شعر دلتنگی ؛ شعرهای دلتنگی عاشقانه و اشعار عاشقانه جدید برای افراد دلتنگ
در این قسمت زیباترین شعر دلتنگی عاشقانه؛ شعرهای عاشقانه دلتنگی برای عشق و اشعار دلتنگی را گردآوری کرده ایم. افرادی که مدتی از عشق خود دور بوده اند می توانند این متن را برای عشق خود در شبکه اجتماعی بفرستند.
شعر دلتنگی شعر عاشقانه جدید و شعر تنهایی
زیباترین شعرهای عاشقانه جدید در تاپ ناز
روزها خیلی پرمشغله هستند
ساعت ها خیلی کمند
ثانیه ها خیلی سریعند
اما همیشه وقتی هست که بهت بگویم :
حالت خوبه ؟ دلم برایت تنگ شده است
*
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس
*
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت
*
در شادی من شریک باش ای ساعت
در فکر لباس شیک باش ای ساعت
تعجیل بکن ، دلم برایش تنگ است
کم عاشق تیک و تاک باش ای ساعت
*
کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی
به رویش دست میکشیدم
تــو از درونش
با آرزوی من بیرون می آمدی
*
من تو را به خاطر این که سرت شلوغ است سرزنش نمیکنم
من زمان را به خاطر این که بسیار آهسته حرکت می کند سرزنش می کنم
دلتنگتم
*
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ، این بغض لعنتی است
*
دلتنگم نه براى تو!
براى کسى که فکر مىکردم تو بودى:
این روزها هرکس گفت عاشقتم
بپرس تا ساعت چند؟
*
آبان هم نیایی
پاییز را دیگر
دو قِران هم قبول ندارم
تو مهربان بودی
مگر میشود . . .
نه با مهر بیایی
نه با آبان !!!
*
شعر دلتنگی عاشقانه
کاش شاعر بودم
تا تو را شبیه می کردم به
باران،
باده،
بوسه
یا نقاش بودم
طرح می زدم
پرتره ات را به روی ساحل
چشمان را روی آیینه
گیسوانت را بر باد
با گل و گلاب قمصر
خطاط هم نیستم
شکسته بنویسم
نستعلیق قدمت را به وقت رفتن
یا نگار گر هم نیستم
که تذهیب بگیرم قاب تن ات را
جانم که تو باشی
ایکاش حداقل
عکاس بودم
تا پیش از آنکه
رخسار تو بر ماه بیافتد
سایه ات بر خورشید
نگاهت به دریای مرمر
پیراهنت بر نسیم مدیترانه
دامنت بر جنگل های ایران
نفست بر کویر مصر
بهترین تصویرها را خلق کنم
این روزها
از کار بیکار کرده ای مرا
از بس سوژه ات تکرار زندگی است
*
شاعر نیستم
اما با آن چشمان قشنگت که
نگاه که میکنی
حرفها
کلمه ها
واژه ها
به سمت تو میدوند
و شعر میشوند .
*
باران
بی شباهت با تو نیست..
می آید و
آرام آرام
تمام مرا با خود می برد..دلم عجیب هوای تو را دارد..
ببار..
ببار وکمی هم سهم من باش..!
*
تو مرا آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت…
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت…
میشوم دورترین خاطره در شبهایت…
تو به من میخندی!
و به خود میگویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمیگردم، نه!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد…
عشق زیباست و حرمت دارد
*
تنهایی یعنی
من
یعنی تمام هوای رفتنت که
یک عمر
خروار خروار خفقان
روی دستهای خالی از بودنت می پاشد
تنهایی یعنی من،
حوالی این شعرها
میان یک مشت مردمی که
بیخودی، عطر تو را میزنند
تا
زخمی باشند عمیق،
روی نمک هایم!
حالا من مانده ام و
نیمه خالی این تخت
که
هر وقت هوای لب هایت به سرم میزند
غرق میشوم میان اشک هایی که
تمام مردانگیم را
زیر سوال میبرند !!!
بریدن بد است
چه قیچی ، که گیسو را
چه بغض ، که گلو را
چه اشک ، که گونه را
چه دل
چه دل
بیچاره دل . . .
که از همه عالم
بریده است
*
منتظر خبری هستم که …
میدانم هرگز نمی آید !
دلخوشم به حرفی که …
میدانم نمی زنی !
آدم
گاهی به هزار دلیل زنده است
و هیچ دلیلی برای زنده بودن ندارد !دلتنگم
مثل ماه
که بدون نیمه اش
کامل نیست
و هرشب لاغرتر میشود
*
رفتن داریم تا رفتن
گاهی کسی با دلش میرود ..
گاهی هم با پایش
یک رفتن هم داریم
فقط .. اسمش رفتن است
اما نه کسی جایی میرود
نه دلی از دلی کنده میشود
و این عذاب است !
*
برنگرد،
که بر نمی گردی تو هیچوقت
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا
در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…دلتنگی
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت….
*
من به دلتنگی شبهای ملول
و تهی مانده خود از شادی
ذهنم از خاطرها سرشار
من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ…
و به یک معجزه می اندیشم…
*
شعر دلتنگی فریدون مشیری
آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهي ديد
دل پر درد فريدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشيد
*
اشعار عاشقانه مولانا
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشودداغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشوددیده عقل مست تو چرخه چرخ پست توگوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشودجان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکندعقل خروش میکند بیتو به سر نمیشودخمر من و خمار من باغ من و بهار منخواب من و قرار من بیتو به سر نمیشودجاه و جلال من تویی ملکت و مال من توییآب زلال من تویی بیتو به سر نمیشودگاه سوی وفا روی گاه سوی جفا رویآن منی کجا روی بیتو به سر نمیشوددل بنهند برکنی توبه کنند بشکنیاین همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشودبی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدیباغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشودگر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شومور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشودخواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهایوز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشودگر تو نباشی یار من گشت خراب کار منمونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشودبی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشمسر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشودهر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بدهم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
*
شعر دلتنگی عاشقانه حافظ
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدماین فال وگذشت اختروکارآخرشد
آن همه نازوتنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باغ بهار آخر شد
شکرایزدکه به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خارآخر شد
صبح امید که شدمعتکف پرده غیب
گوبرون آی که کار شب تارآخرشد
بعدازاین نوربهآفاق دهمازدلخویش
که به خورشیدرسیدیم وغبارآخرشد
آن پریشانی شبهای درازوغم دل
همه در سایه گیسوی نگارآخر شد
باورم نیست زبدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یارآخر شد
ساقیالطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیرتوتشویش خمارآخرشد
درشمارارچه نیاوردکسی حافظ را
شکرکان محنت بیرون زشمارآخرشد
*
شعر دلتنگی زیبای سیمین بهبهانی
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گراز قفس گریزم کجا روم، کجا من!
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخت پاره بر موج رها رها رها من
زمن هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که ترکنم گلویی به یاد آشنا من
زبودنم چه افزود! نبودنم چه کاهد!
که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته، ای دوست هوای گریه با من