مجله تاپ‌ناز‌

متن درباره تهران + جملات و اشعار بسیار زیبا درباره شهر تهران

متن درباره تهران + جملات و اشعار بسیار زیبا درباره شهر تهران

در این بخش از سایت ادبی و هنری تاپ ناز جملات و اشعار بسیار زیبا درباره شهر تهران را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. تِهْران، پرجمعیت‌ترین شهر و پایتخت کشور ایران، مرکز استان تهران و شهرستان تهران است. این شهر در برآورد سال 1401 بالغ بر 10 میلیون تن جمعیت داشته است و براساس برآورد سال 2018 سازمان ملل متحد، سی و چهارمین شهر پرجمعیت جهان و پرجمعیت‌ترین شهر غرب آسیا محسوب می‌شود. کلان‌شهر تهران نیز دومین کلان‌شهر پرجمعیت خاورمیانه است.

جملات زیبا درباره شهر تهران

بی تو تهران چیست؟

آیا از بلندی دیده ایی؟

آسمانی تیره، بُرجی کج، دماوندی کثیف 

اندازه کل تهران حالم ترافیکه

به تهران که می رسم

صدای قلبم را به وضوح

می شنوم

حتی اگر رادیو هزاران بار بگوید اینجا تهران

است

باز هم دوست دارم

این جمله هر روز و هر بار تکرار شود

تهران

نامت چقدر برازنده است

چقدر ستاره بر فراز آسمان تو

هر شب می درخشند

نیمه شب های مهتابی

چیتگر

لویزان و دربند

بهشتی زمینی

را در ذهنم تداعی می کند

ستاره که سوسو می زند تهران

آرام آرام می خوابد

تهران زنی بود

سیاه چشم

که از تو

تمام ایستگاه‌های مترو را

خاطره داشت

تهرانِ با کفش‌های تابستانی

که پنج شنبه‌هایت

تا مغز میدان راه آهنش

رسوخ می‌کرد.

آخ تهران، تهرانِ جا مانده

روی صندلی ایستگاه…

یادش بخیر بام تهران با تو پراز قرار بود و خاطره!

حالا فقط یک بلندی بی خاصیت است که دلتنگم می کند…

تناقض تهران امروز را دوست دارم.

می‌گویند ما روی دیو نشسته‌ایم.

ضحاک اژدهایی است که در کوه دماوند در بند است

و هرچند وقت یک بار زنجیرهایش را می‌جود و زلزله می‌آید

مطلب مشابه: سفر به طبیعت زیبای درکه تهران / تمام جاهای دیدنی درکه و توصیه های مهم

جملات زیبا درباره شهر تهران

از بوی دود و آهن و گِل مست می شود

در سرزمین من عرق کارگر سگی ست

جنــگ و جــنون و زلــــــزله؛ مــرگ و گرســنگی

اخبار یک ، سه ، چار، دو ،تهران، خبر سگی ست

پیشم نباشی گریه می کنم

پیشم نباشی غصه میخورم

تو بام تهران با چشای خیس

هرچی چراغ زردِ میشمرم

میترسم از این شهر لعنتی

از بام تهران از شمال شهر

از کافه های دنج با کلاس

از قهوه های تلخ مثل زهر

تهران

و شکوفه های گیلاس در لواسان

این دو از یک ریشه اند

از یک سرگذشت روییده اند

قصه ای که من

در آن عاشق می شوم

متن در مورد تهران زیبا

شب های تهران رو دوست دارم

البته با تو…

قدم بزنیم تو سرمای زمستون…

دستانت را بگیرم

از ولیعصر تا انقلاب

من سیگاری بکشم و تو…

مرا به کاسه‌ای از آش

آنهم از نوع دونفره دعوت کنی

راستی خط های بالا وهم و خیال است

همه چیز از آن شب شروع شد

شبی که چراغ‌ها روشن

صف ها طولانی

منی که کمی هوابرم داشت

آنشب ترسیدم از خودم

ولی…

روزی میرسد که دونفر

توی سرمای زمستون

مهمانِ صفتِ زیبای

بانو نیکو باشند و

من با کُتی بسته و شالی به گردن آویزان

پیاده و خسته از آنجا عبور خواهم کرد

و در آتش خویش خواهم سوخت

امین غفاری نژاد

حالا تو برای من بیشتر از یک خاطره،

شبیه خود ولیعصر هستی!

یک خیابانِ صبور با انگشتان کشیده ی غمگین.

خیابانی که پاریس را با تمام سنگفرش هایش پهن آن کرده بودیم …

و بر کمر شب قدم می زدیم.

شبیه حضور عظیمِ یک قدم،

شبیه باران خورده ترین نقطه خیابان،

شبیه خودِ تهران……

اگر دود نبود

من هم سیاه نمی شدم

تهران همین را به

خودش می گوید

وقتی بر فرازش

کلاه بزرگی از دود

و تیرگی می بیند

ناگهان باران می گیرد

تا به خودش می آید

در تقاطع حافظ و سمیه

زیر باران

می رود

و هوا بوی سنگک تازه

و بوی اقاقی می دهد

وقتش شده به خانه برگردی

دور می شوی و دست تکان می دهی،

شالیزارها خشکشان می زند،

نهنگی خسته،

در یک پارک جان می کَ نَ د.و منارجنبان های تهران،

خانه های سیاهی می شوند

در جدولی حل نشدنی

که سوال به سوال از خانه دور ترم می کند .

میترسم اینکه گمت کنم

میترسم عشقم بی اثر بشه

دریاچه چیتگر بدون تو

میتونه با اشکم خزر بشه

تهران شلوغه دستمو بگیر

همدست من باشو ولم نکن

اینجا منو دور از تو میکُشه

این ظلمو در حق دلم نکن

متن در مورد تهران زیبا

بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگار

تهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟…

دیگر خالی خالی ام

تهران اشک می ریزد

من شعر می نویسم…

به تو نیاز دارم

چون روزنامه به صفحهٔ نیازمندی ها

تهران به خیابان_ولیعصر

عشق به شین وسطش……

متن کوتاه در مورد شهر تهران

می بوسمت یک روز در میدان_آزادی

می بوسمت وقتی که تهران دست ما افتاد

می بوسمت وقتی صدای تیر ها خوابید

می بوسمت وقتی سلاح از دست ما افتاد……

شاعر می گوید

مترو سوار نمی شوم

ولی باران این چیزها

سرش نمی شود

اصلا

باران در تهران بند نمی آید

شاعر خیس می شود

و توی مترو می خزد

برج میلادش برج عالم است

به نظاره خورشید و ستاره و شهر

میدان آزادی

میدان ونک و

پارک جنگلی لویزان

اتوبوس های خاطره ساز خط واحد

متروهای گریزان و لبریز از

مردمانی با قصه های تلخ و

شیرین

از روزگار

آری، آری

رسیدیم

همینجاست

اینجا تهران است

اینجا تهران است

شهری پر از افسردگی و مشغول فکر

شهری در فکر داشتن‌ها

شهری به دور از رسیدن‌ها

با آدم‌هایی که به قرص و سیگار معتادنند

اینجا خوشبختی کمی دورتر از دور است

کمی دست نیافتنی‌تر

در دنیایی زندگی می‌کنم

که مردم آن

به شهوت، نیاز و

به معرفت تهی هستند

در حسرت عشق بازی و در ماتم گناه‌اند

همگی هم صدا

شعر دوستت دارم را سر می‌دهند

و به انتظار

نگاه شیطانی جواب‌اند

از من خرده نگیر

من در همین شهر بزرگ شدم

با همین عقاید

که اگر افسرده نباشم

روز و شبم در هم پیچیده خواهد شد

این جا تهران است

شهری پر از کار در حسرت پول

از من نپرس

که چرا

به قرص و سیگار معتادم

اینجا… اینجا

تهران است

محمد رضا شکریان اصل

متن کوتاه در مورد شهر تهران

شعر در مورد تهران

لاله زار،

لب های توست

تهران

بی دلیل برای خیابان هایش

اسم انتخاب می کند …

مطلب مشابه: بهترین اتاق فرارهای تهران؛ تجربه استرسی لذت بخش

دلم پرُ است… پرُ است از تمام تهران‌ها

ز روزمرگی کوچه‌ها… خیابان‌ها

سکوت خودرو ملی… سمند خاموش است

و شهر پرُ شده از ازدحام پیکان‌ها

از این سکوت مزخرف کمی بفرمایید

دوباره بحث ترافیک و راه بندان‌ها

کدام صاعقه برخورد کرده؟ حرف بزن

چرا سیاه شده رنگ و روی دندان‌ها

خدا گواه که تندیس‌ها بَرنده شدند

در این تقابل تندیس‌ها و انسان‌ها

هزار کشته و مجروح داده، کافی نیست

نبرد تن به تن میزها و حیوان‌ها

سکوت نیمه‌ی خالی، دروغ نیمه ی پرُ

کثیف گشته در این شهر نصف لیوان‌ها

دروغ کولی سرگشته کاربردی نیست

شگرد مبتذل قهوه‌ها و فنجان‌ها

کسی به فکر خدا نیست، شهرما ابری ست

چگونه پَر نکشد روح من به طهران‌ها

مطالب مشابه را ببینید!