شعر قشنگ عاشقی و احساسی (اشعار نو و قدیمی ناب برای عشق)
در این مطلب مجموعه شعر قشنگ عاشقی و احساسی کهن و نو از شاعران معروف را آماده کره ایم و امیدواریم از این اشعار ناب عاشقانه برای عشق لذت ببرید.
فهرست موضوعات این مطلب
شعر قشنگ عاشقی
ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار
**
عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیستخواجوی کرمانی
**
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشیعراقی
**
چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگراز چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامهای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمدای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه میسازد
بر من بتاب
پیش از آنکه در تاریکی خود گم شوممحمد شمس لنگرودی
**
همگان به جست و جوی خانه میگردند
من کوچه خلوتی را میخواهم
بی انتها برای رفتن
بی واژه برای سرودن
و آسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدنسیدعلی صالحی
**
مطلب مشابه: شعر عاشقانه سهراب سپهری | زیباترین اشعار عاشقانه سهراب سپهری
چه فرقی میکند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!چه فرقی میکند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز میشود؟!گروس عبدالملکیان
**
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارممیگریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
**
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دلاین غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دلرودکی
**
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس
زانسان شدهام بی سر و سامان که مپرسای مرغ خیال سوی او کن گذری
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس
**
دو هزار چشم غمگین به دو چشم واله گشته
به جهان جان رسیدم، غزلم ترانه گشتهتو روان به خواب شهری، من از این خیال ترسان
مگریز از خیالم، مگریز، رو مگردان!می خواهمت بمان! میجویمت مرو!
سرگشتهام چو باد! میخواهمت بمان!به کجا مرا کشانی که نمیدهی نشانم؟
به جز این دگر ندانم که تو جان این جهانیاگر از غروب رویت هوسم کند شکایت
و گر این خیال واهی برد از سرم هوایتدگرم روا نباشد که نظرم کنم به سویی
ببرد خیال، من را، ز جنون به جستجوییمن و گونههای خیسم به امید شانههایت
به فسون ماه ماند، شب سرد انتظارتهوس از تو جان بگیرد به که گویمت چه بودی
مگر از تو دل ربودم که من از منم ربودی؟به نگاه پر زمهرت، قسمت دهم به باران
من و قبله گاه چشمت، دو هزار چشم گریانمیخواهمت بمان! میجویمت مرو!
سرگشتهام چو باد! میخواهمت بمان!علیرضا کلیایی
**
مطلب مشابه: شعر عاشقانه دلبرانه لاکچری کوتاه و بلند برای عشق و همسر
یکشب ز ماورای سیاهیها
چون اختری بسوی تو میآیمبر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو میآیمسر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستانپر میکنم برای تو دامان را
از لالههای وحشی کوهستانیکشب ز حلقهای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو میلرزدچون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو میلغزددیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دیدچون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دیدیکشب چو نام من بزبان آری
میخوانمت بعالم رؤیائیبر موجهای یاد تو میرقصم
چون دختران وحشی دریائییکشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو میسوزدچشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو میدوزداز «زهره» آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق میآموزمیکشب چو نوری از دل تاریکی
در کلبه ات شراره میافروزمآه، ای دو چشم خیره بره مانده
آری، منم که سوی تو میآیمبر بال بادهای جهان پیما
شادان بجستجوی تو میآیم
شعر زیبا و احساسی عاشقی
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شدهای!
ماه من، آفت دل، فتنهی جانها شدهای!پشتها گشته دو تا، در غمت ای سرو روان
تا تو در گلشن خوبی گل یکتا شدهایخوبی و دلبری و حسن، حسابی دارد
بیحساب از چه سبب اینهمه زیبا شدهای؟حیف و صد حیف که با اینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندر پی سودا شدهایشبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شدهایبین امواج مهت رقص کنان میبینم
لطف را بین، که به شیرینی رویا شدهایدیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شدهای؟استاد شهریار
**
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهابه بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلهامرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملهابه می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلهاشب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلهاهمه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلهاحضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
**
مطلب مشابه: شعر عاشقانه جذب کننده با اشعار حذاب برای به دست آوردن عشق و همسر
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من استتو بهار دلکشی و من چو باغ
شر و شوق صد جوانه با من استیاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من استناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریهی شبانه با من استبرگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من استگفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من استگفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من استهر کسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من استخواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من استهوشنگ ابتهاج
**
هنوز هم نمی توانم باور کنم که واقعا اتفاق افتاده باشد
ما همدیگر را ملاقات کردیم و ناگهان تو
بخش خاص و مهم زندگی ام شدی
عزیزم
عشق تو باعث شادی هر روز من است.
دوستت دارم
**
از خاک ، مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم “عشق” زمینیست …“فاضل نظری”
**
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
**
خودمانیم، خدا هم شاعر بوده ..
حاضرم قسم بخورم صبح ها که تو
از زیر درختان راه می روی،
خدا آن بالا،
لای ابرها نشسته ،
دستهاش را زیر چانه اش زده و
تو را نگاه می کند و
زیر لبش زمزمه می کند:
«رقصی چنین میانه میدانم آرزوست..»
**
یا ز آه نیم شب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد“ملک الشعرا بهار”
شعر نو عاشقی
العفو نخوان!
قبل از خدا باید کسی تو را ببخشد
که بعد از تو سنگدل ترین موجود
روی زمین شده است…
**
مطلب مشابه: عکس نوشته شعر عاشقانه؛ جمله عکس های اشعار عاشقانه و رمانتیک
هیچ چیز سر جایش نیست
مثلاً تویى که
الان
زیر این باران
باید کنارم باشى و
نیستى…
مثلاً منى که
تا الان
باید فراموشت می کردم و
نکردم…
**
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دلاین غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل“رودکی”
**
کسی سوال میکند به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم“نیمایوشیج”
**
با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز“سنایی”
**
جای مهتاب،به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند“فریدون مشیری”
**
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی…“سعدی”
**
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش
من آن توام مرا به من باز مده“مولانا”
**
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل برون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز …!“مهدی اخوان ثالث”
**
شعر عاشقانه دلنشین
ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه دنیا نیستنه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیستتو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیستشب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیستمن و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست…“محمد علی بهمنی”
**
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد…!“سعدى”
**
کاش
میگفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست …“فریدون مشیری”
**
“تو را دوست دارم”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …“احمدشاملو”
**
مطلب مشابه: شعر عاشقانه ❤️ ؛ زیباترین اشعار عاشقانه کوتاه و رمانتیک برای عشق و یار
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیمگر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیمچون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیمآن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیماو به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیماین کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیمآفتاب رحمتش در خاک ما درتافتهست
ذره های خاک خود را پیش او رقصان کنیمذره های تیره را در نور او روشن کنیم
چشمهای خیره را در روی او تابان کنیمچوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیمگر عجبهای جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیمنیمه ای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم
**
من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگوسخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگودوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر هیچ مگوگفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگومن به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگوقمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگوگفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگوگفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگوگفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین، زیر و زبر هیچ مگوای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگوگفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگومولانا
**
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
مهدی اخوان ثالث
**
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
ولی دشت بیاضی
**
فاش می گویم و
از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و
از هر دو جهان آزادم
حافظ
**
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت
**
زندگی
سفر عشق است
ارزش ما در این سفر
به اندازه رنجی ست که می کشیم
**
و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
**
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میبایدز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میبایدمرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میبایدبهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میبایدشیخ بهایی
**
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
وحشی بافقی
**
نه به چاهی ، نه به دام هوسی افتاده
دلم انگار فقط یاد کسی افتاده . . .
شعر عاشقانه زیبا
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
**
از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
سعدی
**
چمدان دستِ تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
مطلب مشابه: اشعار سلمان هراتی با مجموعه شعر عاشقانه و شعر نو احساسی