بیوگرافی کیمیا اکرمی ؛ زندگی شخصی و عکس های کیمیا اکرمی و همسرش

بیوگرافی کیمیا اکرمی

کیمیا اکرمی بازیگر ایرانی متولد 1370 درد شهر تهران است. او معلم زبان انگلیسی هم می باشد و در کلاس آیتلس تدریس می کند. این بایگر فوق لیسانس رشته روانشناسی بالینی دارد. این بازیگر یک برادر دارد که سال ها در خارج کشور زندگی کرده است و بتازگی به ایران برگشته است.

علایق او

این بایگر به شعر بسیار علاقه دارد و کارهای فروغ فرخزاد را مرتب می خواند.

نخستین سریال کیمیا اکرمی

او نخستین بار در سریال نفوذ ایفای نقش کرد و در این سریال نقش اول زن را بازی کرد. نفوذ یک سریال اینترنتی است به نویسندگی و کارگردانی آرش تیمورنژاد که در سال ۱۳۹۱ تولید و منتشر شد. داستان: فرد خرابکاری وارد تهران شده و با بمبگذاری سعی در گمراه کردن نیروهای امنیتی کشور نسبت به عملیاتی سایبری و بزرگ را که قرار است در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به وقوع بپیوندد، دارد. اما اقدامات وی توسط سازمان امنیت فضای مجازی کشور شناسایی و خنثی شده و فرد خرابکار دستگیر می‌گردد.

او سابقه حضور در تئاتر را دارد و در چندین نمایش از جمله پزشک نازنین و نفوذ ضد آمریکایی را در کارنامه اش دارد.

بازیگری از زبان خانم اکرمی

من باور دارم که هنرهای نمایشی ، و به طور خاص تئاتر و سینما ، دوشادوش روانشناسی می توانند به فهم پیچ و تاب های روان انسان و نحوه تجربه احساسات و ابراز آنها کمک کنند.

شاید روانشناسی به عنوان یک علم به بازیگر کمک می کند که شناخت بهتری از آدمی و احوالاتش داشته باشد ، و بازیگری به عنوان یک هنر به روانشناس کمک می کند تا احوالات آدمی را به شکلی ملموس تر به او بشناساند.

سفر

هر کجا سفر می کنی یه بخشی از تو می شه. رفتن به جاهای جدید حتی تنها ، حتی وقتی می ترسی ، حتی وقتی می دونی داری حاشیه امنت رو رها می کنی به نظرم خوبه و لازم… انگار وقتی روزمرگی هات رو می گذاری کنار و تنها سفر می کنی در واقع دور می شی از آدم ها ، کارها و مکان هایی که تو رو و هویتت رو تعریف می کنه ، به خودت نزدیک تر می شی و انگار بهتر می فهمی خودِ خودت بدون این تعلقات کی هستی و چی می خوای. خوبه آدم سالی یا چند سالی یه بار یه سفر تنهایی داشته باشه به یه جایی که نرفته هر چقدر دور یا نزدیک ، هرچقدر کوتاه.

علاقه به کتاب

همیشه از اونایی بودم که تو خونه بازیگوشی می کنن و کارشونو درست انجام نمی دن. برای همین صبح هایی که می خوام درس بخونم یا روی مقاله ای کار کنم جمع می کنم می رم کتابخونه ملی ، هم آرامش و جوی که اونجا می گیرم رو دوست دارم ، هم گپ های کوتاه توی بوفه رو وقت استراحت.