داستان انگیزشی و جالب از شخصیت های مهم (ماجرای موفقیت هایشان)
داستان های انگیزشی جالب
در این بخش چند داستان انگیزشی از شخصیت های مهم تاریخی و سیاسی جهان را ارائه کرده ایم که در مورد موفقیت های آنها و زندگی الهام بخش آنها است.
داستان انگیزشی تئودور روزولت
تئودور روزولت در یک خانواده ثروتمند نیویورکی متولد شد اما کودکی مریض بود. او آسم مزمن داشت که باعث ناتوانیاش میشد. شبها دچار حملات آسم ناگهانی میشد و بهسختی میتوانست نفس بکشد، این حملات باعث هراس او و والدینش میشد. بهعلاوه، او عصبی و ترسو بود. پدرش به او کمک کرد بر صفاتی همچون شهامت و دلسوزی تأکید کند که در درونش بود.
روزولت همراه خانوادهاش به اروپا، مصر و آلپ سفر کرد. او پی برد فعالیت جسمانی به بدن بیمارش کمک میکند و با تشویق پدرش ورزش را شروع کرد و درنهایت، پدرش یک مربی بوکس برای او استخدام کرد. به علاوه، او مطالبی در مورد مردان شجاع میخواند و تمایل عمیقی داشت که شبیه آنها شود.
او بیشتر زیر نظر معلمهای خصوصی و والدینش در خانه درس میخواند و در شانزده سالگی به دانشگاه هاروارد وارد شد. جغرافی، تاریخ و زیستشناسی برای او ساده بودند؛ اما در ریاضی و زبانهای کلاسیک ضعیف بود. بیستویک ساله بود که پدرش مرد و روزولت در مدرسه سختتر تلاش کرد. او در قایقرانی و مشتزنی فعال بود و در مسابقات مشتزنی هاروارد دوم شد.
وقتی از کالج فارغالتحصیل شد، یک پزشک معاینهاش کرد و مشکلات قلبی را در او تشخیص داد. پزشک توصیه اکید کرد از فعالیتهای جسمانی شدید خودداری کند و روزولت توصیه دکتر را نادیده گرفت.
او به مدرسه حقوق کلمبیا رفت و بعدها به دلیل اینکه تصمیم گرفت برای کار در ادارهای دولتی تقاضا بدهد، از آن بیرون آمد. او بین سالهای ۱۸۸۲ و ۱۸۸۴ بهعنوان جمهوریخواه برای مجلس قانونگذاری ایالت نیویورک انتخاب شد. در خلال این سالها فعالی مصمم و ثابتقدم بود و بیش از هر قانونگذار دیگری لایحه قانونی مینوشت.
او در بیستودومین سالروز تولدش ازدواج کرد و همسرش چهار سال بعد، پس از تولد دخترشان مرد. درست یازده ساعت بعد، مادرش هم در همان خانه مرد. او بهحدی پریشان شده بود که مراقبت از کودکش را به خواهرش سپرد و به داکوتا رفت و دامدار شد. وقتی طوفان گله او را از بین برد، به نیویورک برگشت و دخترش سه ساله بود که سرپرستی او را به عهده گرفت.
سال ۱۸۸۶، روزولت نامزد جمهوریخواهان برای شهرداری شهر نیویورک شد اما رقابتی سهجانبه را باخت. در رأیگیری ریاستجمهوری سال ۱۸۸۸، به مبارزه انتخاباتی برای بنجامین هریسون اقدام کرد که برنده شد. رئیسجمهور هریسون او را به ریاست کمیسیون خدمات اجتماعی آمریکا منصوب کرد که در آن سمت به مدت شش سال فعالیت کرد. بعدها رئیس هیئتمدیره کمیسرهای ارشد پلیس نیویورک شد و در عرض دو سال، نیروی پلیس را ریشهای اصلاح کرد.
سال ۱۸۹۷ رئیسجمهور ویلیام مککینلی او را به سمت معاون وزیر نیروی دریایی منصوب کرد. وزیر نیروی دریایی به تشریفات مقام و موقعیتش علاقه زیادی داشت و درنتیجه روزولت بیشتر تصمیمات را در این حوزه میگرفت. وقتی اسپانیا و کوبا اعلام جنگ کردند، او از نیروی دریایی استعفا کرد و اولین نیروهای صلیبی داوطلب آمریکا را تشکیل داد و در جنگ شرکت کرد.
روزولت بعدا در سال ۱۸۹۸ به سمت فرماندار نیویورک انتخاب شد و در سال ۱۹۰۰ که رئیسجمهور مک کینلی کشته شد، او معاون رئیسجمهور بود. روزولت جوانترین رئیسجمهور آمریکا شد و در سال ۱۹۰۴ در یک رقابت انتخاباتی قاطع پیروز شد. او بهعنوان رئیسجمهور بر از بین بردن اعلامیههای شرکتی و انحصارها، افزایش مالیاتهای شرکتی، ارتقای روابط کاری بهتر و حفظ منابع طبیعی تأکید میکرد. او بهشدت پارکهای ملی و جنگلهای ملی را گسترش داد، کانال پاناما را ساخت و کنگره را وادار کرد که قانون بازرسی گوشت و قانون غذا و داروی خالص را تصویب کند.
داستان انگیزشی توماس ادیسون
توماس ادیسون در اوهایو به دنیا آمد و در میشیگان بزرگ شد. او فقط سه ماه به مدرسه رفت. معلمش حس کرد او از نظر فکری ناتوان است چون نمیتوانست بفهمد که ذهن ادیسون چگونه کار میکند. بهعلاوه، ادیسون در دوران کودکی از لحاظ جسمی هم ضعیف و شکننده بود.
ازآنجاکه مادر ادیسون معلم بود، در خانه به او درس میداد و ادیسون احساس میکرد که نیاز دارد مادرش را خشنود کند. او بیوقفه مطالعه میکرد و در دوازده سالگی رفتن به کتابخانه محلی را شروع کرد. او جذب شیمی، برق، لوکوموتیو و راهآهن شد. به دلیل علاقهاش، زمان زیادی را در کارگاهی در بندر هورون میشیگان صرف میکرد که تحت نظر راهآهن سراسری اداره میشد.
وقتی ادیسون نوجوان بود، در قطاری که از دیترویت به بندر هورون رفتوآمد میکرد، روزنامه و آبنبات میفروخت و از سود این کار برای خرید تجهیزات آزمایشگاهی استفاده میکرد. او در یک واگن حمل بار قطار تجهیزات آزمایشگاهیاش را نصب کرده بود و آزمایشهایش را آنجا انجام میداد. یک روز قوطی فسفر از قفسه پایین افتاد و آتشسوزی به راه انداخت و مجبور شد همه تجهیزاتش را از قطار خارج کند.
حول و حوش همین دوران اتفاقی افتاد که تا پایان عمر بر ادیسون اثر گذاشت. او در قطار در حال حرکت بود که کسی گوشهایش را گرفت و از جا بلندش کرد و باعث شد که او بهتدریج کر شود. این وضعیت در سراسر زندگیاش روزبهروز بدتر می شد تا جایی که او فقط وقتی کسی فریاد میزد میتوانست صدایش را بشنود.
ادیسون در پانزده سالگی پسر رئیس ایستگاه را از جلوی قطاری که در حال ورود بود، کنار کشید و رئیس ایستگاه با آموزش شیوهکار با تلگراف، به او پاداش داد. در آن زمان تلگراف ابزار اصلی ارتباطی بود. در چند سال بعد، او با سفر به جوامع متفاوت و کار بهعنوان تلگرافچی درآمد خوبی داشت.
ادیسون اولین حق انحصاری اختراعش را بیستویک سالگی ثبت کرد که یک دستگاه ضبطصوت الکتریکی بود و دو اختراع بعدیاش را برای دلالان طلا و سهام به ثبت رساند و پول کافی از این اختراعها به دست آورد تا بنگاه مهندسی خود را در بیستوسه سالگی تأسیس کند. بنگاه او شاخص سهام خاصش را تولید کرد. او دستگاه تکثیر را اختراع کرد و وضعیت ماشینتحریر و تلگراف را بهبود بخشید.
او بهحدی موفق بود که در بیستونه سالگی آزمایشگاه تحقیقات صنعتی بزرگی را در پارک منلو در نیوجرسی تأسیس کرد. هدف توماس این بود که هر ده روز یک اختراع جدید کند و در خلال یک دوره چهارساله بهطورمیانگین هر پنج روز حق انحصاری جدیدی را ثبت میکرد. آزمایشگاه او بهحدی پُربار بود که نام «جادوگر پارک منلو» را به خود اختصاص داد.
در آزمایشگاه ادیسون وسایلی مثل گرامافون، دستگاه تصویر متحرک و لامپ تابان اختراع شد. او برای اثبات این آخرین اختراع، در عید پاک سال ۱۸۷۹، یک نمایش عمومی برگزار کرد و آزمایشگاه خود و حدود هشتصد متر از خیابانهای پارک منلو را روشن کرد. وقتی خیابانها روشن شد، هزاران تماشاچی شگفتزده شدند. ادیسون علاوهبر لامپ یک سیستم کامل برای تولید و توزیع برق از ایستگاه مرکزی اختراع کرد. درنهایت، کار برقی او نام شرکت برق عمومی را به خود اختصاص داد.
بدترین بحران مالی او در چهلوسه سالگیاش بود. او به منظور توسعه فرایندی برای تولید آهن از سنگآهن با استفاده از تفکیک مغناطیسی دو میلیون دلار سرمایهگذاری کرد. ماشینآلات ادیسون کار میکردند؛ اما سنگآهن ارزانی در مینه سوتا یافت شد و دیگر نیازی به ماشینآلات او نبود. او بهشدت بدهکار شد و درنهایت توانست پول طلبکارهایش را پس بدهد.
ماجرای شکست های لینکلن
لینکلن شکستهای زیاد و عمیقی را در زندگی تجربه کرده بود. با درجه فرماندهی به جنگ رفتن و با نشان سرباز بازگشتن شکست است دیگر، نیست؟ تلاشهای آبراهام در زمینه کسبوکار نیز در مقطعی از زندگیاش به شکستهای شدید منجر شده بود؛ اما تلاش و امید بالاخره نتیجه میدهد.
آبراهام لینکلن با تلاشهای زیادش توانست وکیل شود و به کنگره آمریکا راه یابد. حضور مثبت و پررنگ او در دنیای سیاست به انتخابش در جایگاه ریاستجمهوری آمریکا منجر شد و دستاوردهای مهمی برای خود و کشورش رقم زد: حفظ قانون الغای بردگی، تقویت اقتصاد و… .
من به کندی قدم برمیدارم؛ ولی ایچ گاه عقب بر نمی گردم (آبراهام لینکلن)
کوتاه از زندگی چارلز داروین (Charles Darwin)
چارلز داروین، زمینشناس و زیستشناس برجسته و صاحب نظریه تکامل نیز لحظههای سخت شکست را در زندگی دیده است. او را دانشجویی متوسط میدانستند که در رشته پزشکی هم موفق عمل نکرد. منتها با تلاش و پشتکارش در زیستشناسی و بررسی طبیعت، در نهایت توانست از راز حیات روی کره زمین پرده بردارد.
کسی که جرئت میکند یک ساعت از عمرش را هدر بدهد هنوز به ارزش زندگی پی نبرده است. ( چارلز داروین )
کوتاه از استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg)
استیون اسپیلبرگ. بله! تعجب نکنید. یکی از معروفترین کارگردانهای دنیا و خالق آثاری مانند «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» هم قبل از شهرت و موفقیت، طعم تلخ شکست را چشیده است. دانشکده هنرهای سینمایی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دو مرتبه استیونِ جوان را رد کرد و نپذیرفت؛ اما او تسلیم نشد.
بعدها زمانیکه این کارگردان ۳ جایزه اسکار را از آن خود کرد و میلیاردها دلار درآمد از تولید فیلمهای جذابش کسب کرد، در آن دانشکده برایش ساختمانی ساختند و بهافتخار او نامش را ساختمان استیون اسپیلبرگ گذاشتند. جذاب نیست؟ تلاش و شوق فردیِ اسپیلبرگ در مسیر خواستههایش باعث شد که حتی معادلات ذهنی کسانی که او را شایسته تحصیل در دانشکدهشان نمیدانستند هم بهکلی به هم بریزد. به این میگویند همت و اراده.
به تمام کارنامه هنریام افتخار میکنم: شکستها و موفقیتهایم. ( استیون اسپیلبرگ )
کوتاه از زندگی سر جیمز دایسون (Sir James Dyson)
سر جیمز دایسون را میشناسید؟ (سِر لقبی تشریفاتی در بریتانیاست که به آدمهای مهم داده میشود.) فکر نمیکنیم این اسم به گوشتان آشنا باشد. دایسون کارآفرین و مخترعی است که قبل از تولید و راهاندازی جاروبرقیهای بیکیسه، سالها زحمت و شکست را در مسیر پیروزی تجربه کرد. ۱۵ سال طول کشید تا سر جیمز بتواند با تولید اختراعش به ثروتی به ارزش ۴٫۵میلیارد دلار برسد.
این مخترع پرتلاش سالها روی نمونه محصول آزمایشی خود کار کرد و در نهایت به موفقیتی بزرگ رسید. بیشتر آدمها بعد از تجربه شکست، در نخستین گامهای مسیرشان تسلیم میشوند؛ اما سر جیمز دایسون اینطور نبود و همین باعث شد که حالا نامش را در میان موفقترینها بخوانید.
زندگی کوهی از مشکلات قابلحل است و من از آن لذت میبرم.( سر جیمز دایسون )
کوتاه از زندگی استیون کینگ (Stephen King)
استیون کینگ را میشناسید؟ فیلم it را دیدهاید؟ او نویسنده فیلم ترسناک و معروف آن (it)، درخشش (shining) و فیلم زیبای مسیر سبز (the green mile) است. استیون نیز از همان ابتدا موفق نبود. نخستین رمان او بهنام کری (Carrie) در حدود ۳۰ بار از سوی ناشران مختلف پس زده شد. این روند بهحدی آزاردهنده بود که کینگ رمانش را به سطلزباله انداخت و این همسرش بود که رمان را بیرون آورد و از او خواست که رویش کار کند و از تلاش بازنایستد.
اگر استیون در مسیر باقی نمیماند، شاید امروز در کار و حرفهای دیگر مشغول به گذران زندگی بود. البته به نظر میرسد بخش عمدهای از موفقیتش را مدیون همان انگیزهای است که همسرش به او داد. شما چه فکر میکنید؟
تو میتوانی. باید بتوانی و اگر شجاعت شروع را داشته باشی، حتما موفق میشوی.