مجله تاپ‌ناز‌

انشا موضوع پاییز + 12 انشا کوتاه و بلند درباره فصل پاییز برای پایه های مختلف

انشا با موضوع پاییز

در این بخش تاپ ناز برای دانش آموزان عزیز 10 انشا زیبا با موضوع فصل پاییز (انشا پاییز چهارم، هفتم، هشتم، انشا عینی پاییز، انشا ادبی و …) را گردآوری کرده ایم که برای پایه های مختلف تحصیلی نگارش شده است.

انشا در مورد پاییز برای دبیرستان

مقدمه: روزهای گرم شهریور ماه در حال پایان است و نرم  نرمک می رسد اینک پاییز خوش چهره و پر از رمز، پادشاه فصل ها با خدم و حشم می آیند و کم کم پاییز پر از جذابیت روی تخت می نشیند. روزهای سرد و کوتاه، کم کم بر روزهای گرم غلبه می کنند و شب نشینی ها رخ می نمایند.

بدنه: پاییز است وقتی که برگها روی نیمکت های پارک ریخته شده و بزم های دونفره برپاست. گاهی قطره بارانی هم می رسد و غبار از گونه ای می برد و می بینیم که چای و بیسکویت و صحبت های دونفره رو به راه شده و هر کس که می بینی در حال قدم زدن روی برگ های پاییزی است.

خش خش برگها و برهنه شدن درختان و محبوب شدن تک درخت نارون و انار در باغ و فرصت های طلایی باغ برای خودنمایی از نشانه های پاییز است. روزی که تاج پاییز را می ساختند نقاش طبیعت روی تاج را با برگهای رنگ رنگ آراست و به دست طبیعت روی سر پاییز گذاشت.

روزهای خوب دورهمی و جمع های خانوادگی و یلدا و همه در نوار پاییز از راه می رسند و می آیند. کم کم خانواده هایی که دانش آموز ندارند راهی سفر می شوند و پاییز هم خاطره ساز می شود. پاییز را با انار و ربش می شناسند و کشمش و بزم انگور شانی، پاییز جانم، قیمت تاجت چند است و از کجا می توانم بخرم و بر سر گذارم، خش خش برگها، بادهای سرد گاه و بی گاه، نفس سرد روز و آرامش و سکوت شبش، همه از پاییز هزار رو ست که در آستین دارد و کم کم رو می کند.

پاییز دخترک نقره پوش ابر گاهی هست و زمانی هم نیست. گاهی کم می بارد و گاهی هم فراوان می شود و همه جا را شست و شو می دهد. روزهایی که زنگار و گرد و غبار تابستان از روی فصل ها برداشته می شود و هوا هم نفسی تازه می کند. این است روزهای ناب پاییز و روی دادهایش. عاشقان کم کم بساط وصل می چینند و در هوای هم شب را سر می کنند.

نتیجه گیری : هر بار که فصل ها عوض می شوند، می بینم که عمرم می گذرد. کاش روزهای پیش رو را قدر بدانیم تا عمر مانده در راه خدا سپری شود و بتوانیم انسان مفیدی شوم. هر بار که فصلی می رسد یاد کنم و به چشم داشته باشم معاد و روزهای حسابرسی را….و این که هر رفتار و عملم در درگاه خدا رسیدگی می شود.

مطلب مشابه: انشا در مورد زمستان ؛ 6 انشای زیبای ادبی در مورد فصل زمستان

انشا در مورد فصل پاییز

مقدمه : با نام پروردگار هستی بخش زیبایی آفرین انشایم را در زمینه ی فصل پاییز شروع می کنم .فصل پاییز همان فصلی است که در آن برگ درختان می‌ریزند و در پایین پای رهگذران بی تفاوت خش خش میکنند.

فصل پاییز شاید به عبارتی فصل غفلت است و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر است ؛ چه فرقی میکند که در پاییز خواب باشی یا این که بیدار مهم آن است که پاییز کار خودش را میکند.

بدنه انشا : چطور میتوان فصل پاییز را دوست نداشت ؟؟ با این این تمامی مهر و زیبایی و زلالی که این فصل مظلوم و مهربان داراست.
انگار خود پاییز هم شیدا است ، شیدای ما ! مگر نه چه دلیلی داشت در قبال سوز و سرما مقاومت کند و برای ما بهشتی از رنگ های شگفت انگیز بسازد.

فصل پاییز فصل قشنگی میباشد. در پاییز برگ درختان زرد رنگ می شود. در روز نخستین پاییز كه اول مهرماه میباشد ما به مدرسه می‌رویم و همکلاسی‌ های خود را می بینیم.
پاییز فصل کوشش بیشتر دانش آموزان است . در فصل پاییز روز ها کوتاه‌تر و شب‌ها بلندتر می‌گردد. از میوه‌های فصل پاییز انار و نارنگی میباشد. در پاییز برگ درختان می‌ریزد و هنگامیکه ما بر روی آن‌ها راه می رویم صدای خش‌خش میدهند.

نتیجه گیری انشاء : تمامی فصل های خداوند قشنگ می باشند و هر یک زیبایی های خویش را دارند فصل پاییز هم فصل بسیار زیبایی و دوست داشتنی است.

انشاء فصل پاییز برای نهم (تحقیقی)

پاییزی دیگر از راه رسید پاییزی با همه ی ابرهای تیره اش که کشیده میشود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید پاییزی پر از باران هایي که یادت می آورند هزاران خاطره ایی را که نباید یا شاید هم می بارند که یادت بیاورند تمامشان را …

من اما نمی‌دانم چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمیبرد ؛ چرا انتظارش را نمیکشم هیچوقت ؛ چرا آمدنش دلم را تیره میکند؛ چرا این فصل پر از تحول حتی با تمام رنگ های‌ برگ هایش هم نمی‌ تواند دلم رابا خودش ببرد ؛ نمی‌ دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم

نمیدانم …

نمی‌ دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای من نمی‌ شود ؛ آری پاییز که می‌ آید خورشید از من رو بر می گرداند ؛ گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست ؛ چشم هایم سبزی برگ های‌ درختان را هر روز بهانه میگیرند ؛ آغوشم درختان خفته را نمی‌ خواهد ؛ پاییز انگار می‌ آید تا بسراید دلتنگی را ؛ پاییز انگار می‌ آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت رابا باران هایش بشوید و تحویل بادهای پاییزیش دهد

پاییز انگار می‌ آید تا …پاییز که می آمد اما یک چیز مسلم بود ؛ و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …

پاییز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و …پاییز که بر زبانت جاری میشود دل مخاطبت ضعف میرود برای حال و هوایش ؛ اصلا بدون ان که حرفی زده باشی او زیر باران های‌ پاییزی خیس خواهد شد و غم غریبی بر دلش خواهد نشست ؛ برگ های‌ ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری که تو میتوانی صدای خش خش برگ ها را به وضوح بشنوی ؛ شاید نام پاییز را که بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران که بوسه میزند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایي که دو عاشق زیر ان ها پناه گرفته اند

بر مو های شاعری که میـــخواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد ؛ نام پاییز راکه بیاوری نا خود آگاه کیف های‌ رنگارنگ مدرسه که بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف می‌ کشند ؛ نام پاییز راکه بیاوری چشم های‌ پر از اشتیاق دانش آموزانی را تصور خواهی کرد که سال‌ها به انتظار چنین روزی روز شماری کرده بودند  ؛ فصلی دل انگیز که با آغازش درخت یادگیری جوانه می‌زند و عطر کتاب های‌ جلد شده، مداد و پاک کن های‌ نو فضا را پر خواهد کرد.

آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها و من همیشه می ترسیدم به او بر بخورد که توصیفش می‌ کنیم که ان چه را که باید با گوشت و پوست و احساس خود حس کنیم دیگر گفتنی نخواهد بود اصلا رسمش نیست که تو بگویی و دیگران بشنوند

پاییز را باید نفس کشید؛ پاییز را باید لمس کرد

پاییز …

آه

پاییز که می آمد یک چیز مسلم بودو من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …

مطلب مشابه: انشا با موضوع کتاب + 3 انشا و مقاله در مورد فواید کتاب و کتاب خوانی

انشا موضوع پاییز

انشا ادبی و توصیفی در مورد پاییز برای هفتم

وقتی پاییز می‌شود مدرسه ها باز میشوند و ما به مدرسه میرویم٬ و دوستان قدیمی را می‌ بینیم شاید دوستان جدید هم پیدا کنیم٬ ما هنوز در حال و هوای تابستان هستیم وقتی معلم نخستین درس را میدهد و نخستین تکلیف رابه ما میدهد کم کم باور میکنیم سال تحصیلی شروع شده.

در پاییز هوا کم کم سرد میشود و با تغییر ساعت ناگهان روزها یک ساعت کوتاه میشوند و شب ها یک ساعت بلند تر می‌ شوند.

در پاییز صدای غار غار کلاغها بیشتر به گوش میرسد و فکر کنم به این دلیل باشد که روزها کوتاه تر شده اند و ما در حالی به خانه بر میگردیم که نزدیک غروب است و کلاغها دوست دارند در این موقع روز غار غار کنند.

هیچکس فصل پاییز را جدی نمی‌گیرد٬ وقتی پاییز میشود هیچکس انتظار زمستان را نمی‌ کشد ٬ اما وقتی زمستان می‌ آید همه ی منتظر اند که سرما تمام شود و عید نوروز از راه برسد.

فصل پاییز فصلی است که برگهای درختان زرد میشود و اگر یکی یکی نریزند٬ مناظر زیبایی به وجود می‌ آید. پاییز فصل کار و تلاش رفتگر های پارک است که برگهای خشک را جارو میکنند.

با شروع پاییز زاویه تابش آفتاب کم کم تغییر می‌ کند و وارد خانه می‌ شود و خیلی خوب است که در روزهای تعطیل نزدیک ظهر توی خانه در زیر آفتاب استراحت کنیم.

پاییز فصل آمپول و شلغم است ٬ فصل لیمو شیرین و نارنگی٬ وقتی در پاییز به هندوانه نگاه میکنیم سردمان میشود. سیب قرمز و هلو پاییزه به ما یاد آوری میکنند که لباس های زمستانی را از گوشه گنجه بیرون بیاوریم و یک تکانی بدهیم.

پاییز فصل برف پاک کن و بخاری است٬ توی خیابان خیلی ها را می بینیم که لوله بخاری خریده اند و به طرف خانه در حال حرکت اند.

من دوست ندارم در فصل پاییز زیاد از خانه بیرون بروم٬ دوست دارم در کنار خانواده تلویزیون تماشا کنم و تخمه گل آفتابگردان بشکنم ٬ و باهم صحبت کنیم و لبوی داغ بخوریم تا از دلگیر بودن پاییز کم کنیم.

شبهای پاییز برای شبنشینی خیلی خوب است ٬ اما باید زود به خانه برگردیم تا فردایش بتوانیم آسان از خواب بیدار شویم.

در شبهای پاییز ستاره ها کمتر در آسمان دیده میشوند چون هوا طبق معمول ابری است و آلودگی تابستان هنوز در هوا است٬که بارانهای پاییزی ان را تمیز میکند.

پاییز فصل انار است ٬ فصل گردو و شیره انگور نیز هست در پاییز می‌توانیم برای صبحانه ارده شیره بخوریم چون خیلی مقوی است و ما را گرم میکند.
دراین فصل گندم ها جوانه می زنند و زمین های‌ کشاورزی که در ان گندم کاشته اند سبز هستند.

وقتی که باران پاییزی و برف زمستانی روی گندم زار ها میبارد٬آدم فکر میکند انها از سرما یخ می‌زنند٬ولی این اتفاق نمی افتد و آن ها سالم می‌مانند ودر سال بعد خوشه های‌ گندم می دهند.

در پاییز گنجشک ها با پر های‌ پف کرده ودر دسته های‌ سه تا پنج تایی روی شاخه های‌ بید می‌نشینند و همراه باد پاییزی تکان می خورند و سرشان توی لاک خودشان است.

ما باید دراین فصل و مخصوصا فصل زمستان برای پرندگان دانه بریزیم تا انها آسان تر بتوانند فصل سرما را سپري کنند و با فرا رسیدن بهار جوجه های‌ زیادی بیاورند.
در پاییز باید مواظب باشیم که سرما نخوریم و از لباس های گرم استفاده کنیم و اگر بیمار شدیم در خانه بمانیم و استراحت کنیم تا زودتر خوب بشویم.

آرزو میکنم در چهار فصل سال زندگی شما بهاری باشد و همیشه آفتاب گرم امید در وجودتان تابستانی باشد. در این جا انشایم را به اتمام می رسانم ودر آخر نتیجه انشاء را می نویسم٬ فصل پاییز زمین را برای بهاری دیگر آماده میکند.

مطلب مشابه: انشا درباره فصل تابستان + 6 انشا با موضوع فصل تابستان و تعطیلات

انشا موضوع پاییز

انشای توصیف فصل پاییز به همراه نتیجه گیزی کلاس پنجم

عاشق فصل پاییزم. از میوه های‌ فصل پاییز، انار و پرتقال و نارنگی گرفته تا ریزش برگهای زرد و راه رفتن روی آن ها و گوش كردن به سمفونی خرش خرش كردن برگها زیر پاهایم. چه لذتی می‌برم.

همیشه از اول مهر خوشم می آمد. بوی كتاب نو، روپوش جدید و كلاس جدید، حس رشد و شكوفایی را برایم زنده می كند. بیشتر ذوق و شوق شروع سال تحصیلی جدید و خرید لوازم التحریر و كیف و كتاب مدرسه را دارم .

وقتی بوی پاییز را از اواخر شهریورماه حس می كنم شروع می كنم به تغییر دكوراسیون خانه و آماده شدن برای پذیرایی از یک فصل پرفعالیت. فصلی كه باید قدر روزهای كوتاهش را دانست .

آخ چه حالی می‌دهد در شب های‌ بلندش كناری بخاری یا کرسی بنشینی ودر حالیكه به صدای شرشر باران گوش می دهي یه كاسه پر از دانه های‌ انار رابا نمك میل کنی.

پاییز پادشاه فصل هاست (انشا ادبی زیبا)

این فصل، اعجاز رنگ ها و جادوی باد و بارانی دلنواز می‌باشد. ما دانش آموزان با شنیدن نام پاییز نخستین چیزی که به ذهنمان خطور میکند مدرسه و بوی مهر، کتاب و درس خواهد بودو این موجب می‌شود که از زیبایی های‌ دیگر پاییز غافل شوییم

اما انچه مسلم است این است که پاییز فصل اصلی ما دانش آموزان است که با مهر آغاز و با 13 آبان به اوج میرسد و با آذر ختم میگردد. آری آبان ماه روز دانش آموز و روز غرش کوچک مردان بزرگی چون فهمیده. و فهمیده هایي است که با نثار جان خویش عشق آفریدند

پاییز فصل به اوج رسیدن و فصل غروب ذلت است فصل با امید، روییدنی دوباره …گاه پاییز را  فصل عشاق میدانند و از غروبش شعرها می‌نویسند و گاه به نادرست پاییز را فصلی دلتنگی میدانند، در حالیکه واقعیت به اینگونه نیست حتی غروب پاییز هم بسیار زیبا است

غروبی دیدنی که پهنه آسمان نیلی، زیبایی خورشیدش رابه تماشا می‌نشیند و با رنگ های‌ خود رنگ های‌ موزون خورشید را درهم می آمیزد و زیبایی بی مانندی رابه نمایش می‌گذارد.

اوج زیبایی فصلی هزار رنگ که باران  با صدای باد ترانه ای شکیل  سمفونی را برپا می‌کند وبا یاقوت های‌ انار سرخش قصه رابه شور وا می دارد ودر جامی بلورین دان میکند تا پذیرای تک تک مهمانهایش باشد.

ودر پایان باید گفت پاییز شاهکار خداوندی است که هنرمندی زیبا آفرین است و توانایی اش بی حریف است و بی مثال.

مطلب مشابه: انشا در مورد شهید + 4 انشای زیبا در مورد شهادت و مقام شهید

انشا موضوع پاییز

انشا با موضوع: پاییز را دوست ندارم زیرا …

پاییز سرد و غمگین رابا همه ی زیبایی هاي اسرار آمیزش انتظار نمیکشم ، مـن عاشق نورم و گرما … اي پاییز زیبا پر از خاطرات دلتنگی مـن انتظار آمدنت را نخواهم کشید…. پاییز بار دیگر از راه رسید. پاییز با همه ی ابرهای تیره اش کـه کشیده می شود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید پاییز پر از باران هایي کـه یادت می آورند هزاران خاطره ایی راکه نباید یا شاید هم می بارند کـه یادت بیاورند تمامشان را …

مـن اما نمی دانم چرا این فصل بی نظیر دلم رابا خودش نمی‌برد. چرا انتظارش را نمی‌کشم هیچوقت چرا آمدنش دلم را تیره می کند. چرا این فصل پاییز پر از تحول حتی با تمام رنگ هاي برگ هایش هم نمیتواند دلم رابا خودش ببرد نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم نمی دانم … نمی دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای مـن نمی‌شود.

آری پاییز کـه می‌آید خورشید از مـن رو بر می گرداند. گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست چشم هایم سبزی برگ هاي درختان را هرروز بهانه میگیرند. آغوشم درختان خفته را نمی خواهد پاییز انگار می‌آید تا بسراید دلتنگی را. پاییز انگار می‌آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت رابا باران هایش بشوید. و تحویل بادهای پاییزیش دهد. پاییز انگار می‌آید تا … پاییز کـه می آمد اما یک چیز مسلم بود.

و مـن همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران مـن تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات … پاییز خود انبوهی اسـت از حرف ها، حس ها و … پاییز کـه بر زبانت جاری می شود دل مخاطبت ضعف می رود برای حال و هوایش اصلا بدون آن کـه حرفی زده باشی او زیر باران هاي پاییز خیس خواهد شد و غم غریبی بر دلش خواهد نشست. برگ هاي ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری کـه تـو می توانی صدای خش خش برگ ها رابه وضوح بشنوی.

شاید نام پاییز راکه بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران کـه بوسه میزند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایي کـه دو عاشق زیر آنها پناه گرفته اند. بر مو هاي شاعری کـه میـــخواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد. نام پاییز راکه بیاوری ناخود آگاه کیف هاي رنگارنگ مدرسه کـه بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف می‌کشند.

مطلب مشابه: انشا با موضوع مادر + چند انشا زیبا و ادبی در مورد مادر با مقدمه و نتیجه گیری

انشای داستانی در مورد پاییز

اي نام تـو بهترین سر آغاز / بی نام تـو نامه کی کنم باز. خداوندا امروز نیز همانند دوران دبستانم پاییزت زیباست، آسمانش صاف و خورشیدش خندان اسـت، هوایش لطیف و شب‌هایش دلپذیر اسـت. در آن دوران شب‌هاي پاییز می‌نشستم و قصه خواندم و با ذهن خیال پرداز خود صحنه‌هاي داستان را در جلو چشم خود مجسم می‌ساختم و دنیای درونم را پر از شیرینی و زیبایی می‌ساختم.

خداوندا خداوندا اي خداوند پیامبران و برگزیدگان و اي خداوند ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب! رویم از خجلت زرد اسـت اما هرگز این زردی رویم رابا زردی پاییز تشبیه نمیکنم کـه پاییز زیباست و آن فصل خداست و زردی آن از فضل خداست کـه زردی پاییز پختگی و کمال اسـت و زردی پاییز جلوه دیگری از جمال اسـت. راستی در پاییز بود غروب سرد یکی از روزهای سرد پاییز کـه دهقان فداکار همان ریزعلی خواجوی لباسش را کند.

و آتش زد و جان مسافران را نجات داد ریزعلی هنوز زنده اسـت خداوند نگهدارش باشد ریزعلی لباسش را دوست داشت اما کند چون خطر بزرگی در پیش بود راستی وقت آن نرسیده کـه مـن و تـو نیز لباسها را بکنیم و آتش بزنیم و رهاگردیم؟

لباس هاي تعلق را می گویم و تعلق غیر از داشتن اسـت و می توان دارا بود اما تعلق نداشت و میشود ندار بود اما تعلق داشت. لباس هاي اسارت را میگویم زمین قیطریه و اختیاریه و بطلانیه و ظلمانیه و پوچلانیه و… را می گویم.

برجهای دوقلو و سه قلو وچهارقلو و… راستی زاییدن چندقلوها چقدر سخت اسـت پس چگونه می شود از آنها دل کند! تازه گرم نوشتن شده بودم دوستم از راه رسید و نگاهی بـه نوشته ام انداخت و قاه قاه خندید و گفت دوره قطار و ریزعلی گذشته اسـت و دوره چاق و چله‌هاست و دوره فضاپیماهاست و آن جنابان راکه می گویی هرگز نه وقت این را دارند کـه این چرندیات را بخوانند و بالفرض هم بخوانند وقعی بـه آن نخواهند گذاشت.

گفتم نمی دانم شاید حق با تـو باشد اما ذهن خیالباف مـن میگوید جوجه را آخر پاییز می‌شمارند و بعدش چله سختی در راه اسـت. اما تازه گرم نوشتن بودم سردم کردی مـن هم بـه تلافی چای داغی برات می‌ریزم تا لبت بسوزد تا درگرماگرم نوشتن ام لبت را بدوزی و از اسب اندیشه پایینم نکشی. راستی پاییز زیبا فصل قشنگم شاید دوباره با تـو حرف بزنم چون سینه ام هنوز خیلی پر اسـت و تا آن روز بـه صاحبت می‌سپارم.

مطلب مشابه: انشا در مورد شجاعت + 3 انشا زیبا در مورد دلیری و شجاعت برای دبستان و دبیرستان

انشا در مورد پاییز (پاییز را توصیف کنید، ادبی و زیبا)

مقدمه :
پاییز ، فرش راهت می‌کند، دست‌های نارنجی‌اش را ، سرخ و زرد می‌شود، از شوق ، و اشک می‌ریزد، وقت دیدار ،اگر در دنیایش گام برداری

متن انشا:
پاییز فصلی است که در آن برگ های درختان به زردی می گرایند ؛

اما بعضی از برگ ها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوه ای می شوند.

پاییز همان فصلی است که در آن برگ درختان می ریزند و در زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش می کنند.

 پاییز شاید همان فصل غفلت است و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر است؛

چه فرقی می کند که در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم آن است که پاییز کار خودش را می کند.

به دقت و حوصله دست به کار آراستن می شود؛ آراستن درخت ها ، شهر ها ، باغ ها و زمین به زرد و سرخ و قهوه ای برگ ها ؛

به قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و به باد که می وزد.

 پاییز همان فصل دل انگیزی است که گاه رویایی اش می خوانند

 همان فصلی که می توانی در آن ساعت ها از پنجره ی اتاق به درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی.

پاییز همان دل انگیزانه ایست که گاه هوس می کنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند.

 پاییز همان مادر رقص خرامان برگ هاست که به ناز و عشوه ی تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت می بارند،

و تو سریع تر می روی تا زیر برگ هایش برسی و با خودت بگویی این یکی به افتخار من افتاد

انشا در مورد پاییز
پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگ هاست _همان برگ های خرامان_ که این بار هوس می کنی

کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگ ها پاهایت را قلقلک کند.

 پاییز همان فصل درختان لخت خرمالو است که سرخی خرمالوهایش ر ا به همه عرضه می دارد.

همان فصل قاصدک های شیطون که برایت خبر می آورند ، خبر های خوش ،

خبر هایی که هیچ وقت نمی رسند وتو باز هم آنها را بر می داری و فوت می کنی

و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند.

آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش می نشیند در چشم و خیال من …

ومن از ورای سفیدی دیوار های اتاقم همه را ، همه را خوب خوب می دانم؛

دیگر جاده های پاییز را از حفظ شده ام .

انشا با موضوع توصیف فصل پاییز

مقدمه: دخترک عاشق بهار، چه قدر زیبا تر شده ای و چه قدر خوش بر و رو، به به عروس هزار رنگ طلایی، نقشت بر چشم انداز جهان تابان است و می درخشد، هر روز نقشی تازه می زنی و رنگ عوض می کنی،کجا این همه رنگرز شده ای، چرا این قدر جذابی و خواستنی.

بدنه: پاییز فصل عاشقی و هر بار که می بینم به یک رنگ داری، چه برگ های طلایی و چه روزهای نابی از راه می رسند، خورشید کم کم بی رمق می شود و بساط ستاره ها دیده می شود، خدای زیبایی ها و خالق خوشی ها تو را برای عاشقان نقاشی کرده و برایشان همدم گذاشته است.

پاییز جانم تو تا همیشه پر از نقش و نگاری و تابلوهایت دست به دست در شهر می چرخد، هرجا از فصل ها حرفی شود، پادشاه تویی و تاج گذاری با توست. روزهایی که درختان صنوبر و سر و سیب در تو ذوب می شوند و به اذن تو برگ می ریزند، کم کم بزم کوچ پرنده ها هم برگزار می شود و پرستوها می روند و مرغان دیگر را از تغییر فصل آگاه می کنند. روزهای ناب غروب سرخ شفق می رسد و کم کم پروین پر ناز در آسمان دیده می شود.

کاش می توانستم همه این لحظه ها را قاب کنم و برای عاشقان بفرستم. مهر پر مهر از راه می رسد و آبان را با خود می آورد و آذر پر فروغ هم خنده کنان می رسد. روزهای خوشی و شادی و تاج گزاری از سمت طبیعت می رسد. میوه های تابستان جایشان را به انار می دهند و سرخی انار همه جا رخ می نماید. ستارگان شمالی و دنباله دار هم در دور دست ها سوسوی سردی می زنند و شب و آسمان پاییزی روشن می شود.

نتیجه گیری: طبیعت هزار رنگ و نقش، خدایی دارد بسیار توانا و مهربان، بر ماست که هر لحظه شکرش به جای آوریم و از نعمت هایی که داده است به خوبی استفاده کنیم.

انشا در مورد برگ های پاییزی – شماره ۱

ترسناک بود. سبز زیبای من؛ گمش کرده بودم. شاید نباید شب می‌خوابیدم. مگر شب‌ها برای استراحت نیستند؟ چرا این بلا بر سر من آمد؟ من برگم. با خانواده خود روی شاخه درخت زندگی می‌کنیم. ما سبز بودیم. زیبا، نرم و با عطر دلنشین خود روی شاخه‌ها فخر می‌فروختیم.

امروز که از خواب بیدار شدم نیمی از من نارنجی و خشک شده بود. مادر می‌گوید اگر بیش‌تر از آب‌ها تغذیه می‌کردم، دیرتر این بلا بر سر من می‌آمد. حقیقت این است که پاییز آمده. هیولای مرگ درختان. حتی درخت تنومند نیز نمی‌تواند از ما مراقبت کند؛ زیرا پاییز او را اسیر خود می‌کند. درخت هرروز تعدادی از ما را از دست می‌دهد و در نهایت تنها می‌شود. یکی از دوستانم دیروز سقوط کرد و به زمین پر کشید. پر کشیدن برای ما برگ‌ها به معنی سفر به سوی زمین است؛ بر خلاف انسان‌ها که به آسمان پرواز می‌کنند.

راستی من با باغبان پارک آشنا شده‌ام. او پیرمرد مهربانی است که برگ‌ها را به آرامی از روی زمین جمع می‌کند و داخل کیسه می‌ریزد. مادر نمی‌گوید که باغبان برگ‌ها را کجا می‌برد؛ می‌گوید این یک ماجرای هیجان‌انگیز است که خودم باید تجربه‌‎اش کنم. زندگی روی شاخه بسیار لذت‌بخش بود. مخصوصا زمانی که باد می‌آمد و پشت من قایم می‌شد تا ابر پیدایش نکند.

بازی قایم باشک را دوست دارم اما اگر از شاخه جدا می‌شدم دیگر نمی‌توانستم به خانه برگردم. من یک پا دارم که به درخت چسبیده. امروز حس کردم که پایم در حال جدا شدن است. کمی ترسیدم. من مادر را خیلی دوست دارم و نباید از او جدا شوم. پاییز خودش را به من نشان نداده است.

فکر می‌کنم او پیرمرد خشمگینی باشد که فضای سبز را دوست ندارد و می‌خواهد تمام درختان شهر را از بین ببرد. او دوستی به نام زمستان دارد که از خود پاییز وحشتناک‌تر است. خوشحالم که در زندگی‌ام یک برگ بودم. گویا فردا با باغبان هم‌سفر خواهم شد.

انشا در مورد پاییز با مقدمه و نتیجه گیری

مقدمه: با نام خداوند هستی بخش زیبایی آفرین انشایم را در مورد پاییز آغاز میکنم.

متن انشا: چطور میتوان پاییز را دوست نداشت؟ با این همه مهر و زیبایی و زلالی که این فصل مظلوم و مهربان دارد. انگار خود پاییز هم عاشق است. عاشق ما!

مگر نه چه دلیلی داشت در برابر سرما مقاومت کند و برای ما بهشتی از رنگ‌های شگفت انگیز بسازد؛ که هر چه نگاه کنی سر نشوی از دیدن زیبایی هایش!

پاییز فصل سرد و گرمی در کنار هم است. سردی هوا در کنار گرمی رنگ‌های برگ‌ها (زرد و نارنجی و قرمز..) مگر میتوان پاییز را دوست نداشت. فصل قدم زدن روی برگی‌های خشک با آن نغمه دل انگیز خش خش کردن زیر برگ‌ها.

مگر میتوان پاییز را دوست نداشت، تنها به این گناه که سرد است؟ سرما که علاجش یک بسته قرص سرماخورگی است و سوپ‌های پر مهر مادرم که انگار تک تک اجزایش طعم عشق می دهند.

اصلا من پاییز را دوست دارک که سرما بخورم! بعد مادرم بیاید دست بگذارد روی پیشانی ام و برایم شلغم درست کند و با غرغر تکه تکه در دهانم بگذارد.

اصلا من پایی را دوست دارم که برویم زیر باران بستنی بخورم؟! که شال گردن‌های رنگی ام را از چمدان بیرون بیاورن و آن رو دور گردنم ببندازم و همه پارک‌های شهر را با قدم بزنم، یخ کنم ولی خسته نشوم!

بعد برگردم خانه و دستانم را با چای گرمی که مادرم دم کرده گرم کنم. پاییز سرد است، اما به مهربانی‌های ما گرم میشود؛ و من عاشق مهربانی پاییزم.

انشا با موضوع چرا پاییز را دوست دارم

مقدمه: به نام خداوند آفریننده زیبایی‌ها. راستش را بخواهید از زمانی که یادم می‌آید پاییز فصل مورد علاقه من بوده است شاید یه این خاطر که خودم در فصل پاییز به دنیا آمده ام. اما این موضوع دلایل دیگری هم دارد. امروز میخوام در این انشا به شما بگویم چرا عاشق فصل پاییز هستم.

متن انشا: فصل پاییز برای من یک فصل جادویی است. همه چیز از آب و هوا گرفته تا رنگ‌ها برای من زیبا و خیره کننده هستند.

با این که همه مناظر و زیبایی‌ها هر سال و هر سال تکرار می شوند، ولی برای من تازگی دارند و انگار هر سال با دیدن زیبایی‌ها و رنگارنگی فصل پاییز دوباره جادو می شوم.

اما قبل از هر چیز پاییز برای من حسی از بندگی خداوند دارد خداوندی که در بهار همه جا را سبز و تازه و درخشان میکند در تابستان پر از گرما و نور و انواع میوه‌ها می‌نماید و در پاییز درختان را خشک می کند.

اما نه یک خشک شدن ترسناک و سرد و زشت. برعکس خداوند زیبایی آفرین حتی فصل خشک شدن و خواب زمستانی زمین را نیز به بهترین و قشنگ‌ترین صورت رنگ آمیزی میکند و در نهایت در زمستان با پوشاندن زمین با برف پاک و سفید هنر نمایی اش را به اتمام می رساند.

به این خاطر است که پاییز حس میکنم به خدا نزدیک ترم و دیدن برگ‌های رنگارنگ و باران حسی از سپاس گذاری و شکر نعمت را گاهی در هیاهوی زمانه فراموش میکنم در من زنده می کند.

همه چیز فصل پاییز برای من زیبا و دوست داشتنی است از جمله میوه‌های خاص و شگفت انگیزش … چه کسی باور می کند وقتی همه درخت‌ها کم کم به خواب زمستانی می روند و درختان خشک شده و برگ هایشان را زمین هدیه می کنند.

میوه‌هایی مثل انار، خرمالو، پرتغال، لیمو شیرین و نارنگی‌های آبدار و … میوه های پاییز هستند. من عاشق انار و خرمالو‌های رسیده هستم.

انقدر که دوست دارم همه سال خرمال بخورم و پرتغال‌ها را با آن رنگ نارنجی زیبایشان در دست بگیرم و از ته دل بو کنم و به خودم بگویم چه کسی گفته میوه‌های خوشمزه فقط متعلق به بهار و تابستان هستند؟

نتیجه گیری: همه این موارد از زیبایی‌های طبیعت هوای خنک و لطیف، باران دوست داشتنی و میوه‌های خوشمزه باعث می شود من عاشق فصل پاییز باشم و خداوند را بابت این زیبایی شگفت انگیز شکر کنم. خداوند مهربان دوستت دارم.

مطالب مشابه را ببینید!