مجله تاپ‌ناز‌

بیوگرافی رضا داوودنژاد + نگاهی بر زندگی این بازیگر دوست داشتنی از آغاز تا بیماری و فوت

رضا داوودنژاد بازیگر معروف و دوست داشتنی ایرانی بود که در سال 1403 و درست در روز سیزده بدر به دلیل مشکلات ریوی درگذشت. این بازیگر که بیشتر در آثار کمدی تلویزیون به ایفای نقش می‌پرداخت، خاطرات زیادی برای مخاطبین ساخت. سایت هنری تاپ ناز نیز در سهم خود درگذشت این بازیگر عزیز را تسلیت عرض کرده و در ادامه نگاهی بر زندگی این بازیگر خواهیم داشت. با ما باشید.

تاپ ناز

تولد و اوایل زندگی

رضا داوودنژاد در سال 1359 در شهر تهران متولد شد. او پسر کارگردان معروف ایرانی یعنی علیرضا داوودنژاد است و یک خواهر و برادر دارد که خواهرش یعنی خانم زهرا داوودنژاد نیز بازیگر است.

رضا از سن 6 سالگی در فیلم پدر بازی کرده و بدین سان وارد سینما شد. اما بعدها به دلیل سخت‌گیری‌های پدر به ادامه تحصیل پرداخت و سمت بازیگری نرفت.

علاقه به آشپزی

علاقه به آشپزی

رضا داوودنژاد اعلام کرده است که در سن 15 سالگی علاقه داشت آشپز شود. او در این باره گفته است: در 15 سالگی تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم، به همین خاطر پدر گفت دیگر دستت هم تو جیب خودت باشد و نمی‌تواند پول آب و برق و تلفن من را بدهد. همان نوجوانی زدم به کار شیریتی و آشپزی، کیک می‌پختم و برای دوستان می‌فرستادم، بعد با سامان گلریز صحبت کردم و به کلاس‌های آشپزی تخصصی رفتم. لوازم تخصصی شیرینی پزی هم خریدم و شروع کردم به پخت شیرینی.

زندگی مستقل

من از 15 سالگی‌ام زندگی مجردی را تجربه كردم یعنی از خانواده‌‌ام جدا شدم. در فاصله این ۵ سالی كه تنها زندگی می‌كردم و بیشتر دوستانم در كنار من ازدواج كردند متاسفانه بعضی‌ها طلاق هم گرفتند. حتی دوباره ازدواج كردند و بچه‌دار هم شدند ولی من هیچ‌وقت ازدواج نكردم و با اینكه از خانواده‌ام جدا شده بودم همچنان در كنار همدیگر بودیم. مثلا من با مادربزرگم 2روز یك‌بار صحبت می‌كنم، یا با عمه‌ام رابطه نزدیكی دارم، با پدر، مادر و خواهرم هم كه خیلی بیشتر. ما هرموقع كه وقت كنیم دور هم هستیم. این دورهمی‌ها جزء برنامه‌های اصلی زندگی‌مان است.

من اولین‌بار كه خانه گرفتم و از خانه پدرم وسایلم را جمع كردم كه به خانه خودم ببرم، این اتفاق برایم افتاد. مادرم و خواهرم گریه كردند اما فقط همان یك‌بار گریه كردند چون زمانی كه در خانه بودم خیلی شر بودم و همه را اذیت می‌كردم! بعد از رفتنم خانواده‌ام به آرامش رسیدند!

آغاز شهرت در تلویزیون

آغاز شهرت در تلویزیون

رضا داوودنژاد چندباری در فیلم‌های پدر به ایفای نقش پرداخته و سپس برای سریال پشت کنکوری‌ها تست داد. او قبول شده و به عنوان یک بازیگر حرفه‌ای به جامعه هنری کشور معرفی شد. پشت کنکوری‌ها یک مجموعه تلویزیونی طنز به کارگردانی پریسا بخت‌آور است. این مجموعه بر اساس فیلم‌نامه‌ای از اصغر فرهادی و محمدرضا فاضلی در گروه فیلم و سریال شبکه تهران تهیه شد و در ماه رمضان 1381 به روی آنتن رفت. تعداد قسمت های این مجموعه تلویزیونی 25 قسمت است.

داستان این سریال درباره سياوش (رضا داوودنژاد) است که به دختری به نام مريم (سيما گرجستانی) علاقه مند است او تصميم می گيرد با وجود مخالفت خانواده اش، با او ازدواج کند؛ اما خانواده دختر هم چندان به اين وصلت علاقه ای ندارند. يکی از شرايطی که خانواده دختر برای ازدواج با پسر مي گذارد، قبولی او در کنکور دانشگاه است بنابراين سياوش با چند نفر از دوستانش به نام محسن (برزو ارجمند)، رامين (رامين ناصر نصير)، مجيد (علی صادقی)، حامد (محمد رضا رضايی) که هر کدام شرايط ويژه و انگيزه های متفاوتی از درس خواندن دارند به هم می پيوندد.

مطلب مشابه: بیوگرافی یوسف تیموری + ماجرای ازدواج و جدایی از همسر خارجی و عکس های همسرش

ادامه موفقیت‌ها

ادامه موفقیت‌ها

رضا داوودنژاد با سریال زندگی به شرط خنده به موفقیت‌های تداوم بخشید. زندگی به شرط خنده نام مجموعه طنزی به کارگردانی مهدی مظلومی است که در سال 84 و 85 از شبکه پنج سیما پخش شده و تا به امروز از شبکه‌های مختلف تلویزیون ایران بازپخش گردیده‌ است.

در خلاصه داستان این سرریال آمده: در خانه‌ای که صاحب آن در خارج از کشور به سر می‌برد افرادی زندگی می‌کنند که هر کدام برای خود مشکلات و آرزوهایی دارند. در این میان خشایار (پیرمرد سودجو و پول‌دوستی که وظیفه مراقبت ازخانه را بر عهده دارد) در نبود صاحبخانه آن رابه گروه‌های مختلف فیلمبرداری اجاره می‌دهد.

ازدواج

ازدواج

رضا داوود نزاد در سال 1387 وقتی 28 ساله بود با خانم «غزل بدیعی» خواهر مرحوم عسل بدیعی (بازیگر) نامزد کرد تا اینکه سال 1389 باهم ازدواج کردند. او درباره آشنایی با همسرش گفت: «وقتی خواهر من زهرا، خانه عسل بدیعی خواهرخانم من دعوت بود. برای اولین بار غزل را که می‌بیند به غزل می‌گوید بیا عروس ما شو (می‌خندد).»

4 سال پیش كه غزل را برای اولین‌بار دیدم، پسندیدم (هردو می‌خندند)… یادم می‌آید وقتی غزل را دیدم تمام دوروبری‌هایم به من می‌گفتند غزل؟ عمرا! مرتب به گوشم می‌رساندند كه غزل دوست ندارد ازدواج سینمایی داشته باشد. اما خب چاره‌ای نبود (می‌خندد).

زمانی كه من و غزل آشنا شدیم درست بیشترین وزن زندگی‌ام را داشتم، آن موقع 187 كیلو بودم. از همه هم اعتمادبه‌نفسم بیشتر بود. من كلا با چاقی‌ام مشكل نداشتم، شاید دلیل بالا رفتن وزنم هم همین مسئله بود.

صحبت‌های رضا درباره همسرش

صحبت‌های رضا درباره همسرش

غزل نسبت به من خیلی آدم آرامی است. بعضی وقت‌ها به صحنه كه می‌آید همه از من شكایت می‌كنند. همه به او می‌گویند «غزل تو چطور با او زندگی می‌كنی؟! رضا آرام و قرار ندارد.» من در صحنه آدم پرانرژی‌ای هستم وحتی شده كه ترقه برتكانم! بچه‌ها همیشه از شلوغ‌كاری‌های من شكایت دارند. غزل هم گاهی صدایش در می‌آید كه بابا رضا كمی مراعات كن.

بیماری و پیوند کبد

بیماری و پیوند کبد

داوودنژاد در سال 1391 عمل پیوند کبد انجام داده بود. او گفته بود به‌دلیل مشغله کاری، داروهای بیماری کبدش را نخورده بود و به‌دلیل وضعیت وخیم کبدش مجبور به عمل پیوند شد. در 9 آذر 1393 اعلام شد که داوودنژاد در شیراز تحت عمل جراحی (در مراحل درمانی پس از پیوند کبد) قرار گرفته است. در 25 آذر اعلام شد که به دلیل وخامت حالش دوباره ناچار به پیوند کبد شده است. او در این باره گفت: «به علت اینکه خون در کبدم لخته شده بود و حالم وخیم شد تیم پزشکی مجبور شدند، کبد دیگری به من پیوند بزنند.»

صحبت‌های رضا داوودنژاد درباره بیماری و وزن خود

واقعیت این است كه هرطور كه باشی یك حرفی درمی‌آید. وقتی لاغر شدم همه دوروبری‌هایمان می‌گفتند بس كن بگذار كمی چاق شوی. آن موقع به 76 كیلو رسیده بودم و در كار «فراموشی» مشغول بودم.

مردم كه من را می‌دیدند می‌گفتند وقتی چاق بودی بانمك‌تر بودی، در حالی كه وقتی هم كه وزنم بالا بود همه به من گفتند چه‌كار می‌كنی داری می‌تركی.

من هم دركل دائم دنبال یك خط تعادل هستم كه یك‌جایی آن را پیدا كنم.به دلیل جراحی‌هایی كه انجام دادم نمی‌توانم فعالیت كنم و دائم در خانه نشسته‌ام تا عمل جراحی را انجام بدهم. من زمانی كه به بیمارستان رفتم 110 كیلو وزن داشتم.

در حال حاضر هم بعد از این همه خانه‌نشینی 94 كیلو هستم. البته مردم به من می‌گویند رضا چاق شده‌ای منظورم این است كه این جمله چاق شدی، لاغر شدی همیشه با آدم‌هایی كه اضافه‌وزن دارند، هست.

البته خود من شخصا عاشق چاقی هستم. حتی وقتی لاغر شدم دلم برای وزن زیاد تنگ شده بود. احساس می‌كنم وقتی چاقم بامزه‌تر هستم. به هرحال حجم و ابعاد زیادم را بیشتر دوست دارم.

بیماری کبد از زبان رضا

بیماری کبد از زبان رضا

اصل داستان این است كه من 10 سال پیش معده‌ام را كوچك كردم و این جراحی مشكلات زیادی برایم به وجود آورد.

بعد از آن سیستم گوارشی‌ام دچار اختلالاتی شد و مجبور به تحمل بای‌پس روده‌ام شدم و باید بعد از این جراحی، خیلی مسائل را رعایت می‌كردم. باید آمپول و سرم‌هایی می‌زدم، اما من وقتی روی دور لاغر شدن افتادم هیچ‌كدام از مسائل پزشكی‌ام را رعایت نكردم.

این بی‌خیالی باعث شد كه بدنم تحلیل برود به همین دلیل هم بعد از پیوند بهبود من خیلی طول كشیده. معمولا بعد از پیوند اعضا افراد خیلی سریع مرخص می‌شوند اما من چون ضعف شدید جسمی داشتم جراحی‌ام خیلی سنگین‌تر انجام شد.

من یك جنگی با نخوردن پیدا كرده بودم، طوری شده بودم كه از غذا خوردن فرار می‌كردم. غزل (همسرم) متوجه شده بود به محل فیلمبرداری می‌آمد و مجبورم می‌كرد روبه‌رویش بنشینم و غذا بخورم. قبل‌تر یواشكی و دور از جمع غذا می‌خوردم الان باید جلوی چشم‌ها غذا بخورم كه دیگران ببینند.

غزل بدیعی: نمی‌دانستم مردم اینقدر رضا را دوست دارند!

غزل بدیعی: نمی‌دانستم مردم اینقدر رضا را دوست دارند!

همسر رضا داوودنژاد درباره دوران بیماری همسرش گفته است: روزهای خیلی بدی را گذراندم. حجم تلفن‌ها و ملاقات‌های رضا هم خیلی زیاد بود. البته این دوران درعین تلخی دوران خوبی برایمان بود. نتیجه این روزها آثار خوبی برای هردوی ما داشت.  قبل از این نمی‌دانستیم مردم تا این حد رضا را دوست دارند. در این دوره مردم و دوستان آنقدر به ما محبت كردند كه واقعا برای من غیرقابل تصور بود. رضا وقتی در آی‌سی‌یو بستری بود از ساعت ۳تا ۵ كه وقت بازدید بیمارها بود هرروز حدود 200 نفر از دوستان و آشنایان جمع می‌شدند. تازه رضا هم وضعیتش طوری نبود كه بتواند آنها را ملاقات كند و بیشتر من كنارشان بودم. حمایت دوستان در آن دوران خیلی به من كمك كرد.

مطلب مشابه: بیوگرافی علی صادقی و همسرش + زندگی شخصی و هنری و عکس های خانوادگی

تفریحات و علایق شخصی

تفریحات و علایق شخصی

یکی از عشق‌های من برف بازی است ، عاشق شمشک و اسکی هستم، گاها که می‌ریم و یا برف می‌بارد آدم برفی هم درست می‌کنم.

کلا کودک درون فعالی دارم اطرافیان من همه می‌دانند که اهل کنترل کردن حس و حالم نیستم. ماشین باز حرفه‌ای هستم، ماشین‌های مورد علاقه‌ام بیشتر آمریکایی هستند، شورلت‌های بزرگ GMC و همچنین وانت‌های بزرگ تویوتا را خیلی می‌پسندم.

از ویراژ و سرعت بالا بگیر تا چپ کردن ماشین را تا دلت بخواد تجربه کردم. مسافرت زیاد می‌روم و دلم که می‌گیرد می‌زنم به جاده، فضای سفرهای من همیشه شاد است و هرکس که با من به سفر می‌آید حسابی به او خوش می‌گذرد. فوتبال را دوست دارم، طرفدار پر و پا قرص استقلال و فرهاد مجیدی و علی کریمی هستم؛ تیم محبوب خارج از کشورم هم بارسلونا و بازیکن مورد علاقه‌ام مسی است.

شغل دوم

در کنار بعضی از دوستانم گاهی یک سرمایه گذاری کوچک در کار ساختمان و بیزینس‌های متفرقه انجام می‌دادم اما رسما تمام دلخوشی و درآمدم از بازیگری است.

روزی 17 ساعت می‌خوابیدم

روزی 17ساعت می‌خوابیدم. وقتی بیدار می‌شدم و غزل و پدرم را بالای سرم با یك حالت خاص می‌دیدم یا دوستانم را می‌دیدم؛ آدم‌هایی كه همیشه تو سر و كله‌ هم می‌زدیم و شوخی می‌كردیم ولی حالا گریان بودند متوجه شدم اوضاع خوب نیست. تنها فكری كه به سرم زد این بود كه خودم به روی خودم نیاورم چون اگر به رویم می‌آوردم اوضاع روحی خانواده‌ام بدتر می‌شد. در این مدت اصلا خودم را نباختم. فكر كردم اگر خودم هم حالم بد باشد وضعیت بدتر خواهد شد.

ترسی از چیزی نداشتم

خوشبختانه فكر می‌كردم خیلی وضعیت حادی ندارم. تنها چیزی كه نگرانم می‌كرد دوروبری‌هایم بودند كه این موضوع كه می‌دانستم از دست دادن من برایشان خیلی سخت است، توانست من را نگه دارد. یعنی دیدم كه اگر اتفاقی برای من بیفتد غزل، پدرم، مادربزرگم و خواهرم به كجا می‌‌رسند. پذیرفته بودم اتفاقی است كه برایم پیش آمده است و خیلی سریع با آن كنار آمدم اما تنها چیزی كه دائم فكرم را مشغول می‌كرد این بود كه بعد از این ماجرا چه ضربه‌ای به آدم‌های دور و بر من خواهد خورد. این ترس به من انگیزه ماندن می‌داد.

روزی 25 عدد قرص میخورم

روزی 25 عدد قرص میخورم

روزی 25عدد قرص می‌خورم. این آمپول‌ها و آنتی‌بیوتیك‌هایی كه تزریق می‌كنم واقعا سنگین است و هزینه خیلی سنگینی هم دارد. واقعا نمی‌دانم بعضی از مردم چطور از پس هزینه‌های درمانشان برمی‌آیند. به‌طور مثال یكی از قرص‌های من هر عدد آن 150 هزار تومان است و تا 6 ماه هم باید این قرص را مصرف كنم. ضمن اینكه این قرص شامل بیمه هم نمی‌شود یا یك آمپول تزریق می‌كردم كه هر عدد آن 380 هزارتومان بود و جزء بیمه هم نبود واقعا هزینه‌های دارویی سرسام‌آور است.

روزهای بیمارستان شیرین بود

شاید باورتان نشود در تمام مدتی كه در بیمارستان شیراز بستری بودم زمانی كه دكترها بالای سرم می‌آمدند، تایم دلنشین من بود؛ می‌آمدند، شوخی می‌كردند، دلگرمی می‌دادند و من با آنها شوخی می‌كردم و با تك‌تك‌شان رابطه احساسی برقرار می‌كردم.

از پرستار‌ها هرچه بگویم كم گفته‌ام. به نظر من سخت‌ترین كار پرستاری را پرستارهای بیمارستان نمازی بر عهده دارند. تصور كنید من یك عمل پیوندی داشتم. خیلی از بیمارهای آن بیمارستان جراحی پیوند كلیه، كبد و پانكراس را با هم داشتند و از درد تا صبح فریاد می‌زدند.

این پرستارها بسیار با حوصله و مهربان و مسئول از بیمارها حمایت می‌كردند؛ حتی خود پرستارها ملحفه‌های بیمارها را تعویض می‌كردند؛ همان پرستاری كه زخمت را پانسمان می‌كرد بدون اینكه كمترین فشاری به تو بیاورد، ملحفه‌ها را عوض می‌كرد.

دلیل چاقی و سربازی

داوودنژاد در مصاحبه با رضا رشیدپور گفته بود برای اینکه سربازی نرود وزنش را افزایش داد تا معافی بگیرد. او گفت که از این کارش پشیمان شد زیرا به سلامتی خود آسیب زد و به اندازه ده سال سربازی برایش تمام شد.

درگذشت

درگذشت

در اسفند 1402 اعلام شد که داوودنژاد بیش از سه ماه است که درگیر عفونت خونی شده و ابتدا در تهران و بعداً برای اینکه «تحت مراقب پزشکان خودش» باشد در شیراز بستری شده است.

داوودنژاد در 13 فروردین 1403 در 43 سالگی درگذشت. بیمارستان دلیل مرگ او را «بهم‌ریختگی‌های آنزیم‌های کبدی و عفونت خون» اعلام کرد. پیکر او در 18 فروردین در کنار مادربزرگش احترام‌السادات حبیبیان دفن شد.

سخن پایانی

بسیار خرسندیم که تا پایان همراه سایت تاپ ناز بودید. ما امروز و در مقاله فوق سعی کردیم تا درباره زندگی شخصی و حرفه‌ای رضا داوودنژاد بنویسیم تا شما عزیزان و طرفداران با زندگی این سلبریتی بیشتر از قبل آشنا شوید. در پایان امیدواریم که از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.

مطالب مشابه را ببینید!