انشا درباره فقر (چندین انشا درباره فقر و فقیر با مقدمه، بدنه و نتیجه)
در این بخش از سایت ادبی و هنری تاپ ناز 10 انشا درباره فقر با مقدمه، بدنه و نتیجه را برای شما دوستان قرار دادهایم. میتوانید با ایده گرفتن از این انشاها و همچنین تغییر متن، آنها را تحویل کلاس دهید. با ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
انشا درباره خط فقر
در همین سطحی که گفته شد انسان ها طبقه بندی می شوند عده ایی جزء دسته ی ثروتمندها و عده ایی دیگر جزء افراد متوسط و دسته ایی دیگر جزء افراد فقیر نام گذاری می شوند، خط فقر یعنی اینکه میزان درآمد آن ها کمتر از میزان خرج و مخارج آن هاست به قول معروف همیشه هشتشان گرو نهشان است و برای تامین مایحتاج ساده ی زندگیشان دچار مشکل می شوند و توانایی انجام و خرید خیلی از کارهایی که حق هر انسانی است از آن ها سلب و گرفته می شوند.
خط فقر یعنی کودکان کاری که با دستان کوچکشان برای سیر کردن شکمشان کار می کنند
در حالی که باید پشت میز کلاس و مدرسه درس بخواند، خط فقر بعنی نگاه شرم زده ی پدر زحمتکش که عرق خجالت می ریزد زیرا فرزندانش گرسنه می خوابند، خط فقر یعنی نگاه حسرت بار کودکی که به لباس و کفش تازه ی دیگران نگاه می کند و با کفش و پیراهن پاره ی خود مقایسه اش می کند، خط فقر یعنی دستان پینه بسته ی مادری که از فرط خستگی رنگ به رو ندارد.
خط فقر یعنی دنیایت با دنیای پولدارها فرق دارد،
برای آن ها سلامتی بهترین خوشی است و شکم سیر برایشان بهترین اتفاق است و لباس تمیز و نو برایشان بهترین لحظه است، ماشین رنگارنگ و لباس مارک و کفش نوک تیز معنی ندارد آن ها زندگیشان هم مانند اسمشان در امتداد یک خط می گذرد.
تمام حواسشان را باید جمع کنند که سقوط نکنند از این خط، نه زندگیشان هیجان دارد نه بالا و بلندی، همین که نفس می کشند برایشان دنیایی با ارزش است شما در کدام یک از طبقه بندی ها قرار دارید؟
نتیجه گیری: توقع انسان ها براساس همین خط فقر بالا و پایین می رود. هر چه به خط فقر نزدیک می شویم توقع ها پایین تر و هر چه از خط فقر فاصله می گیریم توقع ها نجومی و بالاتر می رود.
کاش کمی توقع ها را پایین ببریم و حواسمان به اینگونه آدم ها بیشتر باشد که شاید از خط فقر سقوط نکنند و ته دره ی عمیق پرت نشوند.
انشا آزاد درباره خط فقر
مقدمه: در دنیایی زندگی می کنیم که هر کسی در یک سطحی قرار دارد و براساس همان سطح نام گذاری می شود و با همان نام مورد خطاب قرار می گیرد.
تنه انشاء: در همین سطحی که گفته شد انسان ها طبقه بندی می شوند عده ایی جزء دسته ی ثروتمندها و عده ایی دیگر جزء افراد متوسط و دسته ایی دیگر جزء افراد فقیر نام گذاری می شوند، خط فقر یعنی اینکه میزان درآمد آن ها کمتر از میزان خرج و مخارج آن هاست به قول معروف همیشه هشتشان گرو نهشان است و برای تامین مایحتاج ساده ی زندگیشان دچار مشکل می شوند و توانایی انجام و خرید خیلی از کارهایی که حق هر انسانی است از آن ها سلب و گرفته می شوند. خط فقر یعنی کودکان کاری که با دستان کوچکشان برای سیر کردن شکمشان کار می کنند
در حالی که باید پشت میز کلاس و مدرسه درس بخواند، خط فقر بعنی نگاه شرم زده ی پدر زحمتکش که عرق خجالت می ریزد زیرا فرزندانش گرسنه می خوابند، خط فقر یعنی نگاه حسرت بار کودکی که به لباس و کفش تازه ی دیگران نگاه می کند و با کفش و پیراهن پاره ی خود مقایسه اش می کند، خط فقر یعنی دستان پینه بسته ی مادری که از فرط خستگی رنگ به رو ندارد. خط فقر یعنی دنیایت با دنیای پولدارها فرق دارد،
برای آن ها سلامتی بهترین خوشی است و شکم سیر برایشان بهترین اتفاق است و لباس تمیز و نو برایشان بهترین لحظه است، ماشین رنگارنگ و لباس مارک و کفش نوک تیز معنی ندارد آن ها زندگیشان هم مانند اسمشان در امتداد یک خط می گذرد. تمام حواسشان را باید جمع کنند که سقوط نکنند از این خط، نه زندگیشان هیجان دارد نه بالا و بلندی، همین که نفس می کشند برایشان دنیایی با ارزش است شما در کدام یک از طبقه بندی ها قرار دارید؟
نتیجه گیری: توقع انسان ها براساس همین خط فقر بالا و پایین می رود. هر چه به خط فقر نزدیک می شویم توقع ها پایین تر و هر چه از خط فقر فاصله می گیریم توقع ها نجومی و بالاتر می رود. کاش کمی توقع ها را پایین ببریم و حواسمان به اینگونه آدم ها بیشتر باشد که شاید از خط فقر سقوط نکنند و ته دره ی عمیق پرت نشوند.
مطلب مشابه: انشا در مورد زندگی (10 انشا درباره زندگی با مقدمه، بدنه و نتیجه)
انشا داستانی و کوتاه درباره فقر
روزی یک مرد ثروتمند ،
پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند ،
چقدر فقیر هستند.
آنها یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید :
نظرت درباره مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر …
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: فکر کنم.
پدر پرسید : چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت :
فهمیدم که ما در خانه ، یک سگ داریم و آنها ۴ تا .
ما در حیاط مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی نهایت است.
در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود ،
پسر اضافه کرد:
متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم…
انشا در مورد فقیر و ثروتمند با روش تضاد مفاهیم
مقدمه: در نظر خداوند و تعالیم دینی ما مسلمانان هیچ بنده ای در تقابل با دیگری قرار ندارد و ما خودمان هستیم که یکی را بالابرده و دیگری را پایین می آوریم. ثروت مندی را نمی شناسم که خوش اخلاق تر یا بهتر از یک فقیر باشد و فقیری را ندیدهام که به علت فقرش مورد مذمت مردم قرار گیرد. هر که مهربانتر و انسان تر ارزشش بیشتر، انگار در جامعه امروز همه چیز عوض شده است و مردم جای خیلی چیزها را با هم عوض کرده اند.
بدنه: هیچ انسانی ثروتمند خلق نشده است و هیچ فقیری هم فقیر متولد نشده است. این جامعه و محیط و شرایط است که ممکن است ساختار ظاهری و خانوادگی انسانها را تغییر دهد. شاید ثروتمند توانسته با توانایی و روابط خود خوب استفاده نماید اما فقیر با توجه به شرایط محیط و ناآگاهی از بسیاری از خواسته های خویش عقب افتاده است.
هیچ کدام بهتر از دیگری نبوده و در هیچ کتاب و قانونی یکی بر دیگری برتری ندارد، هرچند بسیاری از انسانها به اجبار روزگار به ثروتمند روی می آورند اما دین انسانها که همان دین انسانیت است مهربانی و عشق را دلیل برتری می داند. ثروتمند زمان رفتن از دنیا دو متر پارچه می برد و فقیر هم همین طور، این شرایط یکسان ارزش فخرفروشی و غرور ندارد.
کاش همه انسانهایی که وضع مالی بهتری دارند ،کسانی را که با شرایط سخت تری روبه رو هستند درک کنند و با گفتن سخنان تند و آزار دهنده دلی را نشکنند. کاش کودک کار مجبور نشود شیشه ماشین آخرین سیستم را پاک کند تا پول نان در بیاورد. کاش مرد واکسی مجبور نشود، کفشی را واکس بزند که صاحبش غرورش را به رخ همه می کشد. کاش دنیا جور دیگری باشد.
نتیجه گیری: هیچ وقت در ذهن خودتان ثروتمند و فقیر را در مقابل یکدیگر ندانید. این دو هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و اگر تفاوتی و مقامی و درجه ای وجود داشته باشد از ایمان، مهربانی، درک و عشق به هم نوع است. هیچ ثروتی بالاتر از نوع دوستی نیست. سعی کنید برای احترام به مردم از ثروت و دارایی های شان بگذرید و بدانید که ثروتمند و فقیر ممکن است جایشان تغییر کند و روزگار شرایطشان را تغییر دهد.
انشا در مورد ثروتمند و فقیر با سنجش و مقایسه طنز
مقدمه: دنیا هیچ وقت اعمال و کرده های انسانها را فراموش نمی کند. هر برخوردت با دیگران حساب و کتاب دارد. هیچ وقت فردی را به علت قیافه ، ثروت،خانواده مورد عتاب و خطاب قرار نده. ثروتمند هیچ وقت نمی تواند به دلیل ثروت زیادش مورد احترام مردم قرار گیرد و یا فقیری به علت فقرش مورد بی احترامی قرار گیرد. ثروتمند با فقیر در درگاه خداوند یکسان هستند و چه بسا ثروتمند به علت وفور ثروت مسئولیت بیشتری خواهد داشت.
بدنه: ثروتمندی یک امتیاز نیست و هیچ فقیری به علت فقرش مقصر نیست. شاید اگر فرد فقیر هم یک راهنما یا فردی آگاه داشت و می توانست از شرایط و امکانات جامعه بهره مند گردد، امروز فقیر نبود. ثروتمندان با تابوت طلا نمی روند و فقیر هم بی کفن نمی رود. فقط ما انسانها هستیم که با افکار خویش آنها را در روبه روی هم قرار می دهیم. کاش مرد ثروتمندی که تسبیح ده هزارتومانی در دست دارد و سوار ماشین چند میلیاردی می شود بداند و باور کند که همه عمرش به یک نفس کوتاه بند است و هر لحظه ممکن است از دستش برود.
یا فقیری که راه می رود و خدا را شکر می کند بداند که خدایش برایش بهترین ها را عطا می کند، فقط کافی است که کمی تلاش کند و از خدا بخواهد. دنیا چنان گرد است که هیچ کس نمی تواند ادعا کند که همیشه در بلندترین جای خواهد ماند و یا هیچ فردی نمی تواند قبول کند که همیشه در پایین ترین جای قرار خواهد داشت. هر لحظه و با یک اتفاق ساده همه چیز تغییر می کند و جای همه چیز عوض می شود. بهتر است در هر جا و مکانی که هستیم انسان باشیم و خدا را ناظر اعمال خویش بدانیم.
نتیجه گیری: خداوند انسانها را مساوی و آزاد و رها خلق نموده است و هیچ کس نمی تواند خود را بر دیگری مقدم بدارد. بهتر است در هر مکان و شرایطی که هستیم خدا را ناظر اعمال و رفتار خویش بدانیم . ملاک برتری انسانها منش و انسانیت و دوری کردن از آزار دیگران است. دینی بالاتر از انسان دوستی وجود ندارد و همه مردم، فقیر و غنی، پولدار و بی پول همه در مقام بندگی خدای قرار دارند.
انشا توصیف فقر و ثروت
در نظر عموم مردم، ثروت وسیله ای است که انسان را خوشبخت و از هر چیزی بی نیاز می کند. کسی که ثروتمند است ( مال بیشتری دارد) توجه بسیاری را به خود جلب می کند. نگاه همه سمت ماشین لوکس او، خانه ای که از هر درش درهای دیگری باز می شود، کفش و لباس هایی که هرکدامشان قیمت اثاث خانه خانواده ای دیگر است! ، و هزاران نگاه دیگری که عده ای مردم به ثروت ثروتمندان دارند و گاهی حسرت می خورند.
این ها ثروت های مادی زندگیست. اما فقر چیست؟ فقر از دیدگاه عموم مردم، محروم بودن از همان ثروتیست که ثروتمندان دارند؛ نداشتن خانه لوکس، محرومیت از لذیذترین غذاها و گردشگری های خارج و داخل کشور و ناتوانی مالی در همه زمینه ها.
آری تمام اینها فقر مادی محسوب می شود. فقری که مانعی است برای پیشرفت های مادی در زندگی. اما مفهوم ثروت و فقر، تنها در داشتن و نداشتن پول خلاصه نمی شود. ثروتمند واقعی کسی است که ثروتش دانش و علم او باشد و همین دانش سبب پیشرفت دنیوی و اخروی او شود؛ حتی اگر پولی هم در بساطش نباشد، عده ای به دانش و فهم عمیق او غبطه می خورند و دوست دارند که خود را شبیه او سازند.
هم چنین، فقیر واقعی کسی است از داشتن علم و دانش محروم است حتی اگر پولدارترین انسان روی زمین باشد، فقط عده ای تنگ نظر برای پولدار بودن او حسرت می خورند اما بیشتر مردم از اینکه او در جهل خویش به سر می برد، از نزدیک شدن به او دوری می کنند.
جاهل (فقیر واقعی) اگر پولدار باشد تمام آن را صرف گردش و خوشی های زندگی اش می کند بی آنکه علمی بیاموزد و مطلب آموزنده ای را یاد بگیرد؛ در سخنان او بویی از ندانستن و جهل به مشام می رسد و نشست و برخواست با او عین تلف کردن وقت است. حال اگر همین فقیر واقعی علاوه بر محروم بودن از ثروت واقعی (علم و دانش) ، از ثروت ظاهری ( پول) هم محروم باشد، محروم ترین انسان روی زمین است.
اما اگر ثروتمند واقعی (عالِم) دارای ثروت ظاهری (پول) هم باشد، دنیا را گلستان می کند! او می تواند با ثروت واقعی اش جاهل را علم بخشد و با ثروت ظاهری اش گدا را غنی کند.
از خدا بخواهیم ثروتمند عالِم باشیم نه فقیر جاهل … .
پایان انشا.
انشا با موضوع ثروت واقعی از نگاه حضرت علی علیه السلام
در کتاب کشکول بحرانی اینگونه آمده است: جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: «یا علی! سؤالی دارم، علم بهتر است یا ثروت؟ »، علی(ع) در پاسخ گفت: «علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.» مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.
در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: «اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟» امام در پاسخ آن مرد گفت: «بپرس!»، مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: «علم بهتر است یا ثروت؟»، علی فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.» نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال، سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!» هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. اودر حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟» حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.»
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.»
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند، یکی از میان جمعیت گفت: «حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت!»، کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟»، امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: «علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.» مرد ساکت شد.
همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: «یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟» امام فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.»
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط تا هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.» سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده شده بودند که، نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟»، امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.»
نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت.
مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید: «یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟»، نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی (ع) مردم به خود آمدند: «علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند.» فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند. صدای امام را شنیدند که میگفت: «اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.»
مطلب مشابه: متن ناب در مورد زندگی [ 60 جملات دلنشین لحظات زندگی ]
انشای کوتاه درباره ثروتمند و فقیر
وقتی صحبت از ثروتمند و فقیر می شود اولین چیزی که به ذهنم می رسد این است که منظور از ثروت کدام نوع ثروت است؟ آیا همیشه ثروت همان اندوخته های مالی است یا می توان آدم ها را بر اساس معیارهای دیگری جز پول به دو دسته ثروتمند و فقیر دسته بندی کرد؟
به عقیده من پول تنها یک بخش کوچک از ثروت واقعی محسوب می شود و بسیاری موارد دیگر است که می تواند نشانه ثروتمند بودن یا فقر آدم ها به حساب آید. مثلا یک دانشمند از نظر بار علمی غنی است، یک انسان خوش اخلاق و مردم دار دل مردم را به دست آورده و به نوعی ثروتمند محسوب می شود یا یک انسانی که در راه رضای خدا می کوشد به سبک خود ثروتمند است.
بدیهی است نقطه مقابل همه موارد بالا یعنی جهل، بد اخلاق بودن و بندگی نکردن خداوند هر یک به نوعی فقر می باشند.
چه بسا پولدارهایی که تنها از نظر مادی ثروتمند بوده و از بسیاری جهات دیگر در باتلاق فقر گرفتار هستند و چه بسا فقیرانی که شاید به نان شب محتاج باشند اما از بسیاری جهات ثروتمند محسوب شوند. بنابراین نمی توان دو واژه ثروتمند و فقیر را بدون در نظر گرفتن معیار مورد نظر با هم مقایسه کرد.
من شخصا دوست دارم از هر نظر آدم ثروتمندی باشم، فردی باشم که علاوه بر موفقیت های مالی در زمینه اجتماعی و معنوی و سلامتی رشد کرده و به عنوان یک فرد ثروتمند بتوانم زندگی بسیار عالی را تجربه کنم.
انشای زیبا درباره ثروتمند و فقیر
پول و ثروت یکی از موضوعاتی است که همه مردم دنیا برای رسیدن به آن تلاش می کنند و البته هر انسانی برای دستیابی به آن هدفی در ذهن دارد. برخی فقط دوست دارند به عنوان فردی پولدار شناخته شوند، برخی دیگر رفاه حاصل از پول را می خواهند، برخی نیز به قدری از فقر می ترسند که لاجرم سعی می کنند با درآمد بیشتر و بیشتر تا می توانند از فقر فاصله بگیرند.
به نظر من هیچ آدمی ذاتا از ثروت بدش نمی آید چون هیچ کس از این که خود و خانواده اش در رفاه باشند، بتواند به مردم نیازمند کمک کند و بتواند در پیشرفت جامعه اش همکاری داشته باشد بدش نمی آید اما سوال این است که چرا تنها گروهی از مردم ثروتمند می شوند و بسیاری از مردم طعم فقر و نداری را می چشند؟
من به این سوال بسیار فکر کرده ام و فکر می کنم این که انسان ها ذاتا از پول بدشان نیاید برای ثروتمند شدن کافی نیست بلکه در کنار آن در درجه اول تلاش و در درجه دوم نداشتن باورهای منفی درباره پول مورد نیاز است.
به عنوان مثال من دیده ام که بعضی آدم ها فکر می کنند هر کس پولدار باشد انسان بدی است، به دیگران بدی می کند یا این که پول آدم ها را برده خود می کند یا این که فکر می کنند برای پولدار شدن باید شانس زیادی داشته باشند.
این موارد و بسیاری باورهای بد باعث می شود برخی افراد هر چقدر هم تلاش کنند باز هم به نتیجه ای که می خواهند نرسند و در نهایت در فقر و فلاکت از دنیا می روند.
من از فقیر بودن خوشم نمی آید چون دوست ندارم دست نیاز به سوی کسی دراز کنم بلکه چیزی که واقعا دوست دارم این است که علاوه بر بی نیازی خودم از دیگران، دست آن ها را هم بگیرم تا بتوانند روی پاهای خود ایستاده و از هر دستی بی نیاز شوند.