شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی (شعر مذهبی) + اشعار ویژه شب قدر
در این بخش چند شعر غمگین به مناسبت شب های قدر و شب شهادت حضرت علی (ع) از شاعران مختلف را قرار داده ایم. امیدواریم که از خواندن این اشعار زیبا و معنوی لذت برده و در این شب مقدس تیم تاپ را نیز دعا کنید. پس اگر به دنبال اشعار مذهبی شب قدر هستید، در ادامه با ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
اشعار شب قدر
خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی
شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی
خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی
شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه
دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی
روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان
آه را تا ملکوتش برسانیم کمی
عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما
بر سر عهد وفادار بمانیم کمی
پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا
رمضان است به آتش بکشانیم کمی
نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان
بنشینیم و به اشکش بنشانیم کمی
بنشانیم نهالی به امید ثمری
چشمه از چشم به پایش بدوانیم کمی
و ارادت بنماییم و بگوییم ” الغوث “
ناله را تا به فلک باز رسانیم کمی
شعر شب قدر
شب بود وشهرکوفه پر از آه و درد بود
حال و هوای کوفه غم انگیز وسرد بودشب بود و ظلمتی که فضارا گرفته بود
از بار غم تمامیِ دلها گرفته بودمردی غریب سوی مصلی روانه بود
دریای دیدگان ترش بی کرانه بودمیرفت وآسمان هم ازاین درد میگریست
مردی که در نهایت قدرت؛ غریب زیستغیر از غم مدینه به لب صحبتی نداشت
غیر از وصال فاطمه اش حاجتی نداشتتنهاترین، غریبترین مرد کوفه بود
کیسه بدوش کوفه و شبگرد کوفه بودعمری ز خاطرات مدینه کباب شد
تنها انیس، راز دلش چاه آب شدهم بازی تمام یتیمان کوفه بود
فکر غذا و سفرهی بی نان کوفه بودپایان رسیده لحظهی چشم انتظاری اش
دلشوره داشت زینب از این بیقراری اشمحمد حسن بیات لو
بخوانید: شعر شب قدر | اشعار شبهای قدر | اشعار شهادت حضرت علی (ع) و شب احیا
شعر غمگین شب شهادت حضرت علی (ع)
باز هم لختهى خون روى سرت مىبینم
من بمیرم! چقَدَر روى شما آشفته ستتَرک روىِ سرت خوب نشد! من چه کنم؟
از چه رو این همه گیسوى شما آشفته ست؟امیرالمومنین علیهالسلام:
دخترم! گریه نکن…دردِ من از زخمم نیست
پدرت سى و سه سال است که دیگر مُردهاز همان وقت که تابوت به دوشم بردم
از همان وقت دگر چشمِ پیمبر مُرده..حضرت زینب سلامالله:
قَسَمت میدهم اى برگِ گُلم غصه مخور
این همه گریه براى غم تو مرهم نیست…نفسم حبس شده! گریه نکن جان حسن…
غصههاى تو زیاد و غم و ماتم کم نیستامیرالمونین علیهالسلام:
خاطراتى که به جا مانده برایم تلخ است
قنفذ و خندهاش و زخم زبان هایش…آهنیش خندى که مغیره به روى من میزد..
پهلوى مادرت و قدرتِ پاهایش…آهحضرت زینب سلامالله:
مادرم روى لبش نام شما را میبرد
چادرش سوخت و آتش همه جانش سوزاندپشت در…سینه و میخى که حکایت دارد…
و جماعت به سرش ریخت و او تنها ماند!امیرالمومنین ع:
آه! بس کن که دگر طاقت من سر آمد
زینبم! جان تو و جانِ برادرهایتدخترم! وعدهى دیدار بماند گودال…
که در آن روز شود مثل قفس دنیایت
آرمان صائمى
بخوانید: اس ام اس شب قدر | اس ام است تسلیت شهادت حضرت علی و شب قدر
اشعار سوزناک شب قدر
پسر شهید اگر شد، پدر طلب کار است
ز. روزگار٬ علی یک پسر طلب کار استپس از گذشتن نُه سال در بدهکاری
سی و سه سال علی، همسفر طلب کار استو با حساب مغیره حدود سی سال است
درست از چهل و یک نفر طلب کار است.ولی چه فایده دارد جهان بی زهرا
چه سود این که علی با ضرر طلبکار است؟گرفته شال علی را به زور وقت سحر
چنان که از علی انگار در، طلب کار استبه جای اینکه بدهکار مرتضی باشد
در این معادله در بیشتر طلب کار استبه این دلیل برای تو کاسه آوردند
که شیر از دهن تو شکر طلب کار استکسی به غیر خودت با خدا نمیدانست
که تیغ بوسهای از فرق سر طلب کار استمهدی رحیمی
شعر زیبای شب قدر
در اسم، اگر چه ما مسلمان هستیم
شرمندهی دین و روی قرآن هستیمبا بار گناه رو به تو آوردیم
سوگند به جان تو پشیمان هستیم(العفو) به حق مرتضی میگیرد
شاگرد کلاس درس سلمان هستیمدر سجدهی آخرت علی، یادم کن
گفتند که میروی پریشان هستیمما از رمضان محرمی میسازیم
ما سینه زنان اهل ایران هستیماز کوفه چقدر بوی غم میآید
گلبانگ عزا قدم قدم میآیددر شهر بلا، نبوده و نیست امان
آشوب شده در همه ذرات جهانسجاده و محراب به تو گریانند
از بسکه غم انگیز شده لحن اذاندستان سیاهی از جهنم آمد
آمد بزند بهار را، رنگ خزاناز مسجد کوفه بوی خون میآید
امروز نماز صبح را، خانه بخوانگفتند: تهدمت! دل عالم ریخت
ارکان هدی که جای خود داشت، چناندلشوره به جان آسمانها افتاد
خیبر شکن قبیله از پا افتادغرقابهی خون شده است بال و پر تو
دیگر رمقی نمانده در پیکر توای آنکه همیشه زره ات بی پشت است
از پشت زدند، تیغ را بر سر توبا این سر و وضع میروی خانهی خویش
بیچاره دل مضطرب دختر تویکبار نگاه زینبت دیده بلا
آن روز مدینه، پسر و همسر تو …آن روز شکستند ز. زهرا پهلو
امروز شکستند به مسجد سر توآن قصهی جانگداز تکرار شده
امروز هجوم تیغ، مسمار شدهاز کوفه و سر شکستنش بیزاریم
از کوچهی تنگ خاطره، بد داریمبا نیمه اشارهای به هم میریزیم
ما گریه کنان روضهی مسماریمیکبار مدینه، کوفه، یکبار به شام
ما زخم کدام روضه را بشماریمبس بود برای ما همان یک کوچه
هیهات! به فکر کوچه و بازاریمبردند نوامیس تو را بزم یزید (لعنت الله علیه)
آشفتهی داغ مجلس اغیاریمآن خیر ندیدهها جنایت کردند
بر تک تک بانوان جسارت کردندعلیرضا وفایی
ببینید: عکس نوشته شب قدر برای پروفایل + اس ام اس و متن شب قدر
اشعار شب قدر
حال و روز علی نگفتنی است
مثل ابر بهار میبارد
گفت: زینب:حسن! چرا بابا؟
چشم از ماه بر نمیداردسوی مسجد روانه شد بابا
حلقهی درب خانه گریان شد
بال و پر باز کرده مرغابی
جلوی خانه راه بندان شد-حیف بابا چقدر پیر شده
لرزه بر شیر خیبر افتاده
-حق بده او خودش به چشم خودش
دیده در روی مادر افتادهچه قدر روزهای شومی بود
مادرم را مغیره بد میزد
هر کسی میرسید میخندید
هر که رد شد فقط لگد میزدخاطرات مدینه جاری شد
اشک برگونهی حسن آمد
خواهر از جا بلند شد تا دید
از در ارباب بی کفن آمدگفت: زینب بیا حسن امشب
که بر این نور عین گریه کنیم
مادرم بود هم دلش میخواست
که برای حسین گریه کنیم:پیرمردی عصا زنان آمد
تن ارباب را که پیدا کرد
دید جایی برای ضربه که نیست
با عصا زخم نیزه را وا کردامیر حسین آکار
خانه ویران شدهام غُصهی بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت استدیدنِ رویِ تو و لَختهیِ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن، اما سخت استباز هم روضه نخوان روضهیِ زهرا سخت است
شعله هایِ نَفَسِ شعلهوَرَت جمع نشدزهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد
لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشدبستهام روسریام را به سَرَت جمع نشد
زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت استآهای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان
حرفِ ناگفته بگو پیشِ پرستار بمانپشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان
گرچه بی دست، ولی آب نگهدار بماناز سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است
شبِ آخر شدهای کوکبِ اِقبال مَروروضهی باز مخوان این همه از حال مَرو
سَرِ آن پیکرِ اُفتادهی پامال مَروجانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو
بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت استکاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید
پنجهها از همه سو پیرهنش را نکشیدتیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید
نیزهها شرم کنید و دهنش را نکشیدپیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است
منم و دیدنِ او لحظهی اُفتادنِ اومنم و ضربهی سرنیزه به روی تنِ او
وقتِ ضربه زدن و خَم شدنِ دشمن اومنم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او
زدن ضربه به سینه، ولی با پا سخت استحسن لطفی
از غافلان حساب دلم را جدا کنید
حرف و حدیث کهنه خود را رها کنید
چیزی به شب نمانده به خلوت که می روید
قدر است، قدری دل شکسته ی مارا دعا کنی
خدایا در این شبهای قدر
قدم هایی را که برایم بر میداری
بر من آشکار کن
تا در هایی را که به سویم میگشایی
ندانسته نبندم
و در هایی را که به رویم میبندی
به اصرار نگشایم
نما ای دیده ما را یاری امشب
که محتاجم به اشک جاری امشب
ببار اشک غم ای چشم گنهکار
اگر با ما محبت داری امشب
رو به سوی تو نمودم که پناهم بدهی
نعمت مغفرت و عفو گناهم بدهی
ز آنچه دادی به کسانی که مقرب گشتند
چه شود از کرمت نیز به ما هم بدهی
یا رب ز تو امشب عطا می طلبم
هشیاری و بخشش خطا می طلبم
مقبولی روزه و نماز و طاعات
از درگه لطفت به دعا می طلب
شبهای بیقراری
از راه می رسند
و دلهای عشاق مست
نوری ابدی خواهند شد
خدای عالم به زمین روشنی عطا کرد
و به دلهای ما نوری تابانید؛
نوری برای پذیرش حق و درستی
در شبهای تاریک
نور عشق مسیر را روشن می کند
قبل از آنکه بنویسند جزای همه را
می سپارند به تو قدر و قضای همه را
شب قدر است ولی قدر نمی دانیمت
که تو باید بدهی اجر و سزای همه را
شب های دلدادگی است
بیا ای دل در گوشه ای خلوت کنیم
شب عاشقی بلند است
الغوث الغوث
ای یاریگر دلهای خسته
و ای بانی فروزان گیتی
از ما درگذر و ما را بیامرز
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دست گیری
آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه