عکس پروفایل شمع و گل + متن ها و اشعار زیبای با مضمون عاشقانه
در این قسمت عکس پروفایل شمع و گل را قرار داده ایم. خیلی از شاعران از سه واژه شمع و گل و پروانه در اشعار خود استفاده کرده اند. در این مطلب اشعار عاشقانه زیبا را هم قرار داده ایم و امیدواریم که مورد توجه شما قرار بگیرد.
عکس شمع و گل برای پروفایل
شعر شمع و پروانه سعدی
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پریچهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
که این است پایان عشق، ای پسر
اگر عاشقی خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
برو خرمی کن که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدایی ندارد ز مقصود چنگ
و گر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
چه تلخ است قصه شمع و پروانه
قصه اشك شمع و قصه سوختن براي پروانه
و چه تلخ تر خنده بي رحم پروانه كه بی احساس به دور شمع مي گردد
و شمع هم غافل از اين قصه دلگير
ولي من…
آن شمع سوزانم كه آتش مي كشم پروانه اي را كه بي احساس به دور شمع مي گردد.
…
وقتي ازغصه لبريز ميشوي
چكه چكه اشكت سرازير ميشود
چگونه ذره ذره آب ميشوي ؟!
وپروانه بي خيال !
رقصان به گِردتو
باورنميكند!!
كه درانتهاي اشك
تنهاسايه ا ي ميماندازتوفقط بجا
وخيسي سيلاب ، نقش برروي خاك
اماهنوزآن ريشه ي سياه
درپِلك كبودشب
خاموش ، چسبيده بر هاي هاي تودرزمين
چه سود ، كه پروانه را دگر
گردشِ عشق اش ، قرارنيست !!
بايددوباره رفت
به دنبال دلدار ديگري
كه جانش فداي پروانه ميكند
اين است رسم عاشقي ؟!
شادي براي او ، سوختن براي تو!
قصه ی پروانه بودن
باز هم پروانه ای از شاپرکها پر کشید
پرکشید از بس در این دنیا دلارامی ندیدآخرین پرواز را بر شعله ی شمعی گداخت
او ندید این شاپرک را چون بدامانش چکیدشاپرک از پیـله و پـروانه بـودن خسته بود
قصــه ی پروانگی صد پیله بر جانش طنیدپرکشید و در سکوتی غصه هایش را نشاند
در شرایین شب از پرواز خود نوری دمیدقصه ی پروانگی تا بوده اینسان بوده است
شامگاهان، نا امید و صبحگاهان ناپدید
عکس پروفایل شمع و گل و نوشته های عاشقانه
شعر های زیبای شمع و پروانه
شمع با پروانه ای زیبا بگفت
می روم تا ماه گردم در شبت
می روم تا شعله باشم بر لبت
با تو انگونه شوم شاعر پسند
در همه دنیا شوم شهره به چند
تار و پود عشق را پیدا کنم
خود به دست خود جهان را ما کنم
لیک پروانه به غیر نور او چیزی ندید
در هوایش پر زد و جانش پرید
همچو دیوانه در عشق و شعله سوخت
چشم عالم را به قلب خود بدوخت
شمع اما در غم پروانه ماند
اشکها در سوگ او بر چهره راند
گفت با خود
عشق ناب من همان پروانه بود
در همه دنیا به غیر او
شعر با موضوع شمع و گل
هان قصه شمع و گل و پروانه شنیدی
وقتی که همه مجتمع اند عیب ندیدی
با جمع سه گانه زچه رو عیش تمامه ؟
شمع و گل و پروانه چرا حسن مدامه؟
شمع, جان خودش را بدهد تام ,به محفل
گل هم بنماید خود ی وباز شود زینت محفل
پروانه به غایت طلب روشنی شمع
جان وتن خود را بنهد در ره این وهم
هان ای دل با هوش نگر کار سه عنصر
هریک ز چه رو وبه چه نقشی شده اند شُهر
گل زینت مجلس شده بی کم ز وجودش
پروانه برای دل خود داده وجودش
تنها ز میان همگان شمع بسوزد
بی انگه پی جلوه …
اشعار عاشقانه شمع و گل
قصه تو قصه اون گل سرخ خشکیده که از بی آبی داره میمیره
قصه من قصه اون شاه پرک که بخاطر گل سرخ تا پیش ابرا میره
قصه تو قصه اون هیزم شکنه که با تبر درختا را قطع می کنه
قصه من قصه اون درخت که خودشو سایه بون گلها می کنهقصه تو قصه اون شمع که داره میسوزه
قصه من قصه اون پروانه ست که داره میمیره و میسوزه
قصه تو قصه اون بچه شیطون سنگ بدست که چشم به شیشه همسایه بسته
قصه من قصه اون دیونه مست که دل به تاریکی بستهقصه تو قصه اون جلاد ظا لم تبر بدست که منتظر..
شعر زیبای عاشقانه
قصه بگو
قصه شمع و گل و پروانه گو
قصه نجوای گل با ژاله گو
قصه عشق و گذشت و معرفت
قصه آن دلبر و این واله گو
قصه امروز ما “سـُهراب”نیست
قصه ” آن طفل سیزده ساله” گو
قصه گوی شهر ما اینک تویی
قصه جنگ فشنگ و لاله گو
قصه آن ترکش خمپاره را
کو نشیند بر تن آلاله گو
قصه بــُستان، هویزه، دهلران
گه به خنده یکدمی با ناله گو
قصه گو!!این قصه زخم جگر
یکدمی با این دل دلاله گو
..
..
..
..
دلتنگى هاى شمع
دلتنگى روزى كه شب شد…
شمعى كه نباخت و باد شد…
چراغ،سوال شد و سوژه ها منحصر به يك منهاى هزار شد…
هميشه دلتنگ ديدن آدم هايى كه پودرم از دستشان…كه پيش از سوختن خوب متاسفانه ميديديمشان…البته در اين قصه شمع نباشم اگر نبينم قبل از آب شدن دودشان…خواهم سوزاند دودمانشان…
شمع اين ها را با گريه گفت…گفت…گفت…
دل تنگ آرزوها بر آمدن هاى بى بازگشت…هيچ وقت صلاح برگشتن معلوم نيست ولى آخرش راه هست…باز است…جاده هست…جاده اى طويل…
ش …
شعر زیبای عاشقانه شمع و گل
شبهای درونم روشن زتو گشته
ای روشنی دل شب را سحری کن
غمهای درونم درمان زتو گشته
ای مرحم غمها غم را سپری کن
با یاد تو بوده است امید به قلبم
ای شهد چمنزار لب را شکری کن
هفتاد و دو ملت مست از لب جویت
ای جوی پر از می مستیم ابدی کن
خیام به کویت حافظ سر مویت
ای شمس دل آرام رومیم اثری کن
فرهاد به عشق شیرین تو بشکست
ای خالق شیرین فرهاد قوی کن
از میکده و دیر مستیم و ملولیم
ای مست می ناب دیرم تو بری کن
شد قصه آخر پروانه ما سوخت
ای شمع شب تار زان سو خبری …
اشعار زیبای شمع و گل عاشقانه
کاشکی لامپ نبود
تا به تاریکی شب
باز آن اختر من
ناز ، چشمک می زد
وسعت صاعقه روشن می شد
شاهد قصه ی پروانه و شمع
می شدم نیمه شبی …
عذر من را بپذیر ، « تامس آلو »
که همه دانند آن
شهرت ِ تو ، « ادیسون »
اختراعت کشته
اختر طالع من
…
عکس های زمانتیک شمع و گل
عکس زیبای گل قرمز و شمع