بیوگرافی مژگان بیات ؛ عکس های مژگان بیات و همسرش و زندگی شخصی اش

بیوگرافی مژگان بیات

مژگان بیات بازیگر سینما و تلوزیون متولد 29 تیر سال 1358 در شهر تهران است. وی فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره است؛ و فعالیت سینمایی خود را از سال ۱۳۸۶ با فیلم به خاطر خواهرم آغاز کرد.

شروع فعالیت بازیگری

او بازیگر جوانی است که فعالیت سینمایی را با حضور در گروه کارگردانی فیلم بخ خاظر خواهر به کارگردانی حجت الله سیفی شروع کرد و پس از آن در چند فیلم سینمایی افای نقش کرد.

او حالا خودش تهیه کننده و کارگردان است و کارگردانی چند فیلم کوتاه به نام تیزاب، تلافی و عروسک را به عهده داشته است.

ازدواج و همسر مژگان بیات

مژگان بیات در سن 17 سالگی ازدواج کرده است کع حاصل ازدواج او یک دختر است.مژگان بیات وقتی 17 ساله بوده ازدواج کرده و تا الان زندگی موفقی داشته است او در مورد همسرش می گوید :

این مرد مهربون ،همونی که از هفده سالگی بهش تکیه کردم واونم مثل یه کوه پشتم ایستاد وازم حمایت کرد و کمک کرد تا به ارزوهام برسم ،والان سالهاست که کنارهم مسیر پر فراز ونشیب زندگی رو گذروندیم تا به اینجا رسیدیم.

بخوانید : بیوگرافی شقایق فراهانی

بازی در فیلم بی خداحافظی

بی خداحافظی عنوان فیلمی سینمایی به تهیه‌کنندگی محمد نشاط و کارگردانی احمد امینی و محصول سال ۱۳۹۰ است. بی خداحافظی فیلمی است اجتماعی که در آن رضا صادقی خواننده ایرانی به عنوان بازیگر نقش اول بازی می‌کند. از دیگر بازیگران می‌توان به محمدرضا فروتن، پگاه آهنگرانی و افشین هاشمی اشاره کرد. فیلم داستان سه جوان را روایت می‌کند که هر کدام برای رسیدن به هدفی از بندرعباس عازم تهران می‌شوند.

بازی در فیلم چک

چک از معروف ترین فیلم های خانم مژگان بیات است.

چک فیلمی به نویسندگی و کارگردانی کاظم راست‌گفتار و ساخته سال ۱۳۹۰ است. فیلم چک از نظر خط سیر اصلی داستان (مرد پولداری که در ازای کمک سرنشینان یک تاکسی چکی به همه ی آن ها می دهد) بسیار به فیلمی قدیمی تر به نام جمعه با کارگردانی کامران قدکچیان شباهت دارد که در تیتراژ فیلم به آن اشاره شده است .
چند روز مانده به عید نوروز خانم مسافرکشی به نام گوهر پیرمردی خوش برخورد به نام بهرامی را که کیفی سیاه همراهش است سوار می‌کند. در ادامه، آدم‌های دیگری هم سوار تاکسی می‌شوند: مردی میانسال به نام جوادی که برای شب عید خرید کرده، مرد میانسال دیگری با ظاهر شیک به نام داریوش و جوانی دانشجو به نام میثم. بحث‌های داغی درباره مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بین آنها شروع می‌شود که ناگهان یک موتورسوار ناشناس شیشه عقب ماشین در حال حرکت را می‌شکنند و به زور کیف بهرامی را می‌ربایند. اما چهار نفر دیگر موفق می‌شوند کیف بهرامی را از چنگ سارقان درآورده و به او برگردانند. بهرامی که از پس گرفتن کیفش خیلی خوشحال است می‌خواهد از هر چهار نفر تشکر کند و تنها یک چک در دسته جکش باقی مانده، چکی چهل میلیونی می‌کشد تا آنها پس از نقد کردن بین خودشان تقسیم کنند. این جمع ناجور چهار نفره که تازه با هم آشنا شده‌اند نمی‌توانند به هم اعتماد کنند و به خانه های‌شان بروند تا صبح فردا به بانک بروند و چک را نقد کنند. چک پیش جوادی می‌ماند و تصمیم می‌گیرند هر چهار نفر به مسافرخانه‌ای بروند و در کنار هم شب را به صبح برسانند. اما…