گزیده ای از زیباترین اشعار وحشی بافقی؛ اشعار کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر
در این مطلب مجموعه معروف ترین و ناب ترین اشعار و غزلیات کوتاه و بلند وحشی بافقی را برای شما قرار داده ایم. می توانید این شعرهای زیبا را برای پروفایل، استوری و کپشن استفاده کنید. با ما همراه باشید.
مجموعه ز یباترین اشعار وحشی بافقی
راندی ز نظر، چشم بلا دیده ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیده ما را
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهدشکن هست
اما به ستمکاری آن عهدشکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آن را که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
جز فکر جدا شدن ز دلدارم نیست
این صبر هراسنده ولی یارم نیست
دندان به جگر نهادنی میباید
اما چه کنم صبر جگر دارم نیست
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
مطلب مشابه: اشعار دو بیتی سعید ابوالخیر؛ گلچین اشعار کوتاه عاشقانه این شاعر
مژده وصل توام ساخته بی تاب امشب
نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب
گریه بس کرده ام ای جغد نشین فارغ بال
که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب
دورم از خاک در یار و، به مردن نزدیک
چون کنم چاره من چیست در این باب امشب
بسکه در مجلس ما رفت سخن ز آتش شوق
نفسی گرم نشد دیده احباب امشب
شمع سان پر گهر اشک کناری دارم
وحشی از دوری آن گوهر سیراب امشب
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد
مریض عشق اگر سد بود علاج یکی ست
مرض یکی و طبیعت یکی، مزاج یکی ست
تمام در طلب وصل و وصل می طلبیم
اگر یکیم و اگر سد که احتیاج یکی ست
مرا گویی خدا از بهر غم ساخت
برای بند و زندان الم ساخت
منم چون موی خود گردیده باریک
چو شام تار روزم گشته تاریک
چنین تا چند از غم زار باشم
بدینسان روی بر دیوار باشم…
مطلب مشابه: گلچین بهترین اشعار دو بیتی فایز دشتی و مجموعه شعرعاشقانه و ناب کوتاه
آه، تاکی ز سفر باز نیایی، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی، بازآ
کرده ای عهد که باز آیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی، بازآ
نرخ بالا کن متاع غمزه غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی امتیاز و عاشق ممتاز را
شعر دو بیتی و رباعیات زیبا
از دیده ز رفتن تو خون میآید
بر چهره سرشک لاله گون میآید
بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن
اینک به وداع تو برون میآید
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم، نچیدیم
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی خیام نیشابوری با مجموعه شعر تک بیتی عاشقانه و احساسی
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما
ما را ز درد کشته و غافل ز درد ما
از تیغ بی ملاحظه آه ما بترس
اولیست اینکه کس نشود هم نبرد ما
در آه ما نهفته خزان و بهار حسن
تاثیر هاست با نفس گرم و سرد ما
رخش اینچنین متاز که پیش از تو دیگری
کردست این چنین و ندیدست گرد ما
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بی کسی من نگر و چاره من کن
زان کز همه کس، بی کس و بییارترم من
بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشی کز که ستمکارترم من
وحشی به طبیب من بیچاره که گوید
کامروز ز دیروز بسی زارترم من
مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمیدارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است
اشعار کوتاه عاشقانه وحشی بافقی
جان سوخت ز داغ دوری یار مرا
افزود سد آزار بر آزار مرا
من کشتنیم کز او جدایی جستم
ای هجر به جرم این بکش زار مرا
شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا
نگذاشت به درد دل افکار مرا
چون سوی چمن روم که از باد بهار
دل میترقد چو غنچه، بییار، مرا
طی زمان کن ای فلک، مژده وصل یار را
پاره ای از میان ببر این شب انتظار را
شد به مان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده ام جان امیدوار را
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
مطلب مشابه: اشعار تک بیتی صائب تبریزی با گلچین زیباترین اشعار کوتاه عاشقانه
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصه این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درماندهام و چاره این باب ندارم
آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب
دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من درد کشم ذوق می ناب ندارم
وحشی صفتم این همه اسباب الم هست
غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم
زلف مشکینت، که ازهر سو دلی شد بستهاش
چیست هندویی، که آوردهست بیرون آبله
کی کند باطل! مرا دل گرمیی کز مهر اوست
گر فسون، خوان را شود لبها ز افسون آبله
امشب همه شب ز هجر نالان بودم
با بخت سیه دست و گریبان بودم
قربان شومت دی به که همره بودی
کامشب همه شب به خویش گریان بودم
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم، غلط
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم، غلط
مطلب مشابه: اشعار تک بیتی برای کپشن و مجموعه شعر جالب و جذاب احساسی و عاشقانه
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز راکی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته
گرداند از تأثیر خود، سد اختر فیروز رادل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین
ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز رابر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن
افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز راکم باد این فارغ دلی کو سد تمنا می کند
سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز رابا آن که روز وصل او دانم که شوقم می کشد
ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز راوحشی فراغت میکند کز دولت انبوه تو
سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را
سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زنده ام چو شمع ازینم گزیر نیستهر درد را که می نگری هست چاره ای
درد محبت است که درمان پذیر نیستهیچ از دل رمیده ما کس نشان نداد
پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیستبر من کمان مکش، که از آن غمزه ام هلاک
بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیسترفتی و از فراق تو از پا در آمدم
باز آ که جز تو هیچ کسم دستگیر نیستسهل ست اگر گهی گذرد در ضمیر تو
وحشی که جز تو هیچ کسش در ضمیر نیست
ای رفعت و شان فروترین پایه تو
خوبی یکی از هزار پیرایهٔ تو
از بهر خدا سایه زمن باز مگیر
ای سایهٔ رحمت خدا سایهٔ تو
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق میداند نکو آداب کار خویش را
غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست
می کند بیچاره ضایع روزگار خویش را
مطلب مشابه: شعر قشنگ عاشقی و احساسی (اشعار نو و قدیمی ناب برای عشق)
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه عشق مجاز است
در عشق اگر بادیه ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست
این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی
این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود که ناگه به میان جست