شعر ایام فاطمیه / اشعار کوتاه و بلند تسلیت شهادت حضرت فاطمه
اشعار کوتاه و بلند تسلیت شهادت حضرت فاطمه را در این بخش از سایت ادبی تاپ ناز برای شما دوستان قرار دادهایم. فاطمه الزهرا در سال ۱۱ هجری وفات یافت و مقبرهاش در مدینه، در کنار قبر پدرش پیامبر اسلام واقع شده است. روز ۱۳ جمادیالثانی به عنوان روز وفات او در تقویمهای اسلامی گرامی داشته میشود. زندگی او سرشار از فداکاری، ایثار و حمایت از حق و عدالت بود. او در دفاع از ولایت و حق امام علی (ع) پس از وفات پیامبر (ص) نقش مهمی ایفا کرد.
اشعار مخصوص ایام فاطمیه
مرغ دل هر دم بسوی کوی تو پر میزند
هر اذان پر جانب محراب و منبر میزند
در بقیع از مجتبی گیرد نشانی ترا
سر به درب سوخته با اذن حیدر میزند
به نگاه مادرانه .. هوسی مدام دارم
همه ی وجود خود را ز مدینه وام دارم
برو ای نسیم رحمت سفری بکوی زهرا
و بگو که من از اینجا به شما سلام دارم
زین غصه علی کز غم زهرا دارد
هر خار که صد ناله کند جا دارد
تنهایی او ار این سخن معلوم است
شب غسل و کفن کنی چه معنا دارد
فاطمه ای نورچشم مصطفی
فاطمه درعالمین خیرونساء
فاطمه سوره کوثردرشان تو
فاطمه ای مادر جمله اولیا
عمر بشر میگذرد چون سحاب
کی کند عاقل ره کج انتخاب
رو کند هرکس به درِ فاطمه
میشود از هر دو جهان کامیاب
عمريست رهين منت زهراييم
مشهور شده به عزت زهراييم
مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد
ما پير غلام حضرت زهراييم
ای نخل بلند بردباری زهرا
وی اشک غمت همیشه جاری زهرا
روزی که تمام کارها دست شماست
مارا به کسی وا مگذارید زهرا
زهرا که عنایتش به عالم برسد
باشد که به فریاددل ما برسد
یارب سببی ساز که در روز جزا
پرونده ی ما به دست زهرا برسد
مطلب مشابه: انشا درباره حضرت فاطمه زهرا؛ 6 انشا مذهبی درباره آن حضرت
یه بقیع بده برم صحن حسن
یه حرم بده برم کرببلا
به خدا مادر حرم فقط تویی
مادر خوب آقام امام رضا
مزار مخفیت مخفیست در دل
سبک مغزان تو را جویند در گل
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمه الالعالمینی
شعرهای بلند ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا
بر ساحل شكافته پهلو گرفته بود
ماهی كه از ادامه شب رو گرفته بود
آرامشی عجیب در اندام سرو بود
گویا تنش به زخم تبر خو گرفته بود
دستی به دستگیره دروازه بهشت
دستی دگر بر آتش پهلو گرفته بود
برخاست تا رسد به بهاری كه رفته بود
آهوی عشق بوی پرستو گرفته بود
آن شب چگونه مرگ به بانو جواز داد؟
او كه همیشه اذن ز بانو گرفته بود
از كوچههای شهر صدایی نشد بلند
نعش مدینه در تب شب بو گرفته بود
پشت زمین شكست، خدا گریهاش گرفت
وقتی علی دو دست به زانو گرفته بود
سر مشق زندگانی ما فاطمیه است
ایام کامرانی ما فاطمیه است
دل را گره به موی ولایت زدیم و بس
میثاق آسمانی ما فاطمیه است
یک لحظه در هیاهوی غم گم نمی شویم
پیداترین نشانی ما فاطمیه است
برنامه تکامل انسان ز ما بخواه
سر لوحه مبانی ما فاطمیه است
تاریخ هم به محفل ما خو گرفته است
منشور جاودانی ما فاطمیه است
این اشک ناب ماست بیان حیات ما
هنگام در فشانی ما فاطمیه است
داغی به دل نشسته که گفتن نمیتوان
دور غم نهانی ما فاطمیه است
ما روضه های زنده داغ مدینه ایم
مبنای روضه خوانی ما فاطمیه است
پهلو شکسته گان ز غربت خمیده ایم
شرح قد کمانی ما فاطمیه است
شعر ایام فاطمیه
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
چشم او رفت سیاهی و حرم را گم کرد
در پیِ چشم ترش چشم ترم تیر کشید
دست بر شانه ام انداخت و دیدم مادر
کمرش خم شده..!! من هم کمرم تیر کشید
بعد هر ضربه که آنروز به مادر میخورد
رشته های رگ قلب پدرم تیر کشید
مادرم گفت که از حادثه کوچه….به بعد
بند بند بدنم گل پسرم تیر کشید
دیشب حسن اشک برادر پاک میکرد
حیدر از این ماتم گریبان چاک میکرد
دیشب حسین نازنین با چشم گریان
از خوردن آب و غذا امساک میکرد
اسطوره صبر و سکوت و پایمردی
جسم نحیف همسرش را خاک میکرد
مُهر کبودی بر رخ ماهش نمایان
این شکوه را با خالق افلاک میکرد
اشک ملایک ریخت از بام مدینه
خاک بقیع و کوچه را نمناک میکرد
بانگ عزا در عرش می پیچید، گویا
این داغ را هر ذره ای ادراک میکرد
دستان هستی بخش فخر عالم خاک
یا رب مگر خلق جهان را خاک میکرد
بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را
با گریه می بینم غروب آخرت را
من التماس لحظه های درد هستم
آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟
دست مرا بستند و پشتم را شکستند
می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟
حالا که روی پای من از حال رفتی
فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!
پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد
می دید اگر یک مشت از خاکسترت را
افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت
واکن دوباره چشمهای نوبرت را
بر زانوی تنهایی خود سر گذارم
وقتی ندارم بر سر زانو سرت را
مطلب مشابه: متن مولودی حضرت فاطمه زهرا و شعر تبریک تولد حضرت زهرا
رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود
باعث رنجش زخم دل مولا نشود
سر سجاده دعا کرده حسن آهسته
بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود
ز دهان زن همسایه شنیده زینب
حال او بسکه وخیم است مداوا نشود
بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت
آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود
پسرش دید غم کوچه و غصب فدکش
به گمانم که دگر عقده ی او وا نشود
چه سرش آمده مرگش ز خدا می خواهد
گذرش کاش دگر سمت گذرها نشود
حال او زار و خراب است بمیرم ای وای
دیگر از بستر بیماری خود پا نشود