بیوگرافی سیاوش قمیشی؛ شروع فعالیت تا مهاجرت، ماجرای فرزندش و دعوا با ابی
سیاوش قمیشی یکی از بهترین خوانندگان ایرانی است که همواره به عنوان یک اسطوره از او یاد میشود. ما نیز در راستای ادای احترام به این هنرمند بزرگ، قصد داریم در مجله اینترنتی تاپ ناز نگاهی کامل و دقیق به زندگی او داشته باشیم، پس در ادامه متن همراه ما باشید.
تولد
سیاوش قمیشی در 21 خرداد سال 1324 در شهر دزفول به دنیا آمد. او دو برادر بزرگتر از خود به نامهای سیروس و سیامک و یک خواهر به نام سیمین دارد که همگی در 9 ماهگی سیاوش به شهر تهران مهاجرت کردند.
علاقه به موسیقی از همان سنین پایین
سیاوش 6 سال داشت که یکی از برادرانش آکاردئون میآموخت و مادرش پیانو را زیر نظر یک معلم روس به نام اُلگا میآموخت.
او از شنیدن صدای نواختن آنها لذت بسیاری میبرد و در حالی که کودک بود و پایش به پدالهای پیانو نمیرسید به پشت ساز مادرش (پیانو) مینشست و با پدالهای آن بازی میکرد. همین بازیها به همراه صداهایی که از این ساز خارج میشد به او احساس خوبی میداد و رفته رفته سیاوش به موسیقی علاقهای ویژه پیدا کرد.
سیاوش 11 سال داشت که هر روز از مسیر مدرسه تا خانه از جلوی یک مغازه کفش فروشی رد میشد که در ویتریناش یک گیتار برای تزئین دکور آویزان کرده بود.
آن گیتار نگاه وی را به خود تا جایی جلب کرد که یک روز او با پدرش راجع به خرید آن گیتار صحبت کرد اما پدر با این موضوع مخالفت کرد.
چندی بعد به مناسبت روز تولد سیاوش، پدر از سر تصمیم خود بازگشت و همان گیتار را برای سیاوش خرید. او مدتی با همان گیتار ناکوک به صورت غیر حرفهای مینواخت تا اینکه روزی در یک کاباره که ویگن، خواننده نامدار آن زمان میخواند، شرکت کرد.
در زمان استراحت بین اجرای آهنگها، سیاوش فرصت را غنیمت شمرد و نزد او رفت و نحوه کوک گیتار را از او پرسید. ویگن او را به پشت صحنه برد و کوک گیتار را بهاو یاد داد. پس از آن روز، سیاوش مدتها آهنگهای ویگن را گوش میکرد، میخواند و مینواخت.
مطلب مشابه: بیوگرافی معین خواننده و تصاویر معین + معرفی آهنگ ها و آلبوم های معینpnaz.com)
اولین کار خوانندگی
سیاوش 13 ساله بود که خوانندهای به نام ضیا به او پیشنهاد داد تا به عنوان نوازنده گیتار با او که او هم گیتار میزد، همکاری کند.
اینبار هم پدر با سیاوش مخالفت کرد. بعدها سیاوش از شعری گرفت و آهنگی را به صورت زمزمه روی آن گذاشت و ضیا هم از آن استقبال کرد.
سپس ضیا آن را در رادیو اجرا کرد و آهنگ معروف شد؛ بنابراین سیاوش نخستین آهنگ خود را با نام «ای قایقران» برای ضیا خواننده معروف آن سالها ساخت.
مهاجرت به لندن
در تابستان 1338 برادر بزرگتر سیاوش که از لندن به تهران آمده بود، هنگام بازگشت وی را نیز با خود به لندن برد.
سیاوش که 14 ساله بود، به لندن نزد خواهر و برادرش رفت و در آنجا تحصیل کرد. زمانی که سیاوش هفده یا هجده ساله بود شبها در باشگاههای شبانه با خوانندگی و نوازندگی در گروههای مختلف، خرج زندگی و تحصیل خود را درمیآورد.
آن زمان موسیقی پاپ در لندن جاری بود و هنوز موسیقی راک به آن صورت شکل نگرفته بود. او چندین سال در انگلستان به عنوان گیتاریست و خواننده (به زبان انگلیسی) در گروههای موسیقی Avengers و Insects و دیگر گروهها به فعالیت پرداخت.
فضای آن سالهای لندن مصادف بود با اوج فعالیتهای گروههای نامیِ موسیقی آن زمان مانند رولینگ استونز، بیتلز و پینک فلوید.
فضای هنر موسیقی آن سالهای لندن که با فعالیتهای گروههای معروف موسیقی به نوعی مهد آن روزهای موسیقی دنیا شده بود بسیار بر سبک هنر موسیقی سیاوش قمیشی تأثیر گذاشت و خود او همواره حضورش در لندن آن سالها را یک توفیق بزرگ برای خود میداند.
او سرانجام موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد موسیقی در رشته آهنگسازی از دانشگاه جامعه سلطنتی هنر واقع در لندن شد.
مطلب مشابه: بیوگرافی پویا جلیلی پور خواننده ایرانی + عکس های پویا و همسرش
بازگشت به ایران
سیاوش در 25 سالگی و در سال 1349 به ایران بازگشت.
در ایران، او به عنوان آهنگساز برای رادیو کار کرد و همچون سالهای گذشته اقامتش در لندن، در گروههای مختلفی از جمله The Rebels و Black cats فعالیت کرد.
در این میان چندین بار به لندن رفت و برگشت. در همین حین همکاری بیشتری نیز با کوروش یغمایی پیدا کرد.
بعد از ورود به ایران بندی به نام Stars تشکیل داد و در آن گروه به بازخوانی آهنگهای خارجی پرداخت. بعدها در گروهی به نام The Rebels (شورشیان) به همکاری پرداخت.
سیاوش قمیشی در تهران به عنوان کیبوردیست و خواننده به همراه شهرام شبپره (که خود او بنیانگذار این گروه بود)، همایون جمالی و کامبیز معینی همکاری کرد.
در این گروه سیاوش قمیشی به عنوان کیبوردیست و خواننده آهنگهای با ریتم کند، شهرام شبپره به عنوان جازیست و خواننده آهنگهای با ریتم تند، همایون جمالی به عنوان بیسیست و کامبیز معینی به عنوان گیتاریست فعالیت میکردند.
وقوع انقلاب و مهاجرت برای همیشه
سیاوش قمیشی سرانجام در سال 1357 و پس از انقلاب ایران به همراه تعداد زیادی از هنرمندان ایران را ترک کرد.
او ابتدا به انگلستان رفت و بعد از چند ماه، در سال 1979 به شهر لس آنجلس آمریکا رفت و تاکنون در این شهر اقامت داشتهاست.
روزهای سخت در غربت
سالهای اول زندگی در لس آنجلس برای سیاوش و دیگر خوانندگان و هنرمندان ایرانی بسیار سخت و دشوار گذشت.
سیاوش در همان اولین ماههای ورود به آمریکا، در شهر یونیورسال سیتی کالیفرنیا شبها به کلابها میرفت و موسیقی آنها را تماشا میکرد.
در همین کلابها با گروهی آشنا شد که به دنبال یک نوازنده کیبورد و خواننده بودند.
سیاوش حدود یک سال با آنها که 4 نفر آمریکایی بودند همکاری کرد.
در همان ماههای اول ورودش به آمریکا بود که با کمک دوستش آلبوم خواب بارون را منتشر کرد. بعد از آن، به مدت چندین سال نخواند و فقط به کار آهنگسازی برای خوانندگان روی آورد و سرانجام در سال 1371 با همکاری مسعود فردمنش آلبوم حکایت را منتشر کرد و با این آلبوم رسماً فعالیتهای خوانندگی خود را تا به امروز ادامه دادهاست.
مطلب مشابه: بیوگرافی ستار خواننده قدیمی (اطلاعات زندگی شخصی و هنری وی)
ازدواج و زندگی شخصی
سیاوش قمیشی در 29 سالگی با دختری بنام لیلا وصال ازدواج کرد که ثمره این زندگی یک فرزند به نام علیرضا است که مدتی در شیراز زندگی میکرد.
البته لازم به ذکر است که آقای قمیشی بعد از طلاق خود، پنج بار دیگر ازدواج کرد که همگی به جدایی ختم شدند. او در سالهای اخیر با دختری به نام نازنین مرعشی نامزد کرده بود که گویا ۀن رابطه نیز به جایی نرسید.
رابطه شکر آب با پسرش علیرضا
سیاوش رابطه خوبی با پسرش که او نیز ترانه سرا و خواننده است، ندارد.
سیاوش در اینباره گفته: با هم در تماس نیستیم چون زندگیاش مورد تایید من نیست.
خاطره سیاوش قمیشی از اولین تجربه کاریاش
ضیاء، اون موقع مطرح شده بود ضیاء، جز خوانندههای بعد از ویگن بود، و شعر داد، گفت میتونی رو این شعر آهنگ بسازی؟ و من شعر هارو میخوندم و روش یه چیزایی زمزمه کردم بهش گفتم این خوبه؟ گفت خیلی، گفتم می خونی؟ گفت آره. بعد خوند، بعد رادیو اون آهنگ رو پخش کرد و آهنگ معروف شد، بعد من فهمیدم که این کار رو می شه کرد!! میشه با گیتار آکورد گرفت میشه روش زمزمه کرد وشعری ھم لازمه تا رو ھم دیگه بشه آهنگ.
اون زمانا بود که دیگه برادر و خواھرم لندن بودن درس می خوندن و یه تابستونی برادر بزرگم اومد و من ھم باھاش برگشتم و رفتم لندن، لندن اون موقع شلوغی بود، بھبوھه ای بود، از اولای بیتلز و رولینگستونز و انیمالز و ھرجا می رفتی موزیک بود، موزیک پاپ بود، ھنوز حتی راک ھم نبود آنچنانی، اونجا خیلی بیشتر می تونستم احساس کنم که دنیای موزیک چقدر بزرگه و چقدر رنگی وچقدر جالب، کار میکردم، گیتار میزدم.
ھمسایه ای داشتم موزیسین حرفهای بود شبا میرفت تو کلاب میزد، صدای اون از بالا میومد، صدای منم احیانا میرفت بالا، یه روز اومد گفت گیتار میزنی؟ گفتم آره و صحبت و اینھا و با اون من رفتم تو کلابی که میزدن و گفت خیلی با استعدادی، ھرچی میگفت یاد می گرفتم زود میزدم، رفتم باھاشون زدم یه شب، بعدھا یکی از گیتاریست ھاشون رفت و گفتن با ما میزنی؟ گفتم میزنم، و شدم گیتاریست اون بند، بندی بود به اسم اینسکتس.
بعد از اون بند دیگری و بند بھتری و بند دیگه ای و تا اونجا که گیتار میزدم و می خوندم ، به انگلیسی، کیبوردیستی داشتیم توی بند مریض بود، و بلاخره ھم رفت، قرار بود یکی کیبورد بزنه تو اون بندمون که شیش نفر بودیم و گفتن دیگه از خارج کسی رو نیاریم تو، اگه بتونیم از بچهھای خود بند استفاده کنیم که یکی کیبورد بزنه، قرار شد اونایی که می تونستن شیفت کنن از ساز خودشون به کیبوردیست ارکست، یکی دو ھفته بزنن که ببینیم کی آھنگارو یاد می گیره زودتر، که من از قرار زودتر یاد گرفتم و شدم کیبوردیست ارکست.
مطلب مشابه: بیوگرافی داریوش اقبالی ؛ زندگی شخصی اعتیاد و همسران داریوش خواننده
ایرونی یعنی…
وقتی از سیاوش قمیشی پرسیدند که نظر او درباره ایران و ایرانی چیست، گفت: ايروني ساقه و برگ و ريشه، ساقه از ريشه جدا نميشه… ايروني برقراره هميشه، هيچکي مثل ايروني نميشه.
دوستی و همکاری با گوگوش
همکاری ما به هرصورت جوش میخورد. چون نه خوانندهای مثل گوگوش میتواند نباشد هیچ وقت توی یک کارنامه من، و نه آهنگسازی مثل من میتواند توی کارنامه گوگوش نباشد.
در نتیجه جوش میخورد. و خورد. و خیلی خوب. وقتی که خواننده داری مثل گوگوش و خودت هم حواست جمع است که چه کار باید بکنی با این گوگوش، به اضافه ترانههای رها، که خیلی خیلی مسئله بوده. اگر ما هرکداممان را بخواهیم بگوییم سی درصد، که سه نفریم، رها بیشتر از سی درصد تویش [سهم] دارد. خیلی. ترانههای رها باعث شد که من خیلی بهتر مسئله را بتوانم اداره کنم و ادامه بدهم.
آن موقع که همهچیز کاست بود. من آهنگی را برای گوگوش با گیتار زدم و خواندم و روی کاست گذاشتم، فرستادم که برسد دست گوگوش. آدمی بود که به دستش میرسید قبل از گوگوش، که منیجر(مدیر) گوگوش بود و او کاست را نداد به گوگوش. من آن وقت نفهمیدم. دیدم خبری نشد، گفتم لابد آهنگ را دوست نداشته، گذشت و تمام شد. بعدها فهمیدم آن منیجر خودش دوست نداشته که گوگوش آن را بخواند.
از متل قو خاطرات خوبی دارم
از متل قو و آن سالها خاطرات خوب داریم.
بعدها باز گاهگداری، صحبتی، گاهی، اینها… تا اینجا.
ولی اینجا اتفاقی که افتاد در عرض این دو سالی که ما این کارها را میکردیم، چون همدیگر را هفتهای سه چهار دفعه میدیدیم، دیگر… زمان آنقدر زیاد بود، حتی زیادتر از آنکه لازم بود که حتی بفهمیم به غیر از این آدمهایی که داریم این کار را میکنیم و این آلبوم را میزنیم، خودمان ضمنا کی هستیم و خودمان برداشتمان از همدیگر چیست.
و این خیلی جالب و پازیتیو (مثبت) است بهخصوص باز پازیتیو بین من و گوگوش خیلی زیاد، بین من و رها خیلی زیاد، خیلی زیاد.
مردم باید با زمان حرکت کنند
مردم باید با زمان حرکت کنند. به یاد خاطرات و به یاد آنها و آنتیک و عتیقه و اینها من حوصله ندارم… و واقعا وقتش را هم ندارم.
من از خودم شروع میکنم. اگر بتوانم حدس بزنم در آینده نزدیک چه میشود، آن کارها [را میکنم.] من در آن فضا هستم.
این است که این ترنس، بله، ترنس نبض دارد. یعنی همین تق تق تق تق… اینکه میزند نبض آدم است.
این موزیک خوبی است. آدم را منظم میکند و قشنگ هم هست. اسلو (آرام) هم خوب است، آهنگهای آنچنانی هم خوب است، احساسیها هم خوباند.
من حتی سعی کردهام در همین ترنسها هم باز شعرهایم احساسی باشد. ولی باید این جوری حرکت کرد. دلیل اینکه من این جوری حرکت کردهام همین بود.
خودم ترنس گوش میکردم و میدیدم آقا، چقدر دوست دارم. فکر کردم چرا نه؟ من هم ترنس بخوانم. الان هم ممکن است دیگر ترنس نخوانم. ممکن است احیاناً…
سبک ترنس به کنار رفته است
ترنس خودبهخود کنار رفته. الان EDM (موسیقی رقص الکترونیک) است، همینهاست که مثل ترنس است ولی به آن شدتِ ترنس نیست.
دارد آرامتر میشود و اینها. باز یک چیز دیگر بغل این هست: Trap. آن هم دارد همین جوری میشود. اینها همه هستند،؛ کارهایی که میشود کرد.
ولی من دارم فکر میکنم که به قول اینهایی که میگویند میخوام برم برگردم توی تخته سیاه و از اول بنویسم فکر کنم که چی چی، میخواهم بروم خیلی ساده بشوم، باز قدیمی بشوم، نمیدانم…
فرق بین ترانهسرا و شاعر از زبان استاد قمیشی
آقا شما شاملو میخوانی، فروغ میخوانی، نیما یوشیج و اینها میخوانی، اینها شاعرند، ترانهسرا نیستند! نمیخواهند باشند.
اینها شاعرند. هر شاعر خیلی خوبی میتواند ترانهسرای بهتری هم باشد. بعضیها میخواهند شاعر باشند. اینها شاعرند، کتاب میدهند، شما وقتی میخوانی، اگر دو خط اول را نفهمیدی، دوباره میخوانی، سه باره میخوانی، میفهمی و ادامه میدهی.
در ترانه فرصت این مسئله نیست. ترانه توی چهارچهار کردن و ششهشت کردن است. ضربهای یک آهنگ این اجبار را به وجود میآورد که این شنونده دارد میرود. وقت نیست که ورق بزند کتاب را.
ترانهسرا باید این شعور را داشته باشد که آقا ترانهسرا باید یک جوری بگوید که مردم دارند میشنوند، بشنوند. حالا اگر مردم همت کنند و حال بدهند، دو دفعه سه دفعه گوش کنند تا بفهمند، ولی بفهمند.
نه اینکه یک چیز آن جوری که کتابش را هم بخوانی، نباید این جا اتفاق بیفتد توی ترانهای که مردم دارند گوش میدهند با موزیک، با صدای سازها و با تمام این ریتمها. تمام اینها ضمنا دارد حواس آنها را میگیرد. آقا یک چیزی بگو مردم بفهمند دیگر. به همین سادگی.
خیلی جاها زندگی کردهام
خیلی جاها زندگی کردهام توی تهران. تمام این سالهایم، تا 14 سالگی تقریبا واینها همان سالهایی هستند که تمام وجود آدم را، چه فکری، چه وابستگی، چه همبستگی، چه فامیلی، همه اینها را میسازند دیگر.
خیلی [تعلق] دارم. خیلی وابستگی دارم. یادم میآید. میگویم که، آن برف سر کوه یادم میآید. یادم میآید، شمال یادم میآید، خیلی زیاد…
نمیتوانم الان هیچ تصویری از تهران داشته باشم، چون این 42سال خیلی سال است… من تصویر برای خودم دارم. همان جور که گفتم آن کوه سرش برف و خیابان ولیعصر و سر دوراهی یوسفآباد،که میشد ولیعصر، یکیاش میشد یوسفآباد و ولیعصر ادامه پیدا میکرد و سر نبش همین دوراهی یک گلفروشی بود به اسم گلفروشی کریستال که من میرفتم برای مامانم گل قرمز میگرفتم از آنجا و میآمدم… آره.
آلبومهای من
آلبومهای من مثل مسافرتی است و آخرش هم آنقدر مسافرت است که چیزی میشنوی که… حالا من نمیگویم تا خودت سورپرایز بشوی. آخرش هم مثل مسافرت تمام میشود، عین مسافرت تمام میشود. آره مسافرت است، خوب هم هست. خیلی هم طول کشید. برای ما که درگیرش بودیم حدود دو سال.
درگیری با ابی
در سال 1381 سیاوش قمیشی در پی تهیه و اجرای آلبوم شب نیلوفری برای ابی دچار اختلاف نظراتی با ابی شد که نهایتاً منجر به قطع همکاریهای این دو هنرمند شد.
سیاوش قمیشی فقط سازنده ملودیهای آلبوم شب نیلوفری بود و در دیگر کارهای تهیه این آلبوم حضور و نظارت نداشت.
در نتیجه طی ضبط آلبوم شب نیلوفری، سیاوش قمیشی در استودیو حضور نداشت و نتیجتاً این آلبوم با سطح کیفی نامطلوب منتشر شد و برخلاف آلبوم ستارههای سربی، سیاوش قمیشی همه کاره این آلبوم نبود. به گفته سیاوش، ابی خواننده بیشترین و بهترین آهنگهای او بودهاست.
سیاوش قمیشی تاکنون 27 آهنگ برای ابی ساختهاست و از این رو، ابی در میان خوانندگان، بیشترین تعداد از آهنگهای سیاوش قمیشی را خواندهاست. ابی و سیاوش همچنان رابطهای دوستانه با یکدیگر دارند.