شعر جوانی + مجموعه اشعار زیبا در مورد جوانی به صورت تک بیتی، دو بیتی، کوتاه و بلند
مجموعه شعر جوانی را در این قسمت سایت تاپ ناز آماده کرده ایم. این مجموعه اشعار به صورت دو بیتی، تک بیتی و اشعار کوتاه و بلند هستند و همگی در مورد گذر عمر و جوانی هستند.
مجموعه اشعار زیبا در مورد جوانی
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
***
بار دیگر گر فرود آری سری با ما جوانی
داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
واعزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
***
اشعار در مورد جوانی
افسوس که ایّام جوانـــــــی بگذشت
هنگام نشاط و شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم در این باغ، چو گل
هفتاد و دو سال زندگانی بگذشت
***
در آسمان عمر، جوانی ستارهای است
یک بار بیشتر نکند در جهان طلوع
چون اصل عمر توست، بدان قدر و قیمتش
اصل ار فنا شود نبری نفع از فروع
***
“متن آهنگ جوانی از حسین قوامی”
ای جوانی
رفتی ز دستم، در خون نشستم
جوانی، کجایی؟
چرا رفتی که من با تو عهدی نبستم
غم پیری، نبود دیری، که در هم شکستم
جوانی را ز کف دادهام رایگانی
کنون حسرت برم روز و شب بر جوانی
نه هوشیار و نه مستم
ندانم که چه هستم
جوانی چو رفتی تو ز دستم
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جفا کن که بودم دردا که دیدم از مهربانان، نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه اما با کس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
چو این دل به نشا دادم
که چون جویم از رهابم
امیدم کجایی، کجایی؟
اگر در برم نیایی، بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
***
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجـستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کـنون با بار پیــــــری آرزومندم که برگردم
بـه دنبــال جـوانی کوره راه زنـدگـانـی را
به یاد یــار دیرین کاروان گمکرده را مانـم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم بـه زهرآلود شهد شـادمـانی را
سـخن با مـن نمیگوئی الا ای هـمزبـان دل
خدایــا با که گویم شکوهی بی هم زبـانی را
نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده
به پـای سـرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشـی داری بلای جان
خـدایــا بـر مگردان ایـن بلای آسـمانـی را
نمیـری شهریار از شعر شیریـن روان گفتن
کــه از آب بقـا جــوئــید عـمر جـاودانی را
شهریار
***
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
به وقت جوانی بکن عیش؛ زیرا
که هنگام پیری بُوَد ناتوانی
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، به جز جان گرانی
جوانی که پیوسته عاشق نباشد
دریغ است ازو روزگار جوانی
“شعر بهای جوانی”
خمید نرگس پژمردهای ز اندوه و شرم
چو دید جلوه گلهای بوستانی را
فکند بر گل خودروی دیده امید
نهفته گفت بدو این غم نهانی را
که بر نکرده سر از خاک در بسیط زمین
شدم نشانه بلاهای آسمانی را
مرا به سفره خالی زمانه مهمان کرد
ندیده چشم کس اینگونه میهمانی را
طبیب باد صبا را بگوی از ره مهر
که تا دوا کند این درد ناگهانی را
ز کاردانی دیروز من چه سود امروز
چو کار نیست چه تاثیر کاردانی را
به چشم خیره ایام هر چه خیره شدم
ندید دیده من روی مهربانی را
من از صبا و چمن بدگمان نمیگشتم
زمانه در دلم افکند بدگمانی را
چنان خوشند گل و ارغوان که پنداری
خریدهاند همه ملک شادمانی را
شکستم و نشد آگاه باغبان قضا
نخوانده بود مگر درس باغبانی را
بمن جوانی خود را بسیم و زر بفروش
که زر و سیم کلید است کامرانی را
جواب داد که آئین روزگار اینست
بسی بلند و پستی است زندگانی را
بکس نداد توانائی این سپهر بلند
که از پیش نفرستاد ناتوانی را
هنوز تازه رسیدی و اوستاد فلک
نگفته بهر تو اسرار باستانی را
در آن مکان که جوانی دمی و عمر شبی است
بخیره میطلبی عمر جاودانی را
نهان هر گل و بهر سبزهای دو صد معنی است
بجز زمانه نداند کس این معانی را
ز گنج وقت نوائی ببر که شبرو دهر
برایگان برد این گنج رایگانی را
ز رنگ سرخ گل ارغوان مشو دلتنگ
خزان سیه کند آن روی ارغوانی را
گرانبهاست گل اندر چمن ولی مشتاب
بدل کنند به ارزانی این گرانی را
زمانه بر تن ریحان و لاله و نسرین
بسی دریده قباهای پرنیانی را
من و تو را ببرد دزد چرخ پیر از آنک
ز دزد خواسته بودیم پاسبانی را
چمن چگونه رهد ز آفت دی و بهمن
صبا چه چاره کند باد مهرگانی را
تو زر و سیم نگهدار کاندرین بازار
بسیم و زر نخریده است کس جوانی را
“شعر جوانی پروین اعتصامی”
***
شعر بلند در مورد جوانی
“جوان و پند پیران”
پند پیران بهتر از عمر دراز
زآنکه ایشانند خود در عین راز
پند پیران بهتر از بخت جوان
بشنو این معنا ز پیر غیب دان
پند پیران هم چو اسم اعظم است
بر جراحتها مثال مرهم است
پند پیران مرهم جانی بود
پند پیران راز پنهانی بود
پند پیران باشدت چون پیشوا
پند پیران باشدت خود مقتدا
پند پیران آفتاب بی زوال
پند پیران است ماه و عمر و سال
پند پیران است فتح الباب دین
پند پیرانت کند با دین قرین
***
“اندوه پرست”
کاش چون پاییز بودم…. کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب یکایک زرد می شد
آسمان سینهام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ زد
وه … چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند… شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من …
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر
منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم … کاش چون پاییز بودم
(شعر بلند جوانی از فروغ فرخزاد)
***
شعری فلسفی درباره جوانی
جوانی در درون دل نهفته است
جوانی در نشاط و شور خفته است
چو گم شد از دلت عشق هوسباز
همانا شام پیری گشته آغاز
***
شعری غمگین در مورد گذر عمر
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون میشود چون بشنوم نام جوانی را
نه تنها از جوانی کام من شیرین نشد هرگز
که کردم تلخ از دیوانگی کام جوانی را
***
شعر درباره جوانی
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
***
شعر در باب جوانی
در آسمان عمر جوانی ستاره ای است
یک بار بیشتر نکند در جهان طلوع
چون اصل عمر توست، بدان قدر و قیمتش
اصل ار فنا شود نبری نفع از فروع
***
شعر انگیزشی درباره جوانی
ای جوان چشم دلِ خود باز کن
زندگی را با هدف آغاز کن
راه پاکان و نیاکان پیش گیر
پند از یاران نیک اندیش گیر
هست آینده یکی کوه بلند
تا رسی آنجا، به پستی دل نبند
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا نیاید جوانی ز پیر
قضا روزگاری ز من در ربود
که هر روزی از وی شب قدر بود
من این روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که در باختم
***
شعر درباره جوانی و پیری
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
***
شعر درباره نوجوان و جوان
تو بادبادک بازیگوشی بودی
که با دنباله ی عطرش
هر روز از خیابان نوجوانیام می گذشت !
و من کودکی که می دوید
می دوید… می دوید… و نمی رسید
***
شعر در مورد مرگ جوان ناکام
انگار در این همهمه تنها ماندم
از وصف تمام عاشقان جا ماندم
در حسرت آن نگاه زیبا و قشنگ
صد حیف که از جوانی ام وا ماندم
***
شعر درباره جوانی
سحرگه به راهی یکی پیـــــر دیــدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم : چه گم کردهای اندرین راه؟
بگفتا: جــوانی، جـوانی، جــوانی
***
شعر درباره جوانی و پیری
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود