مجموعه اشعار غمگین + شعر کوتاه و بلند از شاعران معروف دنیا
گلچینی از اشعار غمگین بلند و کوتاه احساسی و عاشقانه از شاعران مختلف و معروف دنیا را در این بخش تاپ ناز آماده کرده ایم.
اشعار غمگین ناب احساسی
تو نیستی
و این
خلاصه تمامِ
عاشقانه های غمگین من است
سارا قبادی
—
زیستنم قصه مردم شده است
یک، تو، وسط زندگی ام گم شده است
علیرضا آذر
—
یه روز عکسامو برات می فرستم
تا ببینی که چقدر پیر شدم
شبا جای شام کنار عکست
غصه هاتو خوردم و سیر شدم!
—
غمگینم!
آخر امروز نگفتم
نگفتم دوستت دارم
از خودم خجالت می کشم
از خودم فرار می کنم
که دیر کردم
که دیر گفتم وُ امروز رفتافشین صالحی
—
جهانی شاد و غمگین اند از هجر و وصال تو
به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم
سیف فرغانی
—
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
—
بگو از کدام جاده گذشته ای
که هرجا نگاه می کنم
ردی از پاییز بر آن مانده
بگو رد قدم هایت کجا رفتند
حالا که جا پای جایشان می گذارم؟
شعر غمگین زیبا
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
فاضل نظری
—
بعد مرگم شعر هایم را بخوان تا بشنوی
سرگذشتم تلخ تر از درگذشتم بوده است..
—
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
—
چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد
بنیامین دیلم
—
تک بیتی غمگین احساسی
گوشه قلب قشنگت اگر من نباشم غمی نیست
تو منو زندونی کردی عاشقی جرم کمی نیست
—
مرا گویی: مشو غمگین، که غم خوارت شوم روزی
ندانم آن، کنون باری، مرا غم خوار می داری
عراقی
—
نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشتبه اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشتنفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و توبه ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو
—
نگو که رفته ای
سال هاست نگاهت را در
لابلای پرده اتاقم
جستجو می کنم
آنجا که آفتاب
صورت خیس از اشکم
را نوازش می کند
—
شعر غمگین از سعدی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
سعدی
—
بگو که برمی گردی
تا روزهام قشنگ شن
تا ستاره ها برقصن
تو آسمون دل من
—
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد
حافظ
—
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باددیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مولانا
—
اشعار نو غمگین
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه، می بینم
می بینم
تو به اندازه تنهاییِ من خوشبختی
من به اندازه زیباییِ تو غمگینم
حمید مصدق
—
دیگر مرا به داشتن تو انتظاری نیست…
—
چرا روی نقاشی ها بی خودی سایه میزنی
این همه حرف خوب داریم، حرف گلایه میزنیاگه منو دوست نداری اینو راحت بهم بگو
چرا با حرفات و نگاهت بهم کنایه میزنی؟
—
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببینوقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین
—
از من گریزانی ولی
نگاهم می کنی و نگاهت می کنم
سخت است این دروغ که
نگویم چقدر دوستت دارم
تک بیتی عاشقانه غمگین
ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل
من از غم تو شادم چون بلبل از بهاران
سیف فرغانی
—
به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا
نمیکشد دل غمگین به گفتگوی دگر
صائب تبریزی
—
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
حافظ
—
شعر کوتاه غمگین و عاشقانه
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
سعدی
—
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفتکنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفتدرد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفتخرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفتهوشنگ ابتهاج
—
مجموعه اشعار غمگین
حتما کسی را تازگی ها در نظر داری
لابد به غیر از من کسی را زیر سر داریدیگر سراغی از دل تنگم نمی گیری
با اینکه از حال پریشانم خبر داریبی طاقتی این روزها جایی دلت گیر است
بو برده ام از شهر من قصد سفر داریبو برده ام از عطر مشکوک تنت شب ها
جایی دگر عشقی دگر یاری دگر داریسردی زمستانی در این گرمای تابستان
لب های بی رنگ و نگاهی بی ثمر داریآهسته گفتی: دوستت دارم و از لحنت
معلوم شد از من کسی را دوست تر داری
—
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیمتا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیمگفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیمشیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
—
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاستهمچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاستبی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
—
به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
که ز جان در ره آن جان جهان میگذرد
از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذرد
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
که بد و نیک جهان گذران میگذرد
دل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی
شکوه از جور تو ما را به زبان میگذرد
آه پیران کهن میگذرد از افلاک
هر کجا جلوه آن تازه جوان میگذرد
چون ننالم که مرا گریه کنان میبیند
به ره خویش و ز من خندهزنان میگذرد
هاتف اصفهانی
—
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر، از کوی خود
وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند.
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا؟ فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای ز دل با یار صاحب دل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزلم کنم
وای، به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلمرهی معیری
—
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقهات برای تو میخواند…
لیلا کردبچه
—
اگر رفته ای باشد
دل شکسته ای، باشد
برگرد به آشیانه که
خراب شده ؟ خب باشد