مجله تاپ‌ناز‌

قصه کودکانه زنبور مریض

داستان کودکانه رنبور مریض

قصه کودکانه زنبور مریض

 

زنبوری مریض شده بود و هی عطسه می کرد و می گفت: زیچّی…زیچّی …

 فکر می کرد سرما خورده به خاطر همین شروع کرد به خوردن عسل سرماخوردگی و عسل ضد سرفه…

اما حالش بهتر نمی شد و هی بیشتر عطسه می کرد … زیچّی …. زیچّی …

عطسه هاش بهتر نشد که هیچی، سرفه هم بهش اضافه شد.

 با هر سرفه صدا می کرد زوه زوه  … زوه زوه…

کم کم عطسه و سرفه اش با هم قاطی شد… زیچّی… زوه زوه … زیچّی….. زوه زوه …

بالاخره زنبوری  مجبور شد بره پیش دکتر.

دکتر « زا زو زی» زنبوری رو معاینه کرد و گفت:… ززززمریضی شما حساسیته ززز…

باید چیز میزززایی که برای حساسیت بده نخورید. ززز اگه بخورید اصلا خوب نمی زید.

زنبوری با عطسه و سرفه گفت هر چی بگید…زیچّی ….گوش می کنم… زوه زوه… زیچّی… زوه زوه…

دکتر « زا زو زی » گفت: فقط  غذاهای آب پززززز بخور. ضمنا روی هر میوه ای هم نباید بشینی اما سیب و هویج برات خوبه.

زنبوری از سرفه و عطسه خسته شده بود و می خواست دقیق به نسخه ی دکتر عمل کنه.

بنابراین از یه جا رد می شد دید چند تا زنبور دارن از شهد گل فلفل نمکی می خورن. طفلکی از چند متر اون طرف تر پرید و رفت.

تازه تو کندوشون هم بوی موز پیچیده بود. همه داشتن موز می خوردند. اما دکتر« زا زو زی » گفته بود موز هم برای حساسیت بده.

البته زنبوری باید فقط تا وقت خوب شدنش از خوردن این میوه ها پرهیزززززززززززز کنه .

ای بابا من دیگه چرا می گم ززززز

مطالب مشابه را ببینید!