مجموعه شعر عاشقانه غمگین + متن های دلنشین و زیبای احساسی
در مجموعه پیش رو شعر عاشقانه غمگین با مضامین دلنشین و احساسی را گردآوری کرده ایم و امیدواریم که با خواندن این اشعار زیبا، حس و حال خوبی پیدا کنید.
شعر عاشقانه غمگین جزو اشعاری است که بر دل همه و حتی افرادی که با عشق بیگانه هستند هم تاثیر بگذارد و این اشعار از احساسات پاک انسان سرچشمه می گیرد و وقتی که با عشق شاعرانه در هم می آمیزند تاب ترین اشعار عاشقانه را به جهان تقدیم می کنند.
مجموعه اعشار غمگین با مضامین احساسی و دلنشین
اشعار عاشقانه غمگین در مضامین دلنشینی نوشته شده اند و شما می تتوانید این اشعار زیبا را در شبکه های اجتماعی قرار دهی، برای دوستان بفرستید و یا به عنوان کپشن اینستاگرام قرار دهید.
**
شعر عاشقانه زیبا غمگین
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمتای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمتدر عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمتمی خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمتمی خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت
**
شعر کوتاه عاشقانه برای عشق
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآید
شعر عاشقانه غمگین با مضامین زیبا برای افراد غمگین
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاستهمچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاستبی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
**
اشعار عاشقانه زیبا برای یار
من
مشقِ نانوشتهام به دستِ نی
خواندن از خوابِ تو آموختهام به راهمن
بارانِ بریدهام به وقتِ دی
گفتن از گریههای تو آموختهام به راهبه من بگو
در این برهوتِ بیخواب و طی
مگر من چه کردهام
که شاعرتر از اندوهِ آدمیام آفریدهاند؟
**
من انتظار دارم او وفا کند، نمی کند!
به جز من هر که هست را، رها کند، نمی کند!
کسی شبیه من نشد اسیر خنده های او
ز جمع باید او مرا، جدا کند، نمی کند!
چقدر آرزو کنم، به زیر سقف خانه ام
مرا به نام کوچکم، صدا کند، نمی کند!
برای جلب خاطرش چه مکرها نکرده ام
مگر کمی به حالم اعتنا کند ، نمی کند!
و خفته روح ساده ام شبیه قصه ها که او
به بوسه خواب مرگ را دوا کند، نمی کند !
چه خسته درد میکشم در این حصار و باید او
برای رفع خستگی، دعا کند، نمی کند!
خدا کند فقط کمی دلش هوای من کند
خدا کند خدا کند خداکند، …..!
شعر زیبا و جالب عاشقانه احساسی
سلام میگویم پنجرهها را
سلام میگویم کوچهها را
کوچه به کوچه تو را در ترانههایم میخوانم
کسی نمیآید پنجره را به رویم بگشاید
کسی که پنجره را رو به کوچه بگشاید
انگار کوچههای شهر غمگیناند
و من دوباره تو را عاشقانه میخوانم
تو در کدام پنجره نشستهای که من نمیبینم!؟
تو با کدام پنجره رفیقی که من نمیدانم
سلام میگویم
تمام پنجرهای شهر را سلام میگویم
**
شعر عاشقانه غمگین و زیبا برای همسر
دیشب
قلبم را در کاسه رویا گذاشتم
بردم کنار پنجره
ماه به من لبخند زد
از پنجره آمد به دام من افتاد
تمام اتاق،
خیس شد از اشک شوق
تنهایی ام را باد با خود برد!
**
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ،
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود ؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ،
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود ؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام ،
گریه و زاری و نالیدن چه سود ؟
زنده را در زندگی قدرش بدان ،
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود ..!
شعر زیبا و دلنشین عاشقانه
باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد
وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد
باید کسی باشد که عکس خنده ام را
در لابه لای گریه اش محکم بگیرد
چشمش به هر کوچه خیابانی بیافتد
باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد
هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد
آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد
از گریههای او خدا قلبش بلرزد
از گریههای او نفسهایم بگیرد
من! جای خالی باشم و او هم برایم
هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد
**
اشعار غمگین عاشقانه
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیستمی نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیستباز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیستشعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیستچشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیستوقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیستمی روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست
**
نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود
دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود
باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی
دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود
در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود
سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود
حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم
سحر سیاه چشم تو وای که وا نمیشود
کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی
غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود …
شعر غمگین سوزناک و عاشقانه
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر، از کوی خود
وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند.
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا؟ فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای ز دل با یار صاحب دل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزلم کنم
وای، به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلمرهی معیری
**
متن غمگین عاشقانه برای افراد احساسی
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشدلب تو میوه ممنوع ولی لب هایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشدبی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاستبا چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
دلنوشته عاشقانه
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفتکنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفتدرد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفتخرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفتهوشنگ ابتهاج
**
شعر عاشقانه و زیبا
ای بی خبر از محنت روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونمباز آی که سرگشته تر از فرهادم
دریاب که دیوانه تر از مجنونم
شعر غمگین تیکه دار
دنیای دنی پر هوس را چه کنی
آلوده هر ناکس و کس را چه کنیآن یار طلب کن که تو را باشد و بس
معشوقه صد هزار کس را چه کنیشد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلمدر طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلمفرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلمآه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلماز طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلمروز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلماز دل تو در دل من نکتههاست
وه چه ره است از دل تو تا دلمگر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلمای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلممولانا