دختر نوجوان از دوست پسر تلگرامی اش حامله شد!
دختر نوجوان که ساعت ها با تلگرام مشغول چت می شد با پسری به نام صمد آشنا شد و عاشق این پسر شد و تمام حرف هایش را گوش می داد که عاقبت خوبی برای وی نداشت.
دختر نوجوان و زیبا از دوست پسر تلگرامی حامله شد
دختر نوجوان وقتی بدون رعایت هیچگونه حد و حدودی در تلگرام مشغول چت کردن با دختران و پسران بود نمی دانست که چه عاقبتی در انتظارش هست. آنقدر عاشق صمد بودم که حرف هایش را چشم و گوش بسته قبول می کردم. هر کاری از من می خواست بدون چون و چرا انجام می دادم چرا که او جوان مغروری بود و من می ترسیدم مرا رها کند و با دختران دیگر دوست شود.
با آن که به یقین رسیده بودم که پس از اتفاقات تلخ و رسوایی که در پی دوستی با او به بار آمد، دیگر قصد ازدواج با مرا ندارد و تنها از من سوءاستفاده می کند ولی چاره اي نداشتم و باید خواسته هایش را برآورده می کردم تا اینکه با یک ساک پر از مشروبات الکلی دستگیر شدم و…
دختر 16 ساله که هنوز نتوانسته بود آرامش خودش را بازیابد و با نگاه کردن به دستبندهای آهنین گره خورده به دستانش گریه می کرد، مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد نشست و در حالیکه رنگ چهره اش پریده بود در تشریح ماجرای آشنایی خود با عامل توزیع مشروبات الکلی در مشهد گفت خانواده خوبی دارم به طوری که همه ي امکانات را برای من و خواهر کوچک ترم فراهم میکنند.
هیچ چیزی در زندگی کم نداشتم و همواره در میان دوستانم احساس غرور می کردم ولی سقوط من در منجلاب فساد و بدبختی از روزی شروع شد که پدرم با اصرارهای من و مادرم یک دستگاه تلفن همراه تلفن هوشمند برایم خرید تا به قول خودم موضوعات و مطالب درسی را از طریق اینترنت پیگیری کنم اما در واقع هدف من این بود که وارد شبکه هاي مجازی شوم و با دوستان دیگرم ارتباط داشته باشم.
با ورود به کانال هاي تلگرامی با دو دختر دیگر به نام هاي لعیا و نوشین آشنا شدم. طولی نکشید که ارتباط ما با یکدیگر آنقدر صمیمانه شد که فقط به حرف هاي آن دو نفر گوش می کردم و از خانواده ام فاصله گرفته بودم. مدتی بعد لعیا و نوشین پسر 28 ساله اي را به من معرفی کردند که به قول انها از بچه پولدارهای مشهد بود. لعیا می گفت تو با زیبایی خیره کننده ات مهره مار داری!!!! و گرنه صمد به راحتی با هر دختری دوست نمی شود.
او جوانی مغرور و سرسخت هست که با مشاهده عکس تو در شبکه هاي مجازی عاشقت شده هست. از آن جا بود که تحت تاثیر تعریف و تمجیدهای دوستانم با صمد ارتباط برقرار کردم تا اینکه مدتی بعد فهمیدم باردار شده ام. آسمان دور سرم می چرخید و نمی دانستم با این رسوایی بزرگ چه کنم. پدر و مادر بیچاره ام از ترس آبرویشان و تهدیدهای من، سکوت کرده بودند.
خلاصه با کمک «صمد» فردی را پیدا کردیم که به صورت غیرقانونی و پنهانی سقط جنین انجام می داد بدون اینکه کسی متوجه ماجرا شود دست به این اقدام زشت زدم ولی دیگر نمی توانستم از صمد فاصله بگیرم. به همین خاطر و به امید اینکه با من ازدواج کند دوباره روابطم را با او ادامه دادم اگرچه به خاطر همۀ گناهانم احساس شرم می کردم اما از این وحشت داشتم که مبادا صمد با دختر دیگری دوست شود.
در همین روزها از من خواست تا وی را در کاسبی که به راه انداخته بودحمایت کنم. او ساک هاي پر از مشروبات الکلی را به دستم می داد و از من می خواست تا انها را به افرادی برسانم که مجالس پارتی برگزار می کردند. او برای اینکار پول خوبی هم به من می داد به طوری که درس و مدرسه را رها کرده بودم.
تا اینکه روزی هنگامی که با ساک پر از مشروب سر یکی از قرارها حاضر شده بودم در محاصره پلیس قرار گرفتم. وقتی به عقب برگشتم صمد از محل با موتورسیکلت متواری شد. حالا من مانده ام و قانون و کوله باری پر از گناه..!!