مجله تاپ‌ناز‌

انشا ماه رمضان | تحقیق در مورد ماه رمضان انشای ادبی و ساده با موضوع ماه رمضان

چند انشا با موضوع ماه رمضان

انشا ماه رمضان در ایام روزه داری گزینه ای خوب برای خواندن سر کلاس درس است. می توانید یکی از این انشاهای زیبا را انتخاب کنید و سر کلاس درس بخوانید. همچنین به عنوان تحقیق هم می توانید انشای سوم و چهارم را استفاده کنید.

انشا ماه رمضان

انشای بلند ماه رمضان

قيافه بچه‌ها هميشه سر زنگ انشا ديدني است! وقتي آقا معلم بطرف تخته مي‌رود و روي آن‌ با ماژيك مي‌نويسد: «موضوع انشا»؛ همه ی‌ی بچه‌ها سرك مي‌كشند و آن‌ها كه دورتر نشسته‌اند به تخته خيره مي‌شوند.

وقتي كلاس تمام مي‌شود و زنگ مي‌خورد، بچه‌ها غر مي‌زنند كه آخه چي بنويسيم؟ «ماه رمضان و فوائد روزه‌داري؟» امير مي‌گويد: «آخه روزه چه فايده داره؟» و حسن مي‌گويد: «از كجا مطلب بياريم؟» همين سؤال فكرم را اشغال كرده

اولين جرقه‌ای كه ذهنم را روشن مي‌كند تو راه خانه است.

نزديك مسجد كه مي‌رسم ياد آقا جماعت مسجد مي‌افتم! آقا جماعت مسجد روحاني جواني است كه عباي شكلاتي خوش‌رنگيمي‌پوشد و هميشه لبخند زيبايي بر لب دارد. ازآن لبخند‌هايي كه به تو فرصت مي‌دهد از او بپرسي و از حاج آقا بودنش نترسي! بهترين فرصت بعد از نماز است، وقتي نماز تمام مي‌شود چند نفر قرآن به دست گرفته‌اند، توي صف ايستاده‌اند.

گويا استخاره مي‌خواهند.

بالاخره نوبت من مي‌شود.

آقا جماعت يا همان لبخند مهربانش از من استقبال مي‌كند:‌ پسرم اگر بخواهي مي‌توانم ده‌ها صفحه درباره‌ی ماه روزه و پاداش آن برايت بگويم، اما بهتر است از فكر خودت چيزي بنويسي. من چند راهنمايي بهت مي‌كنم، درباره‌ی چند موضوع و رابطه‌ی آن با ماه رمضان، خودت فكر كن و نتيجه‌اش را فرداشب براي من بياور. با راهنمايي حاج آقاتحقيق را شروع مي‌كنم،

به خانه مي‌روم و از كتابخانه كوچك پدرم چند كتاب برمي‌دارم، تا چند ساعت پيش دنبال يك مطلب كوچك براي موضوع انشا مي‌گشتم، اما وقتي موضوعات و راهنمايي حاج آقا را شنيدم ـ با استفاده از كتابخانه‌ی پدرم ـ آن‌قدر مطلب پيدا كردم كه نمي‌دانستم كدام را بنويسم و سرانجام اين‌طور نوشتم:«هنگامي كه لب از خوردن و آشاميدن فرو مي‌بنديم، لحظه‌ها و ساعت‌ها به سختي و كندي مي‌گذرند،

نگاهمان بر صفحه‌ی ساعت مي‌ماند و ثانيه‌ها و دقيقه‌ها را مي‌شمارد، بارها در ذهن خود به جمع و تفريق ساعت‌های گذشته و مانده از روز مي‌پردازيم.

تشنگي معناي خودرا در خشكي دهان و گلو به ما مي‌فهماند و گرسنگي با ضعف و ناتواني اندام‌ها و حالتي ويژه خودنمايي مي‌كند، اكنون شكيبايي در همه ی‌ی لحظه‌ها و ساعت‌ها معنا مي‌شود.

از خود مي‌پرسم يكي از موضوعات انشا من «صبر» و «شكيبايي» در ماه رمضان است،

آيا چگونه در ماه رمضان مي‌توان به اين هديه‌ی خدايي يعني «شكيبايي» دست يافت؟ پاسخي كه به ذهنم مي‌رسد اين است كه: نخست بيش خود يادآور شويم در چه جايگاهي ايستاده‌ايم و نگاه پر مهر و صفاي برترين و پرشكوه‌ترين موجود جهان حضرت حق «جلّ جلاله» رفتار و گفتار و كردار ما را مي‌بيند و ثبت مي‌كند و هرگز آنرا فراموش نمي‌كند و سپس به ياد آوريم كه همه ی‌ی ثروت‌ها، خوبي‌ها و نيروها در دست او است، سپس كلام وحي

را درباره‌ی پاداش «شكيبايان» به خاطر آوريم! او علاوه بر آن‌كه بارها در كلام وحي آيه‌هايي دارد كه خداوند با صابران است و … . اما در يكي از آيه‌های قرآن نويد پاداشي بسيار بزرگ براي صابران داده است كه از همه ی‌ی پاداش‌ها بزرگ تر و برتر است.

آن روز آقا جماعت مسجد چند موضوع درباره‌ی ماه رمضان پيشنهاد كرده. گفت هر يك از بچه‌های كلاستان مي‌تواند درباره‌ی ماه رمضان و صبر، ماه رمضان و سلامتي روح و جسم،

ماه رمضان و پرستش خدا، ماه رمضان و امت‌های پيشين و چند موضوع ديگر بنويسد، من ماه رمضان و صبر را انتخاب كردم و وقتي پاداش صبر را بررسي كردم، ديدم خداوند رحمان براي پرستش‌های ديگر، پاداش‌های مختلفي درنظر گرفته است و گفته است كه با حساب و كتاب به آن‌ها پاداش خواهد داد «جَزاءً مِنْ رَبِّكَ عَطاءً حِسابًا»۱ اما آن‌چه بعنوان پاداش صبر درنظر گرفته، چنان سترگ و حيرت‌انگيز است كه با هيچ يك از كارهاي خوب ديگر برابر نيست.

خداوند رحمان گفته است: «پاداش شكيبايان را بدون حساب پرداخت خواهد كرد»۲ در معجم المفهرس ـ قرآن كريم لیست واژگان قرآن ـ با واژه‌ی «اجر» به جستجو مي‌پردازم و به اين نتيجه‌ی زيبا و شگفت‌انگيز مي‌رسم كه يكي از دست‌آوردهاي پرارزش‌ ماه رمضان و روزه‌های آن، رسيدن به صبر است، همان صبري كه خداوند براي آن پاداشي بي‌حساب درنظر گرفته است.

خدايا اگر اين انشا و نتايج تحقيق را پيش آقا جماعت مسجد ببرم

چه خواهد شد و اگر اين انشا را در كلاس بخوانم چه نمره‌ی خواهم گرفت؟! اما از همه ی مهم‌تر آن‌كه خودم فهميدم ماه رمضان چه قدر مهم است و چه موضوعاتي درباره‌ی آن مي‌توان نوشت.

 

 

انشا ماه رمضان

انشا کودکانه و طنز برای ماه رمضان

من فقرا را از نزدیک ندیده ام اما معلوم است که آنها زندگی خیلی سختی دارند و بیچاره ها خیلی زجر میکشند چون مامانم از یک هفته قبل از ماه رمضان همه ی اش دارد سبزی خرد میکند و گوشت و مرغ و ماهی هایي راکه پدرم خریده است را به زور در داخل یخچال جا میدهد .

ما هر روز سحر از خواب بیدار می شویم و مامانم کلی غذا و سالاد و میوه و چایی و آب و ماشعیر سر سفره می گذارد و تند تند به ما میگوید بخورید بخورید هم اکنون اذان میگه .بیچاره فقرا هر روز از صبح تا ظهر حالت تهوع دارند و از ظهر تا عصر غش و ضعف دارند و دوباره از افطار تا آخر شب هم از بس که زولبیا و خرما و آب و غذا و سالاد و میوه و نوشابه می‌ خورند حالت تهوع دارند .

خلاصه فقرا خیلی زندگی سخت و دردناکی دارند. داود پسر همسایه مان میگوید آقای معلم دینی کلاس پنجمی ها گفته اگه دو بار به دختر همسایه نگاه کنید روزه تان باطل میشود و ما دیروز که دختر همسایه مان داشت از کوچه رد می‌شد همین جوری داشتیم یه نظر نگاهش میکردیم تا رد شود که خشمگین شد و گفت چیه مثه سگ نگاه میکنین داود میگوید آقای دینی گفته هر کس فحش بدهد روزه اش باطل میشود .

پدرم بعضی روزها که از اداره می‌ آید خیلی بد اخلاق است و میگوید مرتیکه نگذاشته امروز بخوابیم . من فکر میکنم آقای مرتیکه از سر حسودی نمی گذارد پدرم در اداره بخوابد تا نتواند فقرا را درک کند .

بنظر من همه ی مردم باید کمک کنند تا فقرا هم مثل ما زندگی کنند آخه پزشک درود میگه نوشابه و چیزایی که گاز دارن خیلی برای سلامتی ضرر دارند و اگه آدم زیاد میوه و سبزی و گوشت بخوره مریضی های بد بد میگیره .من خیلی دوست دارم یک فقیر را از نزدیک ببینم چون آقای پزشک درود میگه هر کی زیاد شیرینی بخوره دندوناش مثه آبجی خراب میشه و باید دندونش بکشه و من فکر میکنم فقرا حتی یه دونه دندان هم ندارند .

من تصمیم گرفته ام در همین ماه رمضان که من و مامان و بابا اینهمه نماز می‌خوانیم برای فقرا دعا کنم تا از این زندگی سخت نجات پیدا کنند و بتوانند مثه ما صبحونه و ناهار و شام بخورند و کمتر شیرینی و گوشت بخورند و گرنه حتماً مریض میشوند

انشا ماه رمضان

انشای داستانی درباره ماه رمضان

ماه رمضان ماهی است که با همه ماه‌ها فرق دارد و ما در این ماه روزه می‌گیریم.
من در انشای خود قصد دارم خاطره اولین روزی را که روزه گرفتم، بنویسم.
بچه که بودم همه ذوق و شوقم این بود که سحرها با پدر و مادرم بیدار شوم و سحری بخورم. اما مادرم همیشه ضعیف و نحیف بودن مرا بهانه می‌کرد و مرا برای سحری خوردن بیدار نمی‌کرد تا اینکه هفت ساله شدم و به مدرسه رفتم و از همکلاسی‌هایم شنیدم که روزه می‌گیرند، به همین خاطر از مادرم با اصرار خواستم که مرا برای سحری بیدار کند. چقدر آن سفره سحری را دوست داشتم.
برای اولین بار در کنار خانواده‌ام نشستم و صدای روح بخش دعای سحر را شنیدم. احساس می‌کردم بزرگ شده‌ام.
البته مادرم گفت که چون از بقیه کوچک‌تر هستم، نمی‌توانم روزه کامل بگیرم و روزه‌ام کله گنجشکی خواهد بود ولی خواهر و برادرم روزه کامل می‌گرفتند.
چند روز روزه کله گنجشکی گرفتم تا اینکه یک روز بالاخره قصد کردم که روزه کامل بگیرم.
ظهر ناهار نخوردم و تشنگی و گرسنگی را تا عصر تحمل کردم. فقط چند ساعت به افطار مانده بود که تشنگی آنقدر به من فشار آورد که رفتم یک لیوان پر از آب خوردم. بعد از اینکه تشنگی‌ام رفع شد، عذاب وجدان گرفتم و شروع کردم به گریه کردن! مادرم پیش من آمد و با مهربانی پرسید:«چرا گریه می‌کنی؟ امروز خدا از تو خیلی راضی است چون اولین روزه کامل را گرفتی.» من که با این حرف داغ دلم تازه‌تر شده بود، گریه‌ام شدیدتر شد و با صدای بلند گریه کردم و گفتم: «مامان من روزم باطل شد چون آب خوردم!» مادرم با مهربانی دستی به سرم کشید و گفت: «عزیزم روزت باطل نشده و تو هنوز روزه‌ای چون هنوز به سن تکلیف نرسیدی روزه‌ات قبول است. تازه اگر حواست نباشد و چیزی بخوری، باز هم روزه‌ات باطل نمی‌شود.» از این حرف مادرم آنقدر خوشحال شدم که حد نداشت.
از این انشا نتیجه می‌گیریم که سراسر دوران کودکی گذشته از خاطرات تلخ و شیرین و مهر و محبت والدین و همدلی در انجام واجبات دینی در خانواده پر است.
همین‌طور خاطره اولین روزه‌، خاطره‌ شیرین روزی است که دیگر هیچ وقت در عمرمان تکرار نمی‌شود.
انشا ماه رمضان

انشا ساده درباره ماه رمضان

ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است و روزهای آن با روزهای دیگر سال تفاوت زیادی دارد. روزه گرفتن برای من کمی سخت است اما این ماه را خیلی دوست دارم و به نظرم تحمل سختی غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی ارزش لحظه های افطار را دارد که همه ما دور سفره افطار چمع می شویم و در حالی که به دعاهای بعد از اذان مغرب گوش می کنیم روزه خود را با یک خرما یا یک قاچ هندوانه و یا یک استکان چای باز می کنیم.

مادرم همیشه به من یاداوری می کند که ماه رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی نیست بلکه در طول روزهای این ماه باید به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن انسان بهتری شویم، مثلا باید زبان خود را از گناه های غیبت و دروغ و تهمت زدن به دیگران پاک نگه داریم و با چند ساعت گرسنگی، بیشتر بتوانیم افراد فقیر را که خیلی وقت ها گرسنه می مانند درک کنیم.

من افطار را خیلی دوست دارم اما بیدار شدن در سحری برایم سخت است چون در آن موقع میل زیادی به غذا خوردن ندارم اما اگر در زمان بین افطار تا خوابیدن در خوردن زیاده روی نکنیم راحت تر می توانیم سحری بیدار شده و یک وعده غذای کامل بخوریم تا برای روزه گرفتن انرژی کافی داشته باشیم.

من در شب های قدر به همراه پدر و مادرم به مسجد می رویم و تا سحر بیدار می مانیم، می دانم که شب قدر از هزار ماه بهتر است و سعی می کنم از این شب ها خوب استفاده کنم.

از زمانی که بچه بودم یادم هست که مادرم برای پختن غذای افطار و سحری زحمت های زیادی می کشد، او هر شب قبل از سحری زودتر از ما از خواب بیدار می شود و غذا را آماده می کند چون می گوید ما غذای تازه را بهتر می توانیم بخوریم. او سفره را می چیند، ما را از خواب بیدار می کند و بعد از غذا و نماز که ما می خوابیم بیشتر بیدار می ماند و کارهای باقی مانده را انجام می دهد.

مادرم نقش مهمی در روزه داری من دارد و من همیشه و مخصوصا در ماه رمضان از خداوند می خواهم که سلامتی و عمر طولانی به مادرم بدهد.

 

 

انشا ماه رمضان

انشای کوتاه ماه رمضان

سال گذشته ماه رمضان، با بچه های محلمان می رفتیم فوتبال بازی می کردیم.

آنها روزه نمی گرفتند و البته چند تایشان به سن تکلیف نرسیده بودند، از این جهت عذرشان موجه بود.

من اما روزه می گرفتم. اما خیلی سخت بود، روز اولی که رفتیم فوتبال هوا خیلی گرم بود و منم چون کلی دویده بودم، حسابی خسته شده بودم. عرق میریختم و خیلی به اینکه روزه ام فکر نمی کردم.

اما یک ساعتی که گذشت، کم کم دهانم خشک شده بود و به شدت تشنه بودم. وسوسه شدم که روزه ام را بشکنم. اولش کلی با خودم کلنجار رفتم که بروم یا نه، آب خنک گوشه ی زمین را بنوشم یا نه؟

خلاصه با اینکه بچه ها جلوی چشمم آب می خوردند، مقاومت کردم و روزه ام را نشکستم.

دلم می خواست ماه رمضان را کامل روزه بگیرم و البته به سخت بودن آن کاملا واقف بودم.

شب اول بعد از بازی وقتی رسیدم خانه خیلی تشنه ام بود. وحشتناک بود.

اما تحمل کردم و آب نخوردم. وقتی اذان شد، با ولع تمام شروع کردم به آب خوردن، آنقدری که دلم کمی درد گرفت. کمی که حالم جا آمد با خودم نشستم به فکر کردن.

تعریف از خودم نباشد از اینکه توانسته بودم مقاومت کنم خیلی احساس بزرگی می کردم و حس خیلی خوبی به خودم داشتم.

لذت صبر کردن و روزه گرفتن برای خدا را فهمیدم. فهمیدم که رمضان پر نعمت ترین ماه خداست و یکی از نعماتش صبر و مقاومت و عزت نفس می باشد.

از خدا ممنونم که چنان تجربه ای به من بخشید و انگیزه ای به من داد تا بتوانم کل ماه مبارک رمضان را روزه بگیرم.

انشا ماه رمضان

انشای ادبی درباره ماه رمضان

ماه برکت زِ آسمان می آید
صوت خوش قرآن و اذان می آید

از خواب که بیدار می شوي در ظلمات شبانگاه و در مقابل سفره سحری ناگاه خودرا بیدار و هشیار می یابي. با چشم‌هایی سرخ و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاري. یازده ماه در ناز و نعمت و چشیدن هر نوع چرب و شیرین آزاد بوده‌اي اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه‌سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده‌اند.
اذان را که گفتند تمام روز آینده را از خاطرات سال پیش به یاد آوردم که چگونه بی‌تاب میشدم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن؟ نماز را که خواندم، دوباره به بستر گرم و نرم بازمی‌گردم.
صبح گراییده به ظهر که از خواب بر می‌خیزم. تقریبا ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزه‌داری نمی دانم. هنوز گویی زندگی ام زندگی روز‌هاي‌ عادی است. دقیقه‌ها و ثانیه‌ها مثل همیشه به سرعت می‌دوند و می روند و همه ی همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه ی جا حاکم است.
همه ی دشواری‌ها از بعدازظهر به من روی می‌آورند. در روزهای رمضان عشق و حال‌هاي‌ روزانه مانند خورشیدی تابان در بین تابستانی داغ و سوزان در گرم‌ترین حالت خود طلوع میکنند و در تاریک‌ترین و نیمه جان‌ترین حالتشان در دم دم‌هاي‌ شب غروب می کنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر می گیرند و اینبار چون ماه میشوند.

به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است. در عصر در خانه با بی‌تابی از این اتاق تا آن اتاق می‌رفتم تا دقایق زود سپری شود اما دمادم غروب فقط چشمانم را بسته بودم. هر لحظه توانم نصف می ‌شد. زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یک سال می‌گذشت.

تا زمانی که ناگاه بانگ اذان مرا زنده کرد، چشم گشودم و لبخند زدم. و این پایانی برای ماموریتی سخت بود ولی آخرش خوش تا سحری دیگر و شروعی دوباره برای مبارزه با نفس آغاز گردد.

امیدواریم مجموعه انشاهای ماه رمضان توجه شما رابه خود جلب کرده باشد، چنانچه انشایی دراین زمینه نوشته‌اید از طریق ارسال نظر آن را با ما و دیگر مخاطبان ستاره درمیان بگذارید، ما از خواندن نوشته‌هاي‌ شما لذت خواهیم برد.

امیدواریم این انشاها در مورد ماه رمضان مورد توجه شما قرار بگیرد.

مطالب مشابه را ببینید!