گویند.

عطر تنت،

سینه‌ام را آکنده از رایحه‌ی شام می‌کند:

رایحه‌ی هلو، انجیر، بادام و آب

حال تو به من بگو:

چگونه در این سوز سرمای زمستان

اینچنین بوی بهار را

از لبانت استشمام می‌کنم!

‏مرا با چشمانت عاشق نشو، چه بسا از من زیباتری بیابی!

مرا با قلبت عاشق شو؛

که قلب‌ها هرگز مشابه هم نیستند.

این عطر را که به خودت می‌زنی

موسیقی آرامی است با

امضای خاص  تو که جعلش محال است…

محبوبم می‌پرسد:

تفاوت میان من و آسمان چیست؟

تفاوت این است عشق من!

وقتی تو می‌خندی

آسمان از یادم می‌رود.

بانو‌«دستان» تو

طعم «شراب می دهد

و بی‌ تو هیچ «عطرِ» زیبایی نیست

تو پیشینه‌ی تمام عطرهایی…

مطلب مشابه: اشعار محمود درویش (40 شعر فوق العاده زیبا و احساسی از شاعر معروف عرب)

دوستت دارم با افتخار و سری بالا گرفته همچون گنبدهای دمشق…

و چون مناره‌های مصر…

کافه‌های جهان

آکادمی‌های عاشقی هستند

هرگاه بسته شوند

فرهنگ عشق پایان می‌یابد

زنی را که دوست داری برایش نام زیبا و متفاوتی بگذار که هیچ کس جز تو آن‌ را بدان صدا نکند

اشعار نزار قبانی

تو بزرگترین فتح در میان فتوحات منی،

تو آخرین وطنی که در آن زاده شدم،

و در آن دفن خواهم شد.

تو را در خلال اندوهم دوست می دارم

ای رخساره ی دست نیافتنی

همچون خداوند

بیا بسنده کنیم

که تو همواره مثل راز باقی بمانی

برای اولین بار است

در طول زندگی‌ام‌ می‌بینم

ماه در خانه‌ام پا برهنه راه می‌رود

من دوستت دارم

هزار هزار

پس بگریز از من

از آتشم

از دودم

که در دنیا چیزی ندارم

جز چشم هایِ ” تو “

و غم هایِ خویش

عکس نوشته اشعار نزار قبانی

ای لحظاتِ خوش که هنوز از راه نرسیده‌اید،

آیا نمی‌شود راهِ کوتاه‌تری در پیش بگیرید؟

قبل از اینکه دل‌هایمان فرتوت شوند…

عشق آن است که

هزار بار دوستت داشته باشم

و هربار حس کنم اولین باری است

که دوستت دارم

من درباره تو به آنها نگفته ام

اما تو را دیده اند که در چشمانم شنا میکنی

من درباره تو به آنها نگفته ام

اما تو را در کلماتم دیده اند

عطرِ عشق نمیتواند پنهان بماند …

و من مدام از خودم می پرسم

چرا سرنوشت تو را به من رساند

و به من فرصتی برای زندگی با تو را نداد!

زنده است

آنکه عشق می‌ورزد،

دل و جانش به عشق می‌ارزد

نزار قبانی

هر عطری که خریدم،

تو مالک آن شدی! پس کی؟

بگو کی از حضور تو رها میشوم!؟

مسافر همیشه همسفر من . . .

‏و چه بسیار “حالت چطوره؟”

هایی که معنیش

“دلم برایت تنگ شده” بود

و نفهمیدند…

بگذار دوستت بدارم

تا از اندوه دور بمانم…

تا از تاریکی برهم…

تا از زشتی دور شوم…

بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم

ای امن‌ترین مکان‌ها…

نزار قبانی

چگونه از او بگریزم

در حالی‌که او سرنوشت من است؟

آیا رود می‌تواند مسیر خود را تغییر دهد؟

من از کسانی که دوستشان دارم

بیشتر میترسم،

زیرا تنها آنان هستند که

می‌توانند مرا برنجانند!

عکس نوشته اشعار نزار قبانی

چه كسى مى گويد كلمات نمى‌توانند كارى كنند؟!

آن ها، نوازش مى‌كنند

غرق مى‌كنند و نجات مى‌بخشند!

گرما بخش‌اند و به تو قدرت پرواز

و شكوفايى عطا مى‌كنند!

و گاه چنان تو را

بر زمين می‌زنند كه از هم گسيخته شوى!

کاش میدانستی

که پرندگان عشق، هرگز دوباره پر نمی گشایند

دوست من

عشق مسافری است

که تنها یک بار به سراغمان می آید و

یکباره می رود

لن یخرج الربیع إلا من بین أصابعك

بهار برون نمی آید مگر از میان انگشتانت …

اشعار عاشقانه نزار قبانی

فراموش کردنت چیزی شبیه به فراموش کردنِ نامم است، هر دو کار غیر ممکن.

به تو خواهم گفت تو را دوست دارم

زمانی که تمام زبان‌های باستانی عشق مرده باشند

نزار قبانی

تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی‌شناسند

نزار قبانی

عقل، عقلِ من است و فکر تویی

قلب، قلبِ من است و نبض تویی

باید کسی را پیدا کنم

دوستم داشته باشد

آنقدر که یکی از این شب‌های لعنتی!

آغوشش را برای من و یک دنیا خستگی بگشاید

هیچ نگوید…

هیچ نپرسد…

اگر مَجبور بودم به گذشته برگردم

به روزی که تو را دیدَم برمی‌گردم

و تَمام روز را می‌خوابَم

هر کس برای رفتن بهانه ای واهی برایت تراشید تو برای نماندنش هزار بار از او تشکر کن.

بگو دوستم دارى

تا زيباتر شوم!

دستانت

ابرهای بهاری اند

اگر دستهایت نبود

جهان از تشنگی می مرد!

اگر «زن» برای مرد گریه کند

حتما از ته قلبش دوستش دارد؛

امّا اگر «مرد» برای زن گریه کند

بر روی زمین مردی پیدا نمی‌شود که مثل او دوستش بدارد.

اشعار عاشقانه نزار قبانی

راستی 

دوستت دارم

و از ابتدا می دانم!

این بازی را خواهم باخت …

اشعار زیبا از نزار قبانی

دوستم داشته باش و بگو!

نمیخواهم بی‌صدا دوستم داشته باشی.

من آری به عشق را

در گوری از سکوت نمیخواهم

دوست‌داشتنت را

از سالی به سال دیگر می‌برم

چون دانش‌آموزی که مشقش را

در دفتری جدید پاک‌نویس می‌کند

اگر من دریانورد بودم

اگر کسی قایقی به من می‌داد

شامگاهان بادبان‌هایم پهلو می‌گرفتند

در بندر آبی چشمانت

چه بسیار دوستی‌ها که به معنی عشق بود

و درنیافتند و چه بسیار

“حالت چطور است” هایی..

که معنایش “دلم برایت تنگ شده” بود

و نفهمیدند

مطلب مشابه: اشعار رودکی (مجموعه اشعار بلند و کوتاه از رودکی شاعر بزرگ ایرانی)

باور نداشتم که زنی بتواند شهری را بسازد و به آن آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.

دارم از یک شهر حرف می‌زنم!

تو سرزمین منی صورت و دست‌های کوچکت،

صدایت، من آنجا متولد شده‌ام

و همان‌جا می‌میرم!

بگذار

به تو فکر کنم

و دلتنگت باشم؛

به خاطر تو گریه کنم و بخندم

و فاصله‌ی وهم و یقین را بردارم.

و تمام جهان هم که بگویند تو نیستی

من شهادت می دهم که حضور داری

پس آرام روبروی تو مینشینم

و به تو فکر میکنم

منی که عاشق تو هستم

اشعار زیبا از نزار قبانی

 دیروز خوابت را دیدم

و انگار شاخه‌ای سبز بودی

خرامان، رقصان

روی ناهمواری‌هایم خم می‌شدی

مگر چیزی بیش از این‌که

شاخه‌ای سبز باشی  خوشحالم می‌کند؟

 نزار قبانی

مطالب مشابه را ببینید!