مجله تاپ‌ناز‌

متن غم انگیز در مورد بهار | 50 متن غمگین در وصف بهار

nody متن بهار و دلتنگی 1624082958

مجموعه ای ناب از جملات و متن غم انگیز در مورد بهار، متن بهار غم انگیز با مضامین احساسی را در این بخش از تاپ ناز برایتان گردآوری کرده ایم. امیدواریم مورد رضایتتان واقع شود.

اگرچه وقتی حرف از بهار و زیبایی هایش به میان می آید احساسات و طبع شاعرانه هر یک از ما برانگیخته شده و حال و هوایمان عوض می شود. اما گاهی بهار با آمدنش برای خیلی ها اندوه و ناراحتی همچون غم از دست دادن عزیزان را با خود به همراه دارد. به همین خاطر ما در این بخش از تاپ ناز تضمیم داریم گلچینی از جملات و متن غم انگیز و احساسی را در وصف بهار و آمدن فصل بهار گردآوری کنیم.

متن غمگنین در مورد بهار 403

tabrikadeh1036

اگر به دنبال جملات و متن غمگین در مورد بهار هستید اکر می خواهید در این فصل زیبا احساسات درونی خود را با جملات غمگین بروز دهید پیشنهاد می کنیم حتما ادامه این مطلب از تاپ ناز را از دست ندهید.

اگر نگاهی شاعرانه به فصل بهار داشته باشیم باید بگوییم بهار بیداری طبیعت، سمفونی رنگ‌ها و نوای دلنشین زندگی است. همان فصلی است که سرشار از طراوت و شادابی است. گویی بوم نقاشی طبیعت است که با رنگ‌های بی‌بدیل خود، چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌کند.در این فصل گویی زمین از خواب زمستانی بیدار می‌شود و با رویش گل‌ها و گیاهان جامه‌ای از زیبایی بر تن می‌کند. در کنار اینهمه زیبایی و طراوت، ممکن است برای خیلی ها بهار با نوای غم انگیز همراه باشد

خُود خَزانیم‍ و دَم اَز شُوق‍ِ بَه‍ار میزَنیم‍

بهار
و این همه دلتنگی ؟!
نه …
شاید فرشته‌ ای
فصل‌ ها را به اشتباه ورق زده باشد …

در این هوایِ بهاری،
شدم دوباره هوایی
بهار می‌رسد،
اما… بهارِ من! تو کجایی؟!

حواست به حالِ بهار هست؟!
نه باران می‌ خواهد
نه موسیقی و شعر
ذاتش انگیزه‌ دل‌ دادن است
حواست به ساعت روی دیوار هست؟!
این روزها برای حرف‌ های عاشقانه
زود هم که بجنبی باز دیر می‌ شود

بهار آمد ، ولی تنها و خسته
غمی ، لبخند جنگل را شکسته

به جای موج آب و رقص ماهی
علف بر دامن هامون نشسته

غم زمانه به پایان نمی‌‌رسد برخیز؛
به شوقِ یک نفس تازه در هوای بهار

سال نُــو می آیــد!
ولی دل ها، غمگین؛
دلِ ایران و جهانی غمگین!
نتوانم به بهارِ پیشِ رو
فکر کنم؛
شـاد شَوَم؛
خنده کنم؛
به بهاری که رَسَد

مطلب مشابه: شعر کودکانه بهار؛ اشعار زیبای فصل بهار با زبان کودکانه بسیار شیرین

خیال تو دل ما را شکوفه باران کرد
نمیرد آن که به هر لحظه یاد یاران کرد
نسیم زلف تو در باغ خاطرم پیچید
دل خزان زده ام را پر از بهاران کرد

بهار آمد ، ولی غمگین و خسته
تبر ، لبخند جنگل را شکسته
به جای موج آب و رقص ماهی
علف بر دامن هامون نشسته

متن بهار غم انگیز برای پروفایل

unnamed 5

حواست به حالِ بهار هست؟!

نه باران می‌ خواهد

نه موسیقی و شعر

ذاتش انگیزه‌ دل‌ دادن است

حواست به ساعت روی دیوار هست؟!

این روزها برای حرف‌ های عاشقانه

زود هم که بجنبی باز دیر می‌ شود

بهار زمانی است که تو با منی

و شکوفه‌ های احساسم

کنار تو شکفته شود

عشق من !

بهار تکرار لحظه‌ های بودن توست …

بهار همین جاست

حوالی عطر گیسویش

روی این گونه‌ های گل کرده

و دور و بر همین دست‌ های لطیف

می‌ دانی!

بهار همین کنار هم بودن‌ هاست

مطلب مشابه: شعر بهار + مجوعه اشعار عاشقانه و انرژی بخش با موضوع فصل بهار

سبزیِ سبزه

و سرخیِ سیب، بهانه اند!

تا گل از لبخند تو نشکفد

بهار که شکوفه نمیدهد دلبر…!

بهار را ببین چگونه

از خود می‌ تکاند برگ‌ های فرسوده را

تو هم جوانه‌ ای بزن

سبز شو!

بهار ادامه‌ لبخندهای تو خواهد بود …

باران؛

کاش تو یارم بودی

با تو

هوایم همیشه بهاری‌ست…

پاییز جایش را به زمستان داد

زمستان جایش را به بهار

برگ‌ها جایشان را به شکوفه‌ ها دادند

در این میان

جای تو همچنان خالی ست …

متن غم انگیز در وصف بهار

بهار 0

یکی را آشنا دیدم
درون قابکی از جنس تنهایی !
نمی دانم چرا اینگونه غمگین است
نگاه آن رفیق مانده در گرداب رسوایی !
چرا همسوز آوایش نگاهم اشک می ریزد ؟
چرا در این غروب سرد که بارانی نمی بارد؟
و دنیا از تپش خالی
و جریانی ندارد این سکوت وهم آلودش
نگاهم خسته از راهی به سوی نا کجا آباد
دمادم اشک می ریزد!
خزانش می کند بی جان
بهاری را
که دیروز کردمش آغاز !
سکوتش می کشد آهی
که من در راه می مانم
و می سوزم
ندارم حس یک پرواز…
و من در حسرت یک حادثه آرام می گیرم
و می دانم
و میبینم
بهار دیگری آرام در راه است ،
اگر دیروز غمگین بود
و امروز از صدا خالی
شب دیگر ،
طلوع دیگری دارد
و فردا منتظر در راه…

مطلب مشابه: جملات عاشقانه فصل بهار (شعر و متن های احساسی در وصف بهار زیبا)

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم…
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم…

بهار آمد و تو رفته ای
ای کاش
ای کاش بهار رفته بود
و تو می آمدی…

آشیانه ای بی جانم!

بهار را

هر بار

از به آغوش کشیدنت می فهمم

پرستوی من.

سال هم که نو شود

از بهار خبری نیست!

طرف‌ های ما بهار

با حضور تو می‌ آید

بهار را معطل نکن

کافی ست دلت بهار باشد

از اشک تو سبز می شود

خار از خنده ات آب می شود

برف در دشت تو لانه می کند سار

هر روزِ بی تو

رویایی از من خسته می شود

از دست می رود

و من با خیال تو

در کوچه های بهار

گل های آرزویم را

به اندوهِ یک لبخند پیوند می زنم

و تا آخرین لاله ی روشن به رویم نمی آورم

که بارانُ بابونه ها همیشه گفته اند

کپشن غمگین در وصف بهار

دلنوشته عاشقانه زیبا بهاری

ردپای خوشبختی

پاک شده از زندگی

جهان در غم خفته است

نیست هیچ سرزندگی

روحِ غمگینِ بهار

به ماه سر نمیزند

در شهر نا امیدی

پرنده پر نمیزند

کاتب کتاب قلبم

ناامیدی ها بوده

خانه خرابه هایش

جای مرده ها بوده

صدای قدم می آید

خوشبختی در راه است

سرزمین قلب من

در انتظار ماه است

گوشه ای دنج در بهار

خانه ام را می سازم

روی شاخه ی امید

لانه ام را می سازم

“انتظار”

جمعه ای دل گیر و دل درگیر یار

مثل باران های غمگین بهار

مثل باران های روز سیزده

مثل حال اسب های بی سوار

مثل روز مرگ ماهی های عید

مثل بُغضی در گلو بی اختیار

مثل آن مادر که بعد از شصت سال

اشک چشمانش نمی آید به کار

مثل حال آن کشاورزی که او

هر چه میکارد نمی آید به بار

مثل مجنونی که بی لیلا شده

آرزویش گشته دیدار نگار

مثل آن زندانی حبس ابد

او که خود راضی شده بر چوب دار

مثل حال یک پرستو در قفس

ای امان از انتظار از انتظار

پس کجایی ای امام متقین

تا به کی خواهی ببینی حال زار؟

بس نبوده هر چه عادت کرده ایم؟

بر نبودن های بی حد و شمار؟

تو بیا تا جمعه ها زیبا شود

بزم گل در گلشن است و ما به یار

چهره بنما تا ببارد بر زمین

شادی و نور و طراوت در بهار

چشم ما روشن نما آقای من

تا مگر آید دعاهامان به کار

تو اگر باشی یقین دارم که بذر

در کویر لوت هم آید به بار

ما که در دریای غم بی ناخدا

منتظر بر گوشه چشمی از نگار

منتظر بر حکم قاضی مانده ایم

مثل مجرم در کنار چوب دار

مثل حال یک پرستو در قفس

ای امان از انتظار از انتظار

مطلب مشابه: جملات زیبا درباره بهار برای کپشن؛ متن استوری کوتاه در وصف فصل بهار

متن ادبی بهار غم انگیز

1549114908 H0mV2

بهار آمد ، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد

پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست ؟

چه افتاد این گلستان را ، چه افتاد ؟
که آیین بهاران رفتش از یاد

چرامی نالد ابر برق در چشم
چه می گرید چنین زار از سر خشم ؟

چرا خون می چکد از شاخه ی گل
چه پیش آمد ؟ کجا شد بانگ بلبل ؟

آری زودتر از بهار

تحفه ای رسید و نامش

«کرونا»

همه را غمگین کرد

دلِ ایران و جهان،

غمگین کرد

« بهار»

بانوی نامرئی من !

در کدام شب خواب آلوده بود

که خودت را به

خوابهای آرام من تحمیل کردی

و روزم را با سیاهی

همزاد کردی

هرگز نمی بخشمت

از تو

نزد باد، باران

مرغان بی خواب و سر گردان

پرستوی بی لانه و غمگین

خواب سنگین کوهها

شانه ی بی رونق سبزه زاران

کاسه های خالی هفت سین

عریضه خواهم برد

به واژه واژه ی شعر شاعران

سفارش خواهم کرد که

چگونه ابیاتم را نخوانده

پریشان نامیدی

«کپو کچی» را دوباره

به فریاد می طلبم

هر بهار

از دخمه ی بی بازگشت

تماشایت می کنم و

سیران و خنده های مستانه ی تو و

رقیبم را با دیده ی بارانی

در دستمال حزن و اندوه

خاطرات مرده

می پیچم

ای بهار بی برگی و باران !

باورم نیست

با خزانت راهی باشد

شاید من کهنه گیاهی

مانده از عهد سبزه و آبم

هر چه هست

خیالم را بی بال و پر کردی

پریدن را فرامو ش کرده ام

من به قضا تن نخواهم داد

هر کجا باشی

خواهم آمد و

از دور تو را

سرمه ی چشم خواهم کرد

ومرثیه ی عشق تو را

همراه «کپو کچی»

خواهم خواند

و چه غمگین و ………….

مطلب مشابه: شعر شکوفه های بهاری و اشعار در مورد فصل زیبای بهار

مطالب مشابه را ببینید!