مروری بر قسمت اول «گردن زنی»
امشب خون به پا میشود!
سامان سالور در نخستین تجربه سریالسازیاش قصهای را برگزیده که ملودرامی عاشقانه با رگههای معمایی-جنایی محسوب میشود و در همان قسمت نخست «گردن زنی» میخ خود را محکم میکوبد.
به گزارش فیلمنت نیوز، گونه ملودرام قالب فوقالعادهای برای روایت قصههای پرپیچ و خم و متکی بر داستانکهای متعدد و پر از شخصیتهای رنگ و وارنگ به حساب میآید به ویژه در سریالها که قصه نیاز به گسترش در عرض داشته تا مخاطب را تا آخر همراه خود نگه دارند. ملودرامهای عاشقانه یکی از محبوبترین قالبهای ذکر شده به حساب میآیند که طرفداران پروپاقرصی در بین مخاطبان داخلی سریالها دارند به همین دلیل هم بخش مهمی از سریالهای تولید شده در پلتفرمهای نمایش آنلاین در سالهای اخیر به این ژانر اختصاص یافته و عموما نیز در جذب مخاطب موفق عمل کردهاند و مخاطبانی در ردههای سنی مختلف با قصهها و قهرمانهایش همذاتپنداری کرده و هر هفته به تماشای ادامه آن مینشینند.
«گردن زنی» به کارگردانی سامان سالور که نخستین قسمت آن به تازگی از طریق پلتفرم فیلمنت در اختیار مخاطبان قرار گرفته، تازهترین ملودرام عاشقانه شبکه نمایش خانگی به حساب میآید.
«گردن زنی» از یک مراسم عروسی مجلل آغاز شده و زامیاد سعدوندیان به عنوان نویسنده فیلمنامه فضای مناسبی را برای معرفی شخصیتها و نیز رابطه میانشان در اختیار دارد. نیما و باران زوج جوانی که میخواهند شب عروسی باشکوهی داشته باشند اما رگههایی از تلخی از زیر پوست این شادی ظاهری خود را به رخ میکشد. برای نمونه میتوان به دلخوری عمیق مانی از برادرش نیما اشاره کرد که اطلاعات درباره آن به شکل قطره چکانی به مخاطب ارائه میشود. همین طور تنشهای ظریفی که بین دو خانواده وجود دارد و عقبه آن به گذشته آنها بازمیگردد و کاملا برای مخاطب ایرانی ملموس به نظر میرسد. سعدوندیان و سالور با قرار دادن بخشی نه چندان کوتاه که عروس و داماد از طریق ویدیوی ضبط شده درباره خانواده خود کوتاه حرف میزنند، اطلاعات زیادی را درباره بهمن، بهرام، مسعود، فروغ و گیسو و بقیه به تماشاگران خود میدهند در عین حال به مرگ مغزی پدر نیما و اهدای قلبش به باران اشاره کرده و ازدواج این دو را حاصل آن فداکاری بزرگ میدانند.
در پرداخت شخصیتها هم نویسنده فیلمنامه تلاش کرده تا در قسمت نخست به شکلی کاملا مینیمال آنها را معرفی کند و در این کار هم موفق نشان داده است. در عین حال کاشت اطلاعات هم به خوبی انجام گرفته تا در قسمتهای بعدی هر یک از آنها به پیشرفت داستان و شکل دادن به داستانهای فرعی کمک کنند. شاهرخ یکی دیگر از شخصیتهای کلیدی سریال است که از طریق او و دختری که دوستش دارد، معمایی پیرامون نیما شکل میگیرد که تناسب چندانی با شخصیت ترسیم شده از او ندارد. شاهرخ است که به این ملودرام عاشقانه رنگ خون بخشیده و نقطه عطف بزرگی را رقم میزند. خارج شدن یکی از شخصیتهای اصلی از داستان و وضعیت مبهم دیگری، شوک فوق العادهای به کار بخشیده و تماشاگر را منتظر تماشای ادامه آن نگه میدارد. بردیا هم یکی دیگر از شخصیتهای متفاوت «گردن زنی» به حساب میآید که تندخویی ذاتی و شکاف عمیق او با برادرش بهمن میتواند برگ برنده کار در قسمتهای آینده آن باشد. در طرف مقابل، مانی قرار دارد که سیاه پوشیدناش در عروسی برادر و اختلافاش با او میتواند داستانک دیگری را به تنه اصلی فیلمنامه گره بزند.
سامان سالور در نخستین تجربه سریالسازیاش قصهای را برگزیده که ملودرامی عاشقانه با رگههای معمایی-جنایی محسوب میشود و در همان قسمت نخست میخ خود را محکم میکوبد. بخش طولانی مراسم ازدواج به لحاظ دکوپاژ و ریتم وضعیت مناسبی داشته و پلانهای تکراری در آن به چشم نمیخورد چرا که سالور به خوبی از جغرافیای سالن مجلل عروسی و دوروبرش به خوبی بهره گرفته است. در عین حال در انتخاب بازیگران نقشهای باران و نیما یعنی کیسان دیباج و الیکا ناصری ریسک کرده که البته تا حدود زیادی جواب مثبت داده است. برای الباقی نقشها نیز تیم بازیگران خوبی را گرد هم آورده که هر یک از آنها طرفداران خاص خود را داشته و مخاطب خاطره خوبی از نقش آفرینیهای پیشینشان دارد از رویا نونهالی، سمیرا حسنپور و الهام پاوهنژاد تا حسن معجونی، مهدی حسینینیا و پوریا رحیمیسام که اغلب هم تجربه زیادی در ایفای نقش در سریال دارند؛ موضوعی که میتواند یکی از برگ برندههای سالور در قسمتهای بعدی کار باشد.
محمد جلیلوند منتقد سینما
بیشتر بخوانید
سریال گردن زنی را در فیلم نت تماشا کنید