انشا درباره فصل تابستان + 6 انشا با موضوع فصل تابستان و تعطیلات
در این بخش 6 انشاء زیبا و ادبی برای توصیف فصل تابستان را قرار داده ایم. فصل تابستان، فصل تعطیلات است و افراد در این فصل به مسافرت می روند. در ادامه انشاهای زیبای تابستان را می خوانید.
انشا ساده درباره تابستان
تابستان یکی از چهار فصل خداوند است که به برکت و سرسبزی و گرمای زیادش در بین فصل های دیگر شناخته شده است و من تابستان را خیلی دوست دارم.
تابستان را دوست دارم به خاطر اینکه همه جای زمین را سبزه پوشانده، میوه های رنگارنگ روی درخت ها به ما چشمک می زنند، روزهای آن آنقدر طولانی است که می توانیم به همه کارهایمان برسیم و شب هایش معمولا دورهمی های شادی با دوستان خانوادگی مان داریم.
تابستان فصل تعطیلات است، فصل دوچرخه سواری، فصل مسافرت به شهرهای خنک تر ایران و من به خاطر همین عاشق این فصل زیبا هستم. اگرچه بعضی اوقات به خاطر گرمای بیش از حد، هوس زمستان و برف و باران می کنم و این گرما ما را در خانه زندانی می کند اما به خاطر خنکی کولر این گرما خیلی زود از یادمان می رود و به خوبی می دانم همین گرما است که باعث می شود دانه های درختان به میوه تبدیل بشوند و آماده چیدن شوند.
من و خانواده ام بسیاری از شب های تابستان بخصوص آخر هفته ها به پارک نزدیک خانه مان می رویم، دور هم می نشینیم، بازی می کنیم، شام می خوریم و از هوای خنک شب های تابستان لذت می بریم.
هر ماه تابستان را هم چند روز در خانه پدربزرگ می گذرانیم که باغ میوه سرسبز دارد. گشتن و بازی کردن در آن جا، کمک به برداشت محصول و انگور چینی و خوابیدن در پشت بام هنگام شب ها خیلی خیلی خوش می گذرد.
تابستان با این که خیلی خوب است اما همیشه بعد از مدتی که می گذرد دلم برای مدرسه، معلم و دوستانم تنگ می شود و دوست دارم زودتر تابستان تمام شود و دوباره به مدرسه بروم.
مادرم همیشه می گوید من در بهار زندگی ام هستم و وقتی به سن و سال او برسم وارد تابستان زندگی ام خواهم شد. به قول مادرم آدم ها در تابستان زندگی پخته می شوند و تجربه های زیادی به دست می آورند.
انشا تابستان – تابستان خود را چگونه گذارندید ؟
یا در تابستان چه کار های مفیدی انجام دادید ؟
موضوع انشا : تابستان بخشی از عمر ماست که میتواند به خوبی با بطالت و بیهودگی بگذرد
مقدمه :
من در تابستان تمام تلاشم را کردم تا عمرم را هدر ندهم و پس از گذشت تابستان نزد خودم و خدای خودم سرم بالا باشد که تابستان و اوقات فراغتم را هدر نداده ام . این انشا در واقع برنامه من است در تابستانی گه گذشت .
به نام خدا
تابستان امسال خیلی هواگرم بودکه هنوزم آثارش پیداست
من دراین فصل سال وامسال تونستم کتابهاورمانهایی رومطالعه کنم
وازاوقات فراغتم کمال استفاده روببرم .
همچنین باشرکت درکلاسهای شناوآمادگی جسمانی
تونستم دل خودم وسلامتی خودموتضمین کنم.
البته متوجه بیماری ای ازخودم شدم که اونم خالی ازلطف نبود
چون پی به این بیماری بردم ومجبورشدم تاهرچندوقت یکبارخودمودربوته آزمایشگاه قراردهم وچک کنم
خلاصه براتون بگم که درفصل تابستون من درجشنواره قرآنی برنده شدم
من دراین فصل تاجائیکه تونستم به یک مجموعه فرهنگی ونگهداری کودکان
وامورخیریه مانندی کمک کردم وپیش خدای خودم راضیم
امیدوارم که تونسته باشم گام کوچکی دراین راه برداشته باشم
و هرچندازنظرمالی درمضیغه هستم اماکمک مالی نمودم
البته ناگفته نمونه که فقط انحصارا”کمک مالی نیست
بلکه ماهرقدمی که برای حسینیه یاهرمرکزدیگه ای برمی داریم درجایگاه خودش نوشته میشه.
همچنین من درفصل تابستان به دیدارکودکان معلول شهیدفیاض بخش مشهدرفتم
وچندجعبه میوه برای اونهاخریدم
وازآنجائیکه دردوران دبیرستان معلممون یادداده بودندکه بایدباآنهابه نرمی رفتارکنید
براشون میوه پوست کندم وبه دستشون دادم
چون بعضیهاشون اصلا”توان پوست کندن میوه رونداشتند و یاخیلی سنشون کوچک بود.
هر لحظه که بیهوده از عمر بگذرد هرگز باز نخواهد گشت پس بکوشید در هر لحظه طوری زندگی کنید که وقتی گذشت آن احساس شرمندگی و ملامت نکنید .
انشا تابستان – متن خاطره گویی و توضیحی در مورد تابستان
مناسب برای پایه تحصیلی :نوجوانان
موضوع انشا : خاطرات بچگی در فصل تابستان-تابستان در گذشته
مقدمه :
زمان میگذرد و همه زندگی مان مثل یک دفترچه یادداشت روبروی ما باز میشود . امروز بخشی از این خاطرات را ورق میزنم و به خاطرات کودکی ام از تابستان میرسم .
آدمی در بیشتر موارد پس از گذشت چند سال عوض می شود، اگر نمی گویم در همه چیز، جانب احتیاط را رعایت می کنم. وگرنه خود من هر چند سال یکبار به شکلی عجیب و غریب تغییر می کنم.اگر بخواهم یک نمونه را مثال بزنم، می توانم علاقه شدیدم به فصل تابستان از بچگی تا چند سال پیش، و انزجارم از این فصل از همان چند سال پیش تا امروز است.
بچه تر که بودم شاید اغراق نباشد اگر بگویم کل سال را منتظر تابستان بودم. با پسرخاله هایم می نشستیم و حساب می کردیم که چند روز مانده تا سال تحصیلی تمام شود و تابستان برسد.و فصل تابستان هم که نوید دهنده فراغت و بازی و خواب تا یازده صبح و شبها تا ساعت ۳ بیدار ماندن بود. البته هنوز هم هست، اما در سه چهار سال گذشته، انگار سیستم بدنم تغییر کرده و از گرما فراری شده ام.
هنوز هم تابستان فصل بازی و خواب تا لنگ ظهر و بیداری های شبانه هست که هی از آن یکی اتاق صدا بزنند که بخوابید(خطاب به من و پسرخاله هایم) و ما بگوییم چشم و اصلا نخوابیم.اما بیرون رفتن و فوتبال بازی کردن، دیگر برایم سخت شده است، گرما خیلی اذیتم می کند.نمی دانم شاید هم بدن من تغییر خاصی نکرده است و تنها دمای هوا در این چند سال افزایش زیادی داشته است.به هر حال با اینکه در تابستان بیرون رفتن برایم خیلی سخت است، اما این فصل هنوز هم یادآور خاطرات بچگی هایم است و آفتاب در عین آزارش، شیرین هم است.
نتیجه گیری :
تابستان فصل شیرینی است اما مثل همه چیز که مزه آن در کودکی دلچسب تر بود من عاشق روزهای تابستانی بچگی ام و خاطرات شیرین آن هستم .
انشا درباره تابستانی که گذشت
تابستان امسال بیشک یکی از بهترین و پربارترین تابستانهای عمر من بود که سرشار از تجربیات جدید و خاطرات فراموشنشدنی بود. از ابتدای تابستان، من برنامهریزی دقیق و مفصلی برای پرکردن روزهای تعطیلاتم انجام دادم تا بتوانم حداکثر استفاده را از این فرصت ببرم.
یکی از برنامههایی که بسیار هیجانزدهاش بودم، شرکت در دورهی آموزش عکاسی تابستانی بود. از زمانی که دوربین پدرم را برای اولین بار به دست گرفتم، علاقهی وافری به عکاسی پیدا کردهبودم. در این دورهی دو ماهه که توسط یکی از عکاسان حرفهای شهرمان برگزار میشد، توانستم با مفاهیم پایهای عکاسی آشنا شوم و حتی چندین بار هم عکاسی خیابانی و طبیعت رفتیم و عکسبرداری کردم. مرور عکسها و بازخوردهای مربی، واقعاً انگیزهی زیادی به من میداد تا این هنر را بیشتر دنبال کنم.
یکی دیگر از تجربیات ماندگار تابستانم، صعود به قلهی دماوند بود که برای اولین بار با خانوادهام انجام دادم. پس از هفتهها برنامهریزی و آمادگی، سرانجام فرا رسید روزی که قرار بود مسیر صعود به این قلهی مرتفع را -که حدوداً هفت ساعت به طول میانجامید- طی کنیم. هر چند که مسیر طولانی و خستهکنندهای بود اما وقتی بالاخره به قله رسیدیم و آن منظرهی بکر و باشکوه را از بالا مشاهده کردیم، احساس شگفتی و رضایت عمیقی به ما دست داد.
از دیگر برنامههای جالب تابستانم، تماشای فیلمهای متنوعی به همراه خانوادهام بود. ما تقریباً هر هفته چند فیلم را در سینمای خانگیمان تماشا میکردیم و بعد درباره آنها بحث و گفتوگو مینمودیم. بعضی از فیلمهایی که دیدیم عبارت بودند از: فیلمهای اکشن هیجانانگیز مثل ماموریت غیرممکن و جیمز باند، فیلمهای خانوادگی و احساسی مثل در جستوجوی خوشبختی و مادر، و فیلمهای کمدی سرگرمکننده مثل تنها در خانه. تماشای این فیلمهای گوناگون باعث شد ذهن من بیشتر به سمت هنرهای تجسمی مثل فیلم و عکاسی جلب شود و برای آینده برنامههایی در این زمینه داشته باشم.
یکی دیگر از سرگرمیهای دوستداشتنی من در تابستان، رفتن به پارکهای آبی و شهربازیها به همراه دوستانم بود. ما معمولاً یک روز در هفته را به این مکانها اختصاص میدادیم و ساعتها آبتنی میکردیم، شیرجه میزدیم، انواع بازیها را تجربه مینمودیم و بطور کلی روزهای شاد و لذتبخشی را با هم میگذراندیم. ما معمولاً دوست داشتیم روزهای داغ تابستان را در پارکهای آبی سرد و خنک بگذرانیم. یکی از محبوبترین فعالیتهای ما شیرجه زدن از انواع سرسرهها و جتاسکی بود. شیرجههای پر ارتفاع و سرعت بالا، اغلب باعث جیغ و داد ما میشد اما هیجانانگیز بودند.
گاهی اوقات هم مسابقات شنا و آبتنی برگزار میکردیم و سعی میکردیم ببینیم چه کسی سریعتر میتواند مسافت مشخصی را شنا کند. البته پس از آبتنیهای طولانی، حتماً به رستورانهای پارک میرفتیم و غذاهای لذیذی میخوردیم تا انرژیمان تجدید شود. علاوه بر پارکهای آبی، گاهی اوقات به شهربازیها هم میرفتیم. سوار شدن بر روی سورتمه و چرخوفلک از لذتهای بینظیر برای ما بود.
اما بدون شک باارزشترین بخش تابستانم، سفرهای خانوادگیای بود که به شهرهایی مثل مشهد، شمال، جزیره کیش و … داشتیم. این سفرها فرصتی را برای ارتباط نزدیکتر من با اعضای خانوادهام و تقویت پیوندهای عاطفیمان فراهم کردند که ارزشمندتر از هر چیزی بود… سفر به مناطقی مثل شمال و جزایر جنوبی، فرصت طلایی بود تا بتوانیم بعد از مدتها دوری، بار دیگر در کنار هم باشیم و لحظاتی خاطرهانگیز را به اشتراک بگذاریم.
در طول این سفرها، چه در هنگام تماشای مناظر زیبای طبیعی و چه در اوقات استراحت در هتل، ما ساعتها با هم گفتوگو میکردیم و در مورد زندگی، آرزوها و خاطرات گذشته صحبت مینمودیم. این گفتوگوها باعث نزدیکتر شدن ما به یکدیگر و درک بهتر دغدغههای هم میشد. مسافرت با والدینم نیز باعث شد حس تازهای از احترام و تکریم نسبت به آنها در من به وجود بیاید، چرا که بار دیگر تلاش و زحماتی را که برای من کشیدهاند، به چشم خود دیدم. در کل، این سفرها باعث شد رشتههای عاطفی بین من و خانوادهام محکمتر از گذشته شود.
در مجموع، تابستان گذشته بیشک یکی از پربارترین دوران زندگی من تا به امروز بوده است که بسیار از آن لذت بردم و خاطرات زیادی در آن ساختم. اکنون که تابستان رو به پایان است، با شوق و اشتیاق فراوانی منتظر تابستان آینده هستم تا دوباره اوقات خوش و فراموشنشدنی دیگری را تجربه کنم.
انشا طنز با موضوع فصل تابستان
نوشتن یک انشا طنز با موضوع فصل تابستان شاید کمی سخت و مشکل به نظر برسد برای همین ما در این قسمت بهترین ایده برای انشا طنز در مورد فصل تابستان را برایتان آماده کرده ایم. اگر دوست دارید برای معلم تان یک انشا طنز درباره تابستان و زیبایی هایش بنویسید در اینجا همراه ما باشید:
میگویند برای آن که بتوانید کسی را درک کنید، خود را به جای او بگذارید و سعی کنید به جای او دنیا را نگاه کنید. من هم از آنجا که این خورشید داغ تابستان را درک نمیکنم، میخواهم خود را به جای او بگذارم.
الان دارم از آن بالا خیره خیره شما را نگاه میکنم و سعی میکنم با اشعه نگاهم، شما را بسوزانم. از آن بالا به کوه و دشت و خیابانها و پارکها نگاه میکنم و مردم را میبینم که در حرکتند و هر یک به سویی میروند. بعضیهاشان تند تند راه میروند تا به سایهبانی برسند و خودشان را از شر من خلاص کنند. بعضیها هم مثل این رانندههای تاکسی توی ماشینهای داغشان ولو شدهاند و منتظر پر شدن ماشینهایشان هستند تا راه بیفتند. اما از مسافر خبری نیست و لنگهای کوچکشان را خیس میکنند و بر سر و صورتشان میکشند و به من فحش میدهند.
از پنجره خانههایتان به شما نگاه میکنم. خاک عالم! این چه وضع لباس پوشیدن است. خودتان را جمع کنید. ناسلامتی بزرگتر اینجا نشسته.
به حوض بزرگ و پر آب درون پارک نگاه میکنم. آبها آرام آرام بخار میشوند و هوای پارک را شرجی میکنند. دو دختر جوان روی نیمکت پارک نشستهاند و در حالی که روسریشان از شدت عرق به سرشان چسبیده، بستنی شاتوتی لیس میزنند. به بستنی آنها نگاه میکنم. بستنیشان آب شده و آویزان میشود روی دست و لباسشان.
کلا هر جا را که نگاه میکنم، خرابی به بار میآورم. آخر من چه قدر تباهم؟ تنها نتیجه اخلاقی که میشود از این ماجرا گرفت این است که آفتاب داغ و سوزان تابستان اگر درک کردنی بود، خودش خودش را درک میکرد. سعی میکرد آدم باشد و این همه مردم آزاری را مرتکب نمیشد. مرض داشتن که شاخ و دم ندارد. دوستان بیایید آدمهای خوبی باشید و مثل آفتاب تابستان نباشید.
تمام!
انشا ادبی و عادی در مورد تابستان
انشا به زبان عادی و ادبی در مورد تابستان در این قسمت نوشته شده است و مناسب برای دانش آموزانی است که می خواهند یک انشا ادبی ساده در مورد فصل تابستان بنویسند توصیه می کنیم انشا ادبی و عادی در مورد تابستان را در این مطلب بخوانید:
تابستان یکی از چهار فصل خداوند است که به برکت و سرسبزی و گرمای زیادش در بین فصل های دیگر شناخته شده است و من تابستان را خیلی دوست دارم.
تابستان را دوست دارم به خاطر اینکه همه جای زمین را سبزه پوشانده، میوه های رنگارنگ روی درخت ها به ما چشمک می زنند، روزهای آن آنقدر طولانی است که می توانیم به همه کارهایمان برسیم و شب هایش معمولا دورهمی های شادی با دوستان خانوادگی مان داریم.
تابستان فصل تعطیلات است، فصل دوچرخه سواری، فصل مسافرت به شهرهای خنک تر ایران و من به خاطر همین عاشق این فصل زیبا هستم. اگرچه بعضی اوقات به خاطر گرمای بیش از حد، هوس زمستان و برف و باران می کنم و این گرما ما را در خانه زندانی می کند اما به خاطر خنکی کولر این گرما خیلی زود از یادمان می رود و به خوبی می دانم همین گرما است که باعث می شود دانه های درختان به میوه تبدیل بشوند و آماده چیدن شوند.
من و خانواده ام بسیاری از شب های تابستان بخصوص آخر هفته ها به پارک نزدیک خانه مان می رویم، دور هم می نشینیم، بازی می کنیم، شام می خوریم و از هوای خنک شب های تابستان لذت می بریم.
هر ماه تابستان را هم چند روز در خانه پدربزرگ می گذرانیم که باغ میوه سرسبز دارد. گشتن و بازی کردن در آن جا، کمک به برداشت محصول و انگور چینی و خوابیدن در پشت بام هنگام شب ها خیلی خیلی خوش می گذرد.
تابستان با این که خیلی خوب است اما همیشه بعد از مدتی که می گذرد دلم برای مدرسه، معلم و دوستانم تنگ می شود و دوست دارم زودتر تابستان تمام شود و دوباره به مدرسه بروم.
مادرم همیشه می گوید من در بهار زندگی ام هستم و وقتی به سن و سال او برسم وارد تابستان زندگی ام خواهم شد. به قول مادرم آدم ها در تابستان زندگی پخته می شوند و تجربه های زیادی به دست می آورند.
انشا در مورد تابستان را تعریف کنید
توصیف ادبی فصل تابستان و متن انشا در مورد تابستان را تعریف کنید در این نوشتار از سایت سرگرمی سماتک بخوانید. اگر می خواهید یک انشای اختصاصی در مورد فصل تابستان بنویسید توصیه می کنیم انشا در مورد تابستان را تعریف کنید که در این قسمت آماده شده است را بخوانید و یادداشت کنید. نخستین انشا ادبی در مورد تابستان را در اینجا بخوانید:
تابستان فصل خوب و داغی است من فصل تابستان را خیلی دوست دارم ، چون در آن فصل می توانم درس نخوانم البته اگر تجدیدی نداشته باشم . در تابستان بعضی ها استخر می روند من تا به حالا استخر ندیدم چون ما پول نداریم به استخر برویم البته پدرم که خودش اوستا همه کارهااست می گوید استخر جای مزخرفی است و ما هر وقت هوس استخر می کنیم پدرمان با کاسه در حیاط رویمان آب می پاشد و می گوید اینم استخر و ما هم می فهمیم استخر چقدر مزخرف است که با کاسه روت اب بریزند و پول بگیرند . در این فصل هوا گرم است ما کولر نداریم یک پنکه داریم که پدرمان می گوید برق یارانه ای است روشن نکنید یک روز که کسی خانه نبود من و برادرم پنکه را روشن کردیم و خیلی کیف داد ولی زری خواهرم ما را لو داد و شب پدرم ما را کتک زد و سیم پنکه را کند . در این فصل میوه های زیادی وجود دارد ولی ما پول نداریم بخریم گاهی که پدرم با افتخار میوه می اورد میوه هایش گندیده است و می گوید میوه تابستان همینه ولی نمی دانم چرا میوه های تیمور پسر همسایه که تو کوچه می خورد گندیده نیست . چون یک بار من تا سر کوچه کولش کردم تا به من یه سیب داد . در تابستان مادرم یه باد بزن دارد که مادر بزرگش 10 سال پیش از مشهد برایش سوغاتی اورده و مادرم همیشه منتظر تابستان است تا جلوی اقدس خانم خودش را با آن باد بزند و پز بدهد . در تابستان ما گوشت نمی خوریم پدرم می گوید گوشت در گرما ضرر دارد ولی من به پدرم گفتم که آخه زمستان هم سرد بود گوشت نخوردیم و پدرم گفت خفه شو توله سگ و من فهمیدم که حتما زمستان هم گرم بوده و من نفهمیدم.من تابستان خوشحالم چون از داخل سوراخ کفش های من آب نمی رود و سردم نمی شود . اخه کفش های من دو تا سوراخ بزرگ دارد البته یه سوراخ ریز هم دارد که مهم نیست پدرم که اوستای همه کارهاست می گوید سوراخ برای کفش لازم است و هو ا کش است و پا را خنک می کند یه شب که پدرم خواب بود من برای کفش هایش دو تا هوا کش درست کردم تا او را خوشحال کنم که صبح با کمربند حسابی کتک خوردم و فهمیدم کفش آدم های بزرگ هوا کش نمی خواهد . در تابستان بعضی ها لباس ندارند و من دلم برای ان ها می سوزد . مثل جایی که پدرم کار می کند او در خانه های بزرگ باغبانی می کند یک روز من را برای کمک با خودش برد من دیدم که دختر صاحب خانه لباس ندارد و لب استخر لخت زیر آفتاب خوابیده و تازه پوستش هم سیاه شده من که دلم برایش سوخت لباس خودم را که 8 تا سوراخ داشت و کمی بو می داد – چون مادرم می گفت اگه بشورش کلا پاره می شه- در آوردم و انداختم روش اون هم جیغ کشید و فرار کرد . و نمی دانم چرا این فداکاری من باعث شد پدرم اخراج شود و من هم کتک سیری بخورم آخه معلم کلاس سوم ما در مدرسه در مورد دهقان فداکار خیلی حرف زده بود و می گفت فداکاری خوب است . و من نتیجه گرفتم فداکاری برای آدم های لخت خوب نیست . یکی ازسرگرمی های ما در تابستان رفتن به پارک است که من خیلی دوست دارم پارک ما یک دستشویی دارد که پدرم با افتخار می گوید رئیسش هست و ما دم دستشویی می شینیم و از مردمی که می روند و شاش میکنند پول می گیریم که خیلی مزه دارد ، یک بار که پدرم حواسش نبود و یک آقایی که آمده بود 500 تومان به من و داداشم داد . البته من نفهمیدم که چرا پول زیاد داده ولی برادرم که بزرگتر است و همه چی را می داند گفت حتما خیلی شاش داشته که پول زیاد داده است . ما با این پول دو تا بستنی خریدیم که خیلی مزه داد البته زری دید و ما مجبور شدیم بقیه بستنی را به زری بدهیم تا ما را لو ندهد چون پدرم می گوید بستنی خطرناک است و انسان را مریض می کند ولی من یک بار پرسیدم پس چرا همه بستنی می خورند که پدرم یک پس گردنی جانانه به من زد و من فهمیدم که بستنی خیلی بد است .
انشا در مورد تابستان را چگونه گذراندید
انشای ادبی در مورد تابستان را چگونه گذراندید می توانید یکی از بهترین موضوعات برای انشا نویسی در مورد فصل تابستان باشد. انشا ادبی درباره فصل تابستانرا چگونه گذرانده اید در پایین آمده است:
تابستان چه دیر می آمد و چه با شتاب می گذشت و چقدر خاطره برای ما می ساخت، قبل از دبستان که برای من تابستان و زمستان و بهارش چندان تفاوتی نداشت و چهار فصل خداوند را تنها در اضافه و کم شدن حجم لباس هایم درک می کردم و بس!
به دبستان که رفتم تابستان پادشاه فصل هایم شد، همان که برای رسیدنش از اول مهر لحظه شماری می کردم و 365 روز سال را می شمردم، همان که سخت می آمد و قبل از آمدنش باید هفت خوان رستم را رد می شدم، هفت خوانی به تلخی امتحانات پایان سال!
توصیف طعم روز آخر مدرسه و آغاز تعطیلات تابستان غیرممکن است اگرچه همه ما مزه آن را زیر زبان خود احساس کرده ایم! سه ماه بدون درس و مشق، سه ماه تا دیروقت بیدار ماندن، صبح زود بیدار نشدن، سه ماه تفریح، بازی های کودکانه عصرگاهی، مسافرت و …
اما چه زود می گذشت این سه ماهی که یک سال منتظرش بودم، در یک چشم به هم زدن همه روزهایش خاطره می شد و می رسید آن روزهایی که از فکر کردن به آن هم تنم می لرزید! همان روزهای آخر تابستان …
همان روزهایی که شمارش هایم دوباره شروع می شد و بوی ماه مهر تمام اعصاب بویایی ام را دچار اشکال می کرد.
تنها دلخوشی آن روزها خریدن لباس های نو بود، دفتر نو و دیدن دوستانم در لباس فرم مدرسه، اولین روز مدرسه همیشه با ذوق و شوق بود، بیشتر در حد معارفه و خوش و بش هایی معمولی اما چه زود درس و مشق و ساعت 9 شب خوابیدن جای آن همه شادی تابستانی را می گرفت و من دوباره شمارشگر سالیانه ام را با عدد 365 تنظیم می کردم و روز از نو …
انشا درباره تابستان خود را چگونه گذراندید
تابستان، فصل گرما و آفتاب، فصل تعطیلات و تفریح، فصل شکوفههای درختان و میوههای رنگارنگ است. این فصل فرصتی طلایی برای همه افراد، به ویژه کودکان و نوجوانان بوده تا از وقت خود به بهترین شکل ممکن استفاده کرده و به رشد و شکوفایی خود کمک کنند.
من در تابستان امسال اوقات بسیار خوب و پرباری را سپری کردم. این تابستان پر از خاطرات خوش و تجربیات مفید بود و من سعی کردم اوقات فراغت خود را به بهترین شکل ممکن بگذرانم.
هر روز صبح زود بیدار میشدم و پس از خوردن صبحانه و ورزش صبحگاهی، به کلاسهای ورزشی که ثبتنام کردهبودم میرفتم.من تصمیم گرفتم که در کلاسهای شنا و بسکتبال شرکت کنم که هر کدام دو بار در هفته، در استخر و سالن ورزشی محله ما برگزار میشدند. مربیهای بسیار حرفهای و باتجربهای داشتیم که با صبر و حوصله فراوان به ما آموزش میدادند. در کلاس شنا یاد گرفتم که چگونه شناگر خوبی باشم، سبکهای مختلف شنا را فرا گرفتم و در آب احساس راحتی میکردم. حتی یاد گرفتم که چگونه زیر آب نفس بکشم!
در کلاس بسکتبال نیز مهارت پرتاب توپ، انداختن توپ درون سبد، دریبل زدن، پاس دادن و بازی تیمی را بهبود بخشیدم. بازیهای تیمی زیادی انجام دادیم؛ به همین دلیل انجام کار تیمی و همکاری با دیگران را به خوبی یاد گرفتم. این کلاسها باعث شد تا مهارتهای ورزشی من بهبود پیدا کند و همچنین ورزش کردن مرتب باعث سلامتی و تندرستی من شد. احساس میکردم بدنم قویتر و انرژیام بیشتر شده است.
عصرها نیز به کلاس نقاشی میرفتم که یکی از علاقهمندیهای من است. این کلاس در کانون فرهنگی هنری محل ما برگزار میشد و مربی بسیار هنرمند و خلاقی داشتیم. ایشان نه تنها در نقاشی بلکه در سایر هنرها از جمله موسیقی، خطاطی، طراحی و … نیز استاد بودند. در این کلاس با سبکها و فنون مختلف نقاشی آشنا شدم. ابتدا نقاشیهای ساده و مبتدی کشیدم اما کمکم مهارتم بیشتر شد و توانستم نقاشیهای پیچیده و حرفهای خلق کنم. با رنگهای مختلف و قلمموهای متنوع تمرین و سبک شخصی خودم را در نقاشی پیدا کردم.
نقاشیهای زیبایی کشیدم و طراحی کردم. هنرمند خلاقی شدم و توانستم دنیا را از دیدگاه خودم به تصویر بکشم. نقاشی کردن باعث آرامش خاطر من میشد و احساس خوبی داشتم وقتی مشغول نقاشی بودم.
علاوه بر کلاسهای ورزشی و هنری، وقت زیادی را نیز صرف مطالعه کردم. در کتابخانه محلهی خودمان عضو شدم و هر هفته چندین کتاب از آنجا امانت میگرفتم. من عاشق کتاب خواندن هستم و سعی میکنم همیشه کتابی برای مطالعه داشتهباشم.
در کتابخانه از کتابدار مهربان در مورد کتابهای خوبی که برای سن من مناسب است مشورت میگرفتم. انواع کتابهای داستان، رمان، شعر، نمایشنامه، زندگینامه و… را مطالعه کردم. بعضی از کتابهایی که خواندم عبارت بودند از: کتاب «ماهی سیاه کوچولو» نوشته صمد بهرنگی که داستانش درباره یک ماهی سیاه کوچولویی بوده که علاقهی زیادی به دیدن دریاهای زیادی دارد اما اطرافیانش او را درک نمیکنند، کتاب «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی که رمانی عاشقانه بود، مجموعه شعر «ابراهیم در آتش» سروده احمد شاملو که شعرهای پرمعنایی داشت و کتاب «بوف کور» اثر صادق هدایت که به مسائل اجتماعی میپرداخت.
این کتابها سبب افزایش دانش من شدند و دید من را نسبت به دنیا گستردهتر کردند. همچنین با خواندن کتابها توانستم سطح لغات و ادبیاتم را بهبود ببخشم و درک و شناخت بهتری از زبان فارسی و ادبیات آن پیدا کنم. دنیای کتاب و ادبیات را بیشتر کشف کردم و علاقهام به کتابخوانی بیش از پیش افزایش یافت.
در ماه شهریور نیز به همراه خانوادهام به شهر زیبای شیراز سفر کردیم. ما ابتدا تصمیم داشتیم با ماشین شخصی برویم اما به خاطر ترافیک و مسافت زیاد، سفر طولانیتر میشد، بنابراین ترجیح دادیم با قطار برویم تا سفر راحتتر و بدون دغدغه باشد. سفر با قطار برای من که کودکی بودم بسیار هیجانانگیز و جذاب بود. قطار از میان شهرها و روستاهای زیبایی عبور میکرد و منظرههای بکری را از پنجره آن تماشا میکردیم. به ویژه وقتی از کنار رشته کوهها و جنگلها عبور میکردیم برایم بسیار خاطرهانگیز بود. در شیراز ابتدا به هتل رفتیم و استراحت کردیم.
سپس شروع به بازدید از شهر کردیم. از باغها و بناهای تاریخی آن دیدن کردیم. به خصوص باغهای ارم و عباسآباد با درختان کهنسال و گلها و گیاهان معطرشان خیلی زیبا بودند. حوض و شیر آب و تزئینات ظریف آجری در این باغها چشمنواز بودند. همچنین از آرامگاه حافظ و سعدی در شیراز دیدن کردیم که تجربهای فراموشنشدنی بود.
شعرهایی از این دو شاعر بزرگ و پرآوازه را در آرامگاه آنها خواندیم و احساس غرور بسیاری کردیم. گاهی شعرخوانیهای جمعی هم برپا میشد که ما هم شرکت میکردیم. عصرها در بازار وسیع و پررونق شیراز قدم میزدیم و از صنایع دستی مانند گلیم، جاجیم و ظروف مسی، و غذاهای محلی مانند کلمپه، میرزاقاسمی و… میخریدیم. شبها نیز به رستورانهای سنتی و مجلل شیراز میرفتیم و شام خوشمزه و لذیذی از غذاهای بومی منطقه میخوردیم. در مجموع سفر شیراز برای من و خانوادهام یک تجربه فرحبخش بود و خاطرات خوشی را به همراه داشت که هرگز فراموش نمیشوند. در مجموعه میتوان گفت، تابستانی پر از تفریحات و اوقات خوشی را در کنار خانواده و دوستان گذراندم و لذت بردم.