بیوگرافی پروانه میرافشاری (حمیرا خواننده قدیمی) درباره زندگی شخصی و مصاحبه با وی
در این قسمت بیوگرافی حمیرا و عکس های این خواننده زن را آماده کرده ایم. همچنین گفتگوی ویژه با این خواننده را هم می خوانید.
بیوگرافی حمیرا خواننده «پروانه امیرافشاری»
حمیرا با نام اصلی پروانه میرافشاری متولد 26 اسفند سال 1323 در شهر تهران است. او خواننده معروف زن ایرانی است. او در زمینه موسقی ملی ایران، موسیقی پاپ و تلفیقی فعالیت دارد.
علی تحویدی استادش می گوید صدای او در گستره آلتو قرار دارد و قابلیت سوپرانو از ابتدا زیر تا بم را دارد. آخرین آهنگی که حمیرا منتشر کرده است، آهنگ شادی زندگی در سال 1395 است.
خانواده اش از خانواده های با نفوذ و سرشناس بودند و اصالتا آذری هستند. پدرش یکی از زمین داران بزرگ بود و مالک 150 قریه و روستا در منطقه شمال غرب ایران است.
فهرست موضوعات این مطلب
از همان دوران کودکی حمیرا، خانهٔ آنها بـه افتخار افراد بانفوذ حکومتی، شاهد مراسم بزرگ با حضور هنرمندان نامیِ آن زمان بود. همین باعث شد که انگیزه خواننده شدن و آواز خواندن در او شکل بگیرد.
حمیرا به دور از چشم پدر و با تشویق همسر روشن فکرش که تازه از آلمان بازگشته بود، در ازمون صدا و در شورای رادیوی آن زمان، باعث حیرت و تحسین اعضای شورا شد و پس از آن تحت آموزش علی تجویدی و ملوک ضرابی قرار گرفت. او در سال بعد و در سن 18 سالگی تبدیل به یک خواننده حرفه ای شد.
حمیرا در حدود 8 سال همسر آهنگساز با سابقه ایران، پرویز یاحقی بود و در این دوره زناشویی، آثار ماندگاری با اشعاری زیبا از بیژن ترقی و آهنگ هایی از همسرش را اجرا نمود.
او پس از چند سال زندگی مشترک، به دلیل مشکلاتی که برای زندگی اش پیش آمد از پرویز یاحقی جدا شد و پس از جدایی ارتباط آنها کامل قطع شد.
صفحه اینستاگرام حمیرا «پروانه امیر افشاری» homeyramusic_official@
گفتگو با حمیرا خواننده زن ایرانی
ناگفته هایی از زبان حمیرا
“پروانه امیر افشاری”، در دهه چهل خورشیدی با ترانه ي صبرم عطا کن و با نام هنری حمیرا بـه جرگه ي هنرمندان پیوست. ازدواج و همکاری تنگاتنگ هنری او با “پرویز یاحقی”، آهنگساز و نوازنده زبردست ویولن، شهرتی فراگیرتر برای هردو بـه دنبال داشت. حمیرا سال هاست کـه در لس آنجلس زندگی می کند.. با حمیرا در پی سالها سکوت بـه گفتوگو نشستیم.
خانم حمیرا برگردیم بـه همان سال هاي اولی کـه شـما آمدید بـه جرگۀ هنرمندان پیوستید. آیا خانوادۀ مذهبی متعصب بودند کـه پدر مخالفت میکردند با آمدن شـما؟
پدر مـن با تمام هنرمندان بزرگ آشنا بودو همه ی بـه منزل مـا معاشرت داشتند. عاشق موسیقی بود پدر مـن.
چرا مخالفت میکردند؟
میگفتند آنها بیآیند برای تـو بخوانند، تـو نباید بروی برای کسی بخوانی. از لحاظ مادیات پدر مـن یکی از بزرگ ترین مالکین ایران بود. از لحاظ مادی هیچ مسئلهاي نداشتیم.
مطلب مشابه: بیوگرافی معین خواننده و تصاویر معین + معرفی آهنگ ها و آلبوم های معین
وقتی برای نخستین بار ترانۀ شـما از رادیو پخش شد، خودتان چـه احساسی داشتید؟ بیشتر احساس شعف بود یا اینکـه فکر میکردید باز هم پنهان کاری ادامه خواهد داشت؟
پنهانکاری ادامه خواهد داشت. برای همین اسـت کـه میگویم آدم باید کتاب بنویسد.
خب از صبرم عطا کن بگویید
صبرم عطا کن، واقعاً فاجعه زندگی مـن از آنجا شروع شد.
چرا؟ این ترانه در ایران کـه ولوله اي بپا کرد؟
اینور هم بـهپا کرد، درخانوادهي مـا هم شور و ولولهاي بـهپا شد. یک کودتایی هم اتفاق افتاد.
چرا؟
نمی شود کـه همه ی را بگویم.
عکس حمیرا در جوانی
حالا کوتاه از صبرم عطا کن بگویید، برای اینکـه نخستین ترانهي شـما بوده تا آنجایی کـه مـن بـهیاد دارم.
نخستین ترانه مـن رابه همان بدبختی کشاند.
مطلب مشابه: ابراهیم حامدی ابی | بیوگرافی ابراهیم حامدی (ابی خواننده) عکس های همسر و دختران ابی
کدام بدبختی خانم حمیرا؟
این بدبختی کـه هنوزهم ادامه دارد…
حالا چراباید خدا بشما صبر عطا می کرد چرا دنبال صبر میگشتید شـما؟
این قدر صبر باید عطایم میکرد کـه تا هم اکنون هم باید همینطور ادامه میداد. واقعیت را بگویم، بـه خدا از شوخی گذشته، واقعاً این درد دل مـن را بگذارید همه ی بدانند، شـما هم بدانید. واقعاً مـن این قدر از خدا راضی هستم، این قدر از خدا تشکر می کنم، این قدر ازش سپاس دارم. هیچی نشده توی دنیا مـن بخواهم، خدای بزرگ بـه مـن ندهد. هیچ چیز نشده. مـن آخر این جور زندگی را دوست دارم.
درست اسـت کـه اتفاقی برای ایران افتاد، اما برای همه ی بود. برای مـن کـه تنها نبوده، وگرنه از خدا شکایت می کردم، گله می کردم. ولی دنیا عوض شد. مـن این جا از لحاظ ایران نمی توانم حرفی بزنم، از لحاظ این سرنوشتی کـه برای ایرانیها اتفاق افتاد، اینکـه هرکدام پراکنده شدیم، بیچاره شدیم، بـه گوشههاي دنیا پرتاب شدیم. مـن این طور احساس میکنم. مـن کـه این جا خودم را حبس کردم.
برای مـن کـه فرقی نمی کند. چـه در کویر زندگی کنم… چـه این جا… ولی ازلحاظ چارچوب زندگی میگویم. شـما خیال نکنید کـه مـن در ایالات امریکا هستم. چون هیچ جای کشور آمریکا را ندیدم. برای همین اسـت کـه می گویم هیچکس نمیتواند مثل مـن زندگی کند. اولاً کـه مـن بـه هیچ عنوان حسادت ندارم و هیچوقت دلم نمی خواهد جای کسی باشم.
اگر بگویند بزرگ ترین شخصیتهاي دنیا بیآیند تا جایت را عوض کنیم، تـو را بکنیم ۱۴ ساله، مـن نمیخواهم. نمی خواهم. مـن از زندگیم خیلی راضیام. از خودم، از زندگیم، از این محدودیتهایم، از این حصاری کـه دورم کشیده شده، از اینکـه با خدا می توانم گفت و گو کنم، سرم رابا آرامش بلند کنم، و از او بخواهم .
مـن فکر می کنم این خوشبختی بزرگی ست کـه آدم از خودش و زندگیش راضی باشد
ببینید، از زندگی نه. از زندگی گذشتهي خودم، با کسانی کـه زندگی کردم راضی نبودم. مـن بشما گفتم کـه مـن در زندگی زناشویی شانس نداشتم اصلاً. ولی در زندگی تنهاییام خیلی شانس دارم.
بیوگرافی کامل حمیرا
شـما سال هاست با ایرانی ها تماس نداشته اید نخستین حرفی کـه دل تان می خواهد با مردم ایران بزنید چیست؟
حمیرا: میخواهم بگویم کـه عاشقانه دوستشان دارم، بـه امید آنها هستم و واقعاً اگر آنها نبودند، مـن هم اکنون وجود نداشتم. چون اصولاً یک هنرمند، یک هنرمند واقعی، باید یک انگیزه داشته باشد.
اگر انگیزه نداشته باشد، از بین میرود. واقعیت این اسـت. مـن هنوزهم آن همه ی پشتیبانی، آن همه ی حرفهایي کـه میزدند، بـهیادم هست. حتی جوانهایي کـه اصلاً مـن را ندیدهاند. در فیس بوک هم اگر شـما بروید ببینید، متوجه میشوید. این قدر این ها بـه مـن امید میدهند کـه خیلی اثر دارد.
مطلب مشابه: بیوگرافی هایده + اطلاعات درباره زندگی هنری و شخصی خواننده قدیمی
خانم حمیرا علت علاقه جوان ها بشما چیست؟ جوانهایي کـه شـما را ندیدهاند. در مورد خیلی از هنرمندان دیگرهم مـا این مساله را دیده ایم. مثل آقای بهروز وثوقی. جوان ها خیلی طرفدارشان هستند، بدون اینکـه ایشان را دیده باشند.
مـن فکر می کنم باعث و بانی اینکار پدر و مادر ها هستند. آنها موزیکهاي مـا را گذاشتند یا فیلمها را گذاشتند و این بچهها دیدهاند و توجهشان را جلب کرده. شاید باور نکنید، بچه دوساله بـه مامانش میگوید موزیک حمیرا را بگذار.
چون مادرش مـن را خیلی دوست داشته. مـن فکر می کنم تمام این ها نسل بـه نسل می گردد. بچه ها ناآگاهند. این ها همه ی تاثیر تربیت خانواده و حرفهائی اسـت کـه در میان اعضای فامیل رد و بدل می شود. بـههمین دلیل مـن فکر میکنم باید تشکر واقعی را از پدر و مادر ها کرد.
مصاحبه خواندنی با حمیرا
خانم حمیرا شـما بعد از انقلاب بـههر حال فعالیت تان نسبت بـه پیش از انقلاب کمتر بوده درست میگویم؟
بله، مـن اصولاً در ایران هم کـه بودم، فعالیت هنری زیادی نداشتم. برای اینکـه برای دل خودم میخواندم. برای اینکـه خواندن را عاشقانه دوست داشتم و عاشق موسیقی بودم. مـن خیلی کم در محافل، در جایی یا در تلویزیونها ودر رادیو ظاهر می شدم. اصولاً در محافل عمومی کمتر شرکت میکردم. در ایالات امریکا کمتر هم شده اسـت.
گاهی در کنسرتهایم مردم را می بینم. فقط هم بخاطر این اسـت کـه انرژی بگیرم و ببینمشان. یک موزیک مـن خواندم بـه نام «دیدار عزیزان». این دیدار عزیزان البته بـه نام «شاد و خندان» بیرون آمده کـه اصلاً شاد و خندان نبود، اسمش دیدار عزیزان بود کـه این هم داستانی دارد. مـن خواب دیده بودم کـه رفتهام ایران. آنقدر خوشحال بودم کـه باور کنید تا سه چهار روز منگ بودم.
در خواب دوستدارنم را دیدم، عشق و علاقهاي کـه عاشقانه بـه مـن میدادند. دیدم دارم برایشان برنامه اجرا می کنم. بـه آقای رادمنش زنگ زدم و گفتم برای مـن چنین اتفاقی در خواب افتاده، هنوزهم انگار بیدار نیستم، مثل اینکـه بیهوشم، مثل اینکـه نمیدانم کجا هستم. حالا مـن دلم میـــخواهد شعری ساخته شود برای آن چشمان مهربانی کـه مـن دیدم، این ها را شـما در شعر بگذارید کـه مـن بخوانم.
شعرش می گوید «شاد و خندان آمدم، بـه جمع یاران آمدم، واسه دیدن شـما راه فراوان آمدم». خیلی قشنگ اسـت. اصولاً موزیکها و ترانههائی کـه مـن در درازای این ۴۷ سال خواندهام، تمامش اتفاقاتی بوده کـه برایم افتاده. مـن باید موزیک و شعری کـه می خوانم، در همان لحظه اول در وجود مـن انقلاب کند. یعنی باید شوروحالم عوض شود. وگرنه مـن هر موزیک و شعری را قبول نمیکنم کـه بخوانم.
خانم افشاری درمورد این عکس نوروزی نوشته: « عاشقانه همه ی شـما عزیزان دلم را دوست دارم ، برای مـن هم دراین لحظه هاي آغازین سال جدید دعا کنید فقط برای یکبار هم کـه شده ایران عزیزم را ببینم و بتوانم همه ی ي شماها رابا تمام احساسم در آغوش بکشم. »
همه ی مـا احتمالا در زندگی مان ولو برای یکبار عاشق شده ایم. شـما وقتی عاشق شدید چـه ترانهاي را خواندید؟ چی گفت شاعر کـه بـه دل تان چسبید؟
مـن فقط یکبار عاشق شدم. هیچ بشری نیست کـه عاشق نشده باشد. اگر هم بگوید عاشق نشده دروغ می گوید. یعنی بشر نیست آن کسیکه عاشق نشده. این عقیدهي مـن اسـت.
خب چیزهایی بوده. بله… موزیک «پشیمانم» بوده، یکی «صبرم عطا کن» بوده کـه البته آن زمانی بود کـه مـن تازه خواندن را شروع کردم. یکی «امان از درد دوری» بوده کـه واقعاً دیگر میخواستم فریادم را آن چنانی ابراز کنم. بعضی جاهایش معلوم اسـت کـه خیلی ناراحتم. یکی «خانهام را میخواهم» بوده …خیلی بوده
گفتگو با خواننده زن ایرانی حمیرا
در آن زمان چه ترانه ای را خواندید؟
شاید شـما قبول نکنید. یک هنرمند واقعی بـه عقیدهي مـن اگر انگیزه نداشته باشد، اصلاً نمی تواند بخواند. اگر شـما همین حالا بـه مـن بگویید بخوان، مـن نمی توانم. مگر اینکـه خودم در احساس خودم فرو بروم. وگرنه بـه هیچ عنوان مـن نمیتوانم. مـن تعجب می کنم کسانی کـه می گویند بخوان و فوری می خوانند.
مـن حتما باید آن حالت احساس، آن وقایعی کـه برایم اتفاق افتاده، آن شور و حال در وجودم بیآید، تا بتوانم آهنگی را بخوانم. نمیتوانم همینطوری یکدفعه فیالبداهه بـه مـن بگویند بخوان و مـن هم مثل این صفحههاي گرامافونی کـه قدیمها میگذاشتند، شروع کنم بـه خواندن.
خانم حمیرا شما وقتی تنها هستید با خودتان، کدامیک از ترانه هایتان را زمزمه میکنید؟
مـن اصولاً زیاد نمی خوانم. شـما شاید باور نکنید. موزیکساز مـن هم وقتی بـه مـن موزیک میدهد و می گوید بخوان، مـن می گویم از مـن نخواهید بخوانم. مـن باید توی مغزم مرور کنم. شعر باید با مـن زندگی کند. مـن هیچوقت نمیتوانم امروز کـه بـه مـن موزیک بدهند، فردا اگر گفتند بخوان بخوانم. چون تا با آن زندگی نکنم، احساسم را ندهم، با آن وقتم را نگذارنم… نمی توانم شروع بـه خواندن کنم.
مـن با شعر مثل یک انسان رفتار می کنم. باید با آن آشنا شوم، هویتش را بشناسم و درمن حل شود. آن وقت با مغزم میخوانم، توی سرم مرور میکنم. شب ها کـه می خواهم بخوابم. باید توی سرم بیاید. احساس می کنم صدای خودم را میشنوم. باور کنید صدای خودم را میشنوم. در آن صورت اسـت کـه میدانم آن موزیک طرفداران زیادی هم پیدا خواهد کرد. ترانه هاي مـن همه ی پیام دارند.
شـما مثل اینکـه بـه شعر خیلی علاقمندید.یعنی اول این شعر اسـت کـه روی شـما تأثیر می گذارد بعد موزیک و بقیه مسائل.
باید هر سه با هم جفت باشند. نگینی کـه شـما روی پایهي زیبایی میگذارید، اگر آن نگین قشنگ جا نیفتاد، میافتد. مـن شنیدم گاهی اوقات شعرها و موزیکهایي را دیگران می خوانند کـه واقعاً می گویم حیف از این موزیک و شعر کـه او میخواند. متوجه هستید! آن بیانی کـه باید بکند، احساسی کـه باید نشان دهد، در آن خواننده مـن نمی بینیم.
متأسفانه، متأسفانه آهنگسازهایی مـا این جا داریم، کـه نمی دانم بـه چـه منظوری اینکار را انجام می دهند. البته در ایران هم همینطور بوده. مسائل مادی یا مسائل دوستیست، مـن نمی دانم، اما شعرها را کسانی میخوانند کـه مثل اینکـه لباسی را تن یک چوب کنند. میدانید، اصلاً نمی خورد. نه بـه شخصیتاش، نه بـه صدایش، نه بـه آن حالت و رفتارش.
بـه عقیدهي مـن شاعر وظیفه دارد شعرهایی بسازد کـه بـه شخصیت آن خواننده بیآید. اگر شـما مثلا بـه کسیکه همه ی بعنوان یک آدم شلوغ می شناسندش ودر اجتماع کارهای ناپسندی کرده باشد، یک شعر معصومانه را بدهید کـه بخواند، واقعاً مسخره اسـت. مـن کمتر کسی را دیدهام کـه بـه این موضوع فکر کند. یک فرم دیگرهم وجوددارد.
اغلب شعرهایی کـه بـه درد یک مرد می خورد، مثلا اظهار عشق یک مرد اسـت بـه یک زن، بـه دست زن داده میشود و یا برعکس. مـن ۴۷ ساله می خوانم، هیچکدام از ترانههایم این طوری نبوده. ممکن اسـت اگر هم خوانده باشم، زن هم میتوانسته بـه مرد بگوید. یعنی دوتایی میتوانستند.
بعضی وقتها آهنگساز برای مـن موزیک میسازد یا شاعر شعر می گوید، مـن ایراد میگیرم. میگویم این مردانه اسـت. این خشن اسـت بـه صدای مرد می آید. این موزیک با صدای مـن جور نیست. هرچه اصرار میکند، میگویم این نمی خورد بـه صدای مـن.
شعر کدامیک از شاعرها را بیشتر می خوانید؟
بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، هما میرافشار، لیلی کسری. از شعر همینها بیشتر خوشم می آید تا شعرهای دیگران. آنها هم قشنگ و زیباست. ولی باید بـه صورت دیگری خوانده شود. مـا ایرانیها غم را دوست داریم، غم زیبا را دوست داریم، غم هم خودش یک زیبایی خاصی دارد. البته توی دل کسانی کـه احساس داشته باشند.
کلام پایانی
میخواهم کـه احساسات قلبی خودم رابه گوش هموطنان عزیزم برسانم و بگویم با قلبی سرشار از عشق و محبت، با بوسه هاي عاشقانه بـه روی صورت ماه همه یي هموطنانم در سراسر جهان، بـهخصوص فرزندان قهرمان و سلحشور ایرانزمین و پارسی زبانان، این عید سعید باستانی راکه از نیاکان مـا بـهیادگار مانده، تبریک بگویم.