متن و شعر در مورد اسب و جملات جالب در مورد حیوان زیبای اسب با عکس های زیبا
در این بخش تاپ ناز زیباترین اشعار، متن و جملات در مورد حیوان زیبای اسب با چند عکس پروفایل زیبا از اسب را ارائه کرده ایم.
متن و شعر درباره اسب
من نمیدانم
که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
واژهها را باید شست
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست« سهراب سپهری »
***
یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام و اسب و استر میکنند« حافظ »
***
ازین بیشه شیری نیامد برون
که او را نکشتی به زوبین عشقز بهر شکار دل خستگان
بر اسب بلا بستهای زین عشق
***
اسب تازی دو تک رود به شتاب
شتر آهسته میرود شب و روز« سعدی »
***
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند« فخر رازی »
***
اسب لاغر میان به کار آید
روز میدان نه گاو پرواری« سعدی »
***
مطلب مشابه: مجموعه اشعار اخوان ثالث + شعر کوتاه و بلند احساسی و زیبا از مهدی اخوان ثالث
هرکسی را که بخت برگردد
اسبش اندر طویله خر گردد
***
اشعار کوتاه درباره اسب
گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم
نبود چنان کز آن بت دلخواه بشنومبیخوابیم بکشت، وه از من که هر شبی
بنشینم و فسانه آن ماه بشنومتیغم زن ای رقیب، که قربان شوم تو را
آن دم که من روارو آن ماه بشنومآواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان
کاواز پای اسب تو ناگاه بشنوم« امیر خسرو دهلوی »
***
پادشاها مهد عالی میرود سوی شکار
لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیستخیمه و اسب است و زین و جامه اسباب سفر
جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست« سلمان ساوجی »
***
ای بسا اسب تیزرو که بمرد
خرک لنگ جان به منزل برد« سعدی »
***
برگ در دست نسیمی است که سرگردان است
قلب در دام غریبی است که بیسامان استزندگی با تو چه احساس عجیبی دارد
عشق آن اسب نجیبی است که نافرمان است« ابوذر فتحینیا »
***
بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم
وز غربت اجسام بالله رسیدیمبا اسب بدان شاه کسی چون نرسیدهست
ما اسب بدادیم و بدان شاه رسیدیمچون ابر بسی اشک در این خاک فشاندیم
وز ابر گذشتیم و بدان ماه رسیدیمای طبلزنان نوبت ما گشت بکوبید
وی ترک برون آ که به خرگاه رسیدیمیک چند چو یوسف به بن چاه نشستیم
زان سر رسن آمد به سر چاه رسیدیمما چند صنم پیش محمد بشکستیم
تا در صنم دلبر دلخواه رسیدیمنزدیکتر آیید که از دور رسیدیم
و احوال بپرسید که از راه رسیدیم« مولوی »
***
اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب
نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است« منوچهری »
***
اسب خرد خویش اگر نیک بتازیم
صد روزنه در پهنه باور بگشاید« م _ عاکف »
***
اگر سکندر با شاه همسفر بودی
ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر« فرخی سیستانی »
***
مطلب مشابه: شعر تک بیتی زیبا و عاشقانه از زیباترین اشعار ایرانی + عکس پروفایل شعر تک بیتی
ای طربناکان ز مطرب التماس می کنید
سوی عشرتها روید و میل بانگ نی کنیدشهسوار اسب شادیها شوید ای مقبلان
اسب غم را در قدمهای طربها پی کنی« مولوی »
***
شعر بلند در مورد اسب
اسبها، این اسبها
یالشان آشفته است
در نگاه سرخشان
پرسشی ناگفته است
بر زمین، سم میزنند
خشمگین، شیهه کشان
گویی آتش میجهد
از تن چالاکشان
اسبها زندانیاند
آه زیر سقفها
اسبها کی میشوند
باز آزاد و رها؟
اسبها یک روز باز
روی پا میایستند
آخر آنها اهل خواب
اهل آخور نیستند
یک شبی گم میشوند
اسبها در بهت دشت
اسب من که رفت و رفت
سوی آخور برنگشت« محمد کاظم مزینانی »
***
اسب خرد ار مطیع و همگام شود
سرکشتر ازین نفس هم آرام شوداندیشه به کار بستن آری هنر است
بر بیهنران بیهنری دام شود« م _ عاکف »
***
اسب حیوان نجیبی است اگر بگذارند
چون بشر کیس عجیبی است اگر بگذارندسم بکوبد به زمین توی چراگاه جمال
گاهش از عشق نصیبی است اگر بگذارندگیرم از یونجه تر معده خود پر سازد
در دلش حسرت سیبی است اگر بگذارندچه کم از این پسران رپ و ریپی دارد
طالب زینت و زیبی است اگر بگذارندچه بسا اسب که اسباب سواری را باخت
طعمه ساده فریبی است اگر بگذارنداسب عاشق شد و فرمود: نجابت کشک است
بوسه هم حس غریبی است اگر بگذارندزین و دل داده آن یال پریشانم و دل
گیر افسار حبیبی است اگر بگذارندنعل در آتش دل مینهم از یورتمهاش
در دلم طرفه لهیبی است اگر بگذارندنر اگر بود که صد در صد او مشتاق است
مادیان نیز صدی بیست اگر بگذارند“بوالفضول” آمده و هیبت طنزش مخفی است
طنز پرداز مهیبی است اگر بگذارند!« بوالفضول الشعرا »
***
مطلب مشابه: شعر زیبا برای حال خوب با گلجین بهترین اشعار وصف حس و حال خوش
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
حسن تو عرب را و عجم را به تو دادهدر روی عجم چشم تو صد تیر کشیده
وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشادهخوبان عرب بر سر اسب تو دویده
شاهان عجم پیش رخت گشته پیادهاز چشم تو مجنون عرب یافته مستی
وز لعل توشیرین عجم ساخته باده« اوحدی »
***
تا بر آن روی چو ماه آموختم
عالمی بر خويشتن بفروختمپاره کرده پرده صبر و صلاح
ديده عقل و بصر بردوختماسب در ميدان وصلش تاختم
کعبه وصلش ز هجران توختمجامه عفت برون انداختم
رندی و ناراستی آموختم« سنایی »
***
اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر
رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود« میرزا حبیب روحی »
***
ز حسن تو پیدا شد آیین عشق
خرد را لبت کرد تلقین عشقازین بیشه شیری نیامد برون
که او را نکشتی به زوبین عشقز بهر شکار دل خستگان
بر اسب بلا بستهای زین عشق« اوحدی »
***
جملات و شعر در مورد اسب
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه در گردن خر میبینم« حافظ »
***
همه شب سجدهکنان میرود و وقت سحر
روش بخشد که بمیرد مه چرخ از حسدشهر که امروز کند شهوت خود را در گور
هر یکی حور شود مونس گور و الحدشهر کی او اسب دواند به سوی گمراهی
کند آن اسب لگدکوب نکال از لگدشبهل ابتر تو غزل را به ازل حیران باش
که تمامش کند و شرح دهد هم صمدش« مولوی »
***
مطلب مشابه: شعر در مورد آزادی + گزیده زیباترین اشعار کوتاه و بلند درباره آزادی
یکی بارگی برنشسته سیاه
همی گرد نعلش برآمد به ماهسیاوش چو گشت از جهان ناامید
برو تیره شد روی روز سفیدچنین گفت شبرنگ بهزاد را
که فرمان مبر زین سپس باد را« فردوسی »
***
تا نگردد شمع روز از باد تيغت منطفی
روز کين چتر تو را در زير دامان میبردآسمان میخواهد از اسب تو نعلی بهر تاج
غالبا آن تاج را از بهر کيوان میبردکيست هندويی که سازد نعل اسب تاج سر
ظاهرا اسب تو درپا از پی آن میبرد« سلمان ساوجی »
***
مر سگان را عید باشد مرگ اسپ
روزی وافر بود بی جهد و کسپاسپ را بفروخت چون بشنید مرد
پیش سگ شد آن خروسش روی زردروز دیگر همچنان نان را ربود
آن خروس و سگ برو لب بر گشودکای خروس عشوهده چند این دروغ
ظالمی و کاذبی و بی فروغاسپ کش گفتی سقط گردد کجاست
کور اخترگوی و محرومی ز راستگفت او را آن خروس با خبر
که سقط شد اسپ او جای دگراسپ را بفروخت و جست او از زیان
آن زیان انداخت او بر دیگرانلیک فردا استرش گردد سقط
مر سگان را باشد آن نعمت فقط« مولوی »
***
اسب میتاخت با شکوه و دلیر
که کند فعل شیر بچه شیر« مکتبی شیرازی »
***
اگر اشتر و اسب و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را« ناصر خسرو »
***
تا توانی به گرد عامه مگرد
عامه از نام تو برآرد گردزان کجا عامه بیخرد باشد
صحبت بیخردت بد باشدصحبت عامه اسب و خر باشد
هر دوان ضد یک دگر باشدخر تگ از اسب خود نگیرد تیز
لیک اسب از خران بگیرد تیزصحبت عامه هرکه هشیارست
مثل حداد و مثل عطارستگرچه عطار ندهدت مشک او
رسد از ناف مشک او به تو بویمرد حداد اگر به سور آید
جامه ز انگشت او بیالاید« سنایی »
***
گذر ما از هرجا بگذرد آخر به اسب افتد
***
وقتی کنار اسبم هستم در برابر چیزهایی که از درون آزارم میدهند احساس امنیت میکنم
***
اسبها یک روز باز
روی پا میایستند
آخر آنها اهل خواب
اهل آخور نیستند
***
مطلب مشابه: شعر در مورد ظلم و ستم و زیباترین اشعار سنگین در مورد ظالم
اینقدر غرق دنیای اسبها شدم
که خودمو قبل اون یادم نمیاد
***
مارا با سلطنت شیرها کاری نیست
اسب ها برای خود حکومتی دارند
***
نظم ضربانم با نظم گام هایت یکیست مبادا گام هایت بهم بریزد
***
شکوفه های صورتی
نم بارون بهاری و
دشتهایی که فرامیخواند
اسبها و سوارهای عاشق را
برای بهاری بهشتی …
***
سوارکاری گفتگوی بین دو جسم و روح است که هدف ایجاد ثبات کامل بین آنهاست.
***
من و دل بریدن از اسب
چه محاله خنده داری
***
تو نباشی چه کسی شیهه کشد بر سر من
تو نباشی کی دگر سر بزند برحال من
***
رویای من
اسبی بود
که هیچ وقت به میدان مسابقه نرفت
اسبی جوان و دونده
که به خیش بستند
تا تنهایی آدم ها را شخم بزنند
رویای من
جای خوبی به دنیا نیامده بود…
***
مارا عشقیست جاودان با معشوقی که دشت زیر سم هایش به نجابتش قسم میخورد
***
موفقیت یه سوارکار به اینکه بتونه اعتماد اسبشو بدست بگیره نه صرفا افسارشو
***
هرکسی برای اینکه دلش آروم بگیره یه کاری میکنه
یکی مینویسه ، یکی میخونه، یکی نقاشی میکشه…
من اما سواری میکنم
عکسهای زیبا از نجیب ترین حیوان دنیا