بیوگرافی مریم کاویانی | اطلاعات درباره زندگی شخصی و در مورد ازدواج و طلاق وی
مریم کاویانی بازیگر 50 ساله ایرانی است که اخیرا در سریال بوی باران ایفای نقش می کند. او یک بار طلاق گرفته است و مجددا ازدواج کرده است. در این بخش بیوگرافی کامل مریم کاویانی و اطلاعاتی در مورد زندگی شخصی و هنری او را آماده کرده ایم.
بیوگرافی مریم کاویانی
مریم کاویانی بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال 1349 در شهر اهواز است و اصالتا مازندرانی و بابلی است. پدر کارگر کارخانه نیشکر و کاغذ پارس و مادرش خانه دار است. هر دو اهل مطالعه هستند ولی اهل هنر نیستند. پدر و مادرش متولد بابل هستند و در خانواده ای 4 نفره با یک برادر کوچکتر از خودش زندگی می کند.
مریم کاویانی مدرک کارشناسی ارشد پرستاری دارد.
شعل دوم وی
شغل اصلی اش پرستاری است و در سال 1381 بازیگری را آغاز کرده است و هم اکنون نیز به این شغل مشغول نیست.
نخستین فیلم وی
نخستین فیلم او رویای حوانی به کارگردانی نادر مقدس است و پس از آن در تردست، اسپاگتی در هشت دقیقه، مخمصه و هوو ایفای نقش کرده است.
بازی در سریال او یک فرشته بود
او با بازی در سریال او یک فرشته بود به کارگردانی علیرضا افخمی که در ماه رمضان سال 1384 از تلویزیون پخش شد به شهرت رسید.
فیلم شناسی مریم کاویانی
- نیمکت (1395)
- شاید یک معجزه (1393)
- معراجی ها (1392)
- دلتنگی های عاشقانه (1391)
- رسوایی (1391)
- یکی برای همه (1390)
- اخراجی ها 3 (1389)
- پایان نامه (1389)
- زمهریر (1388)
- بیداری (1387)
- پوسته (1387)
- مانا (1387)
- مخمصه (1386)
- پایان راه (1385)
- ستایش (1385)
- هوو (1384)
- اسپاگتی در هشت دقیقه (1383)
- در قصه ها زندگی می کنند (1395، داود بیدل)
- زمستان گرم (1393)
- معراجی ها (1393)
- مدینه (1393)
- ویلای من (1391)
- فاصله ها (1390)
- دارا و ندار (1389)
- پنجمین خورشید (1388)
- روزگار قریب (1387)
- خط شکن (1386)
- شکرانه (1386)
- به دنیا بگویید بایستد (1385)
- زیر زمین (1385)
- روز رفتن (1384)
- راه شب (1383)
- او یک فرشته بود (1382)
بازیگران مورد علاقه اش
او می گوید قبل از بازیگر شدن از بین بازیگران فقط هدیه تهرانی، محمدرضا فروتن و افسانه بایگان را می شناخت.
بازی در سریال بوی باران
سریال عروس تاریکی به کارگردانی محمود معظمی از شبکه اول سیما پخش شد.
داستان سریال ماجرای ازدواج دختری از طبقه پایین جامعه با یک پسر با اوضاع مالی خوب می باشد که سیمین مادر پسر، راضی به این ازدواج نیست و با رقم خوردن بعضی از اتفاقات در شب عروسی این زن و شوهر، فرشته عروس جوان این سریال در اتفاقی عمدی در آتش سوزی کشته می شود و نامزد سابق او پیمان با بازی مهدی سلوکی متهم به قتل می شود.
مریم کاویانی در سریال در کنار مهدی سلوکی، رویا نونهالی، نرگس محمدی و رضا کیانیان ایفای نقش می کند.
ماجرای بازیگر شدن وی
دعوت برای بازی در اولین فیلمش
حقوق 200 هزار تومانی برای اولین فیلم
بازیگری یا پرستاری؟
ازدواج و همسرش
مریم کاویانی ازدواج کرده است و یک پسر به نام علی دارد. در بعضی از سایت ها عکسی از او در کنار برادرش منتشر شده است که به اشتباه همسر او خوانده شده است. مریم کاویانی از همسرش جدا شده است.
ازدواج دوم مریم کاویانی با رامین مهمانپرست
نازی خوش اخلاق عکاس سینمایی عکس از مریم کاویانی و رامین مهمانپرست منتشر کرد و خبر ازدواج آنها را داد. این دومین ازدواج مریم کاویانی است.
طلاق
او به صورت مستقیم و واضح به موضوع جدایی از همسرش اشاره نکرد، اما عکسهای دونفرهشان از پیج شخصیاش حذف شده که احتمال صحت جدایی را قوت بخشیده است.
گفتگوی خواندنی با مریم کاویانی
– شما اولین بار سال 81 جلوی دوربین قرار گرفتید و بعد از آن کم و بیش بازی کردهاید تا حالا اما امسال، یعنی سال 89 برای شما یک سال ویژه بود. درست است؟
:: به طور اتفاقی بله، چون تاوان قرار نبود به این سرعت پخش شود. طوری که با فاصلهها همزمان شود. با این اتفاق که افتاد، بله همینطور شد که شما میگویید.
شاید به این خاطر که به کاراکتر شخصیتان نمیخورد.
شاید. شاید به این خاطر و شاید هم علت این قضیه این باشد که نقشهای طنز به فیزیک ظاهری من نمیخورد. شاید هم از کارهایی که از من دیده و پسندیده شده کارهایی بود که از نقشهای طنز فاصله داشت و این تصور را به وجود آورد که من نمیتوانم آن نقشها را بازی کنم.
گفتید که هر کاری را آگاهانه و حساب شده انجام میدهید. شاید این مسئله در آغاز کارتان هم مورد توجه شما بود. به هر حال شما تحصیلکرده پرستاری و پرستار بودید و در آغاز کار هم با توجه به موقعیت اجتماعیتان نمیتوانستید هر نقشی را بپذیرید.
این البته ربطی به تحصیل من ندارد. اینها به سلیقه مربوط میشود و به اینکه آدم چه چیزی از خودش و زندگیاش میخواهد. من گفتم آگاهانه منظورم از این حرف این بود که میدانستم چه میخواهم. من آنطوری که دلم میخواست با مردم ارتباط برقرار کنم، نقش را انتخاب میکردم. اینها اتفاقاتی است که در تلویزیون افتاد. شاید در سینما بخواهم طور دیگری کار کنم. دلم میخواهد در تلویزیون جایگاهی داشته باشم که محبوبیت مرا بالا ببرد و بتوانم با احساسات و عواطف آدمها سروکار داشته باشم. اینها برمیگردد به انتخابها و نگاهی که خودم دارم نه تحصیلات. تحصیلات من متفاوت بود با آنچه که حالا دارم انجام میدهم.
شما لیسانس و بعد فوق لیسانس پرستاری گرفتهاید و طبیعی است که این جایگاه اجتماعی برایتان مسئولیتی ایجاد میکند. منظورم این است.
:: من این را قبول دارم، اما نه آنقدرها چون خیلی از تحصیلکردههای حتی این رشته را میبینم که کارهایی را انتخاب میکنند و انجام میدهند که به جایگاه و تحصیلشان ارتباطی ندارد. برعکس این قضیه هم هست. بنابراین به نظر من شعور آدمها ربطی به تحصیلاتشان ندارد، اما سلیقهشان میتواند ربط داشته باشد. وقتی آدم وارد دانشگاه میشود و محیط آنجا را میبیند و همینطور استعدادهای دیگر را، نگاهش به زندگی وسعت پیدا میکند.
همین است دیگر. وقتی آدم با نگاهی که وسعت پیدا کرده وارد جامعه و هنر میشود، نگاهش متفاوت میشود.
:: از این لحاظ شاید. من از جایگاهی که دارم خیلی راضی هستم. شاید به این خاطر که خیلی نگاه ایدهآلیستی نداشتم. من اگر نگاه و دیدگاه ایدهآلیستی داشتم الان یکی از بازیگران پرکار سینما میشدم. من یک بازیگر تکنیکال، ایدهآلیست و حرفهای نشدهام بلکه آنی شدم که دلم میخواست. بیشتر دارم برای دلم کار میکنم.
کارتان را با آقای نادر مقدس هم شروع کردید. ایشان در آنچه که تاکنون انجام داد یک ویژگی خاص پیدا کرده. شاید فیلمهایش آنطورها که باید دیده و پسندیده نشد، اما با “شور عشق” دو بازیگر ستاره بعدی سینمای ایران را معرفی کرد: “بهرام رادان” و “مهناز افشار” با آن فیلم معرفی شدند. به نظر میرسد که انتخاب بازیگر را خیلی خوب انجام میدهد.
:: نادر مقدس، آنقدر خوشقلب، خوشذات و خوشنیت هستند که انرژی مثبت ایشان به نوعی در زندگی آدمهایی که با ایشان در ارتباط هستند و معاشرت و کار میکنند تاثیر مثبت میگذارد. به قول ما ایرانیها دستش سبک است و روزی دارد. من از ایشان ممنون و مدیونشان هستم. من مشغول کارم بودم و اصلا به بازیگری فکر نمیکردم اما ایشان و همسرشان خیلی دوستانه مرا به کار دعوت کردند.
آنها مرا در بیمارستان دیدند و از من دعوت کردند که در فیلمشان نقش یک پزشک را بازی کنم که کلا بیست ثانیه در آن فیلم حضور داشت، اما آنجا راه زندگی مرا تغییر داد. همیشه در زندگی یک چیزهایی بهانه میشود برای باز شدن یک راه و به این ترتیب جرقه معجزه زندگی من، آقای نادر مقدس و همسرشان خانم افسانه منادی بودند. آنها این جرقه را زیر هیزم من زدند و هیزم من که به نوعی برای شعله گرفتن تغذیه شده بود، شعله گرفت.
– گفتید که به بازیگری فکر نمیکردید، اما حالا میگویید که هیزم وجود شما آماده شعلهور شدن بود. انگار کمی تناقض در این دو تعبیر شما وجود دارد.
:: میخواهم چیدمان خدا را بگویم. معجزههای خداوند همینطوری است. اینطوری نیست که یک دفعه فرشتهای با بال سفید از آسمان فرود بیاید و آنچه را که سرنوشت ما را عوض میکند با خود بیاورد. خداوند فرشتههای هادی و نجاتدهندهاش را به آدمها نشان نمیدهد بلکه انسانهایی را وسیله انجام آنها قرار میدهد. همه ما آدمها وسیله و نشانهای هستیم برای دوستانمان و آدمهایی که سر راه ما قرار میگیرند. آقای نادر مقدس و همسرشان این حالت را برای من داشتند اول این را نمیفهمیدم اما بعدا به این رسیدم که آنها همان فرشتههای نجات انسانهایی بودند که از طرف خدا فراهم شدند و چیده شدند تا من برسم به شعلهای که الان از آن خیلی راضی هستم.
یادتان هست که در آن فیلم، اولین دیالوگی که گفتید چه بود؟
:: من آنجا نقش یک پزشک را بازی میکردم. آنجا به مریضم گفتم: “باید مواظب خودت باشی عزیزم.”
این نقش خیلی کوتاه بود و خودتان میگویید که بیشتر از بیست ثانیه نبود. خیلیها در خیلی از فیلمها از این نقشهای کوتاه را بازی میکنند. شما لابد قبل از آن فیلم میدیدید و سینما برایتان به عنوان یک پدیده اجتماعی حضور داشت اما بعد از نقش کوتاه بیست ثانیهای جذب آن شدید، مگر بعد از آنچه اتفاق افتاده بود حس بازی کردن در وجودتان شعلهور شد؟
:: آن لحظه حس و علاقهای نداشتم اما این علاقه بعدا به وجود آمد. دیدید میگویند که وقتی قسمت باشد دهن بسته میشود؟ من اصلا به بازیگری فکر نمیکردم ولی چون قسمتم بود جلوی دوربین قرار گرفتم. وقتی به من گفتند خندیدم و بعد رفتم جلوی دوربین و بعد یک سال فراموشش کردم و حتی برای اکران آن هم نرفتم. یادم رفته بود و برای من جذابیت خاصی هم نداشت، اما در CDهای رسانههای تصویری آن فیلم را دیدم و دیدم که پشت جلد آن، عکس من هم زده شده است و این برای من خیلی جای تعجب داشت که برای یک پلان بیست ثانیهای عکس من رفته است روی جلد نوار فیلم. احساس کردم خیلی مدیون آقای مقدس هستم و باید از ایشان تشکر و قدردانی کنم. یک سال بعد از آنکه آن نقش را بازی کرده بودم به ایشان زنگ زدم و یک قرار با ایشان گذاشتم تا حضورا از ایشان به خاطر این شکل معرفی خودم، تشکر کنم. ایشان بدون آنکه منتی به من بگذارند و توقعی داشته باشند این کار را کرده بودند. من رفتم دفترشان تا از ایشان تشکر کنم که آنجا آقای محمدعلی سجادی را دیدم و بعد به همین شکل کارم ادامه پیدا کرد.
در آن دیدار برای “مخمصه” انتخاب شدید؟
:: نه، مخمصه مربوط به بعدترها بود. آنجا برای تردست انتخاب شدم.
نقش بعدیتان هم نقش کوتاه بود. آیا در این فاصله که فیلم بعدیتان را بازی میکردید کاری نکردید و مثلا به کلاس بازیگری نرفتید؟
:: نه، اول که نه ولی بعدا که کار من جدی شد دیگر فرصت پیدا نکردم چون پشت سر هم دعوت به کار میشدم و نمیتوانستم. ضمن آنکه یک موضوع مهم دیگر هم وجود دارد، به نظر من آدم اگر بخواهد تکنیک کوزهگری را با خواندن یاد بگیرد و مثلا به او بگویند و یا بخواند که چطور باید گل را ورز دهد و آب بدهد و خیسش کند نمیتواند کوزهگر شود. آدم در انجام کار فیزیکی کوزهگری میتواند کوزه را بسازد. وقتی که من خودم وسط گود مشغول بازیگری شدم، برای من تجربه و کلاس بود و کمی که گذشت احساس کردم نیازی نیست که به کلاس بازیگری بروم.
اما اقلا این است که باید ذاتا بازیگر باشید.
:: حتما این در ذات من بود که انتخاب میشدم. من در یک سال اول زیاد این را باور نداشتم، اما کمکم به این نتیجه رسیدم که حتما این توانایی را دارم که انتخاب میشوم.
– بعدا بازی کردید و تجربههای بیشتری به دست آوردید. آیا آن موقع که این کار را بهتر شناختید رجوع کردید به گذشتهتان در کودکی و نوجوانی تا ببینید این حسها را در کودکی داشتید یا نه؟ خیلی از کسانی که بعدا بازیگر میشوند خاطراتی تعریف میکنند از کارهایی که در بچگی میکردند و از آن بازیهای کودکی و اقلا تقلید صداها و…
:: برای من اصلا اینجوری نبود. وقتی که در بازیگری کار میکردم، مادرم اولین پلانی که از من دید گفت: “مریم، برایم خیلی عجیب است، تو وقتی که دروغ میگویی و میخواهی چیزی را با بازی به کسی بقبولانی چهرهات کاملا این را نشان میدهد، چون همنفست بند میآید و هم نگاهت عوض میشود و حالت چشمانت تغییر میکند. تو جلوی دوربین چطور میتوانی بازی کنی؟” من جلوی دوربین بازی نمیکنم، خیلی خودم هستم. برای همین هم هست که گاهی اوقات تبدیل به یک کاراکتر طنز میشوم، بسیار سادهلوح و باعث تعجب و خنده دیگران. من اصلا سیاست ندارم و به نظر من آدمهای سیاستمدار بیشتر بازیگرند. من خیلی زیاد خودم هستم و بابت این که خودم هستم هم خیلی جاها آسیب دیدم و خیلی جاها از من سوءاستفاده شد اما تعداد نگهبانان نجات من بیشتر شدند. انگار که خداوند وقتی میبیند ذات من اینگونه است بیشتر حامی و مراقب من است.
– اینکه آدم بگوید من خودم هستم و همه جا با همین واقعیت وجودی ظاهر میشوم از نظر انسانی خوب و نشانه صداقت است، اما بازیگران معمولا از بیان این مسئله دوری میکنند. آنها بیشتر ترجیح میدهند که بگویند آنچه از من جلوی دوربین میبینند بازی است. به این ترتیب میخواهند نشان بدهند که بازیگر خوبی هستم. اما شما دارید میگویید جلوی دوربین خودتان هستید.
:: نمیدانم. این به خیلی چیزها برمیگردد. به ذاتی که خداوند به هرکس داده و به تربیت خانوادگیشان و همین جنبهای که دارند.
– بعد از آن بازیها همینطور جلو آمدید تا “او یک فرشته بود” ساخته علیرضا افخمی که در آنجا نقش رعنا را بازی کردید. جالب آنکه آنجا هم نقش همسر حسن جوهرچی را بازی میکردید. برای آن نقش چگونه انتخاب شدید؟
:: من آن موقع در روزگار غریب کیانوش عیاری بازی کرده بودم و ایشان مرا به آقای افخمی معرفی کردند. ایشان هم از من تست گرفتند و نتیجه آن تستها هم این شد که برای نقش رعنا انتخاب شدم.
– خوب شد “روزگار قریب” ساخته شد و شما و خانم بهاره افشاری در آن بازی کردید چون بعد از آن بود که آقای عیاری هر دوی شما را به آقای افخمی معرفی کرد و هر دو هم انتخاب شدید.
:: اینها همه مهرههایی است که خداوند میچیند.
– یک بار دیگر با حسن جوهرچی همبازی شدید و باز هم این همبازی شدن خوشیمن بود و سریال گرفت. آیا این را هم به ماجرای شانس و سرنوشت ربط میدهید؟
:: این یک اتفاق و تصادف است و ما حالا چهارمین بار است که با هم همبازی میشویم. خیلی خوشحال میشوم که این اتفاق چون ایشان یکی از پارتنرهای بسیار باهوش و بسیار انرژی مثبت هستند و خیلی هم به بازیگر مقابلشان کمک میکنند. من احساس آرامش بیشتری میکنم وقتی میبینم که یک همکار به این خوبی دارد برای من تکرار میشود چون میدانم در سکانسهایی که با ایشان دارم، خیلی به من خوش میگذرد چون ایشان در بازی به آدم انرژی میدهد. این از خوششانسی من است که بازی با ایشان هم بازی شدهام.
– آیا در هنگام بازیهایتان جلوی دوربین یه اتفاق بامزهای هم افتاده است.
:: اتفاق خاصی که قابل تعریف باشد نه اما خیلی وقتها اتفاقاتی میافتد که جالب است و باعث خنده همه ما میشود. البته وقتی که کات میخورد، آقای جوهرچی معمولا از فضای صحنه جدا میشود و میرود توی حیاط با تلفن صحبت میکند یا پیغامهایی که برایش گذاشتهاند را جواب میدهد، من هم یا سریع میروم گوشهای کتابی در دست میگیرم و یا اینکه چشمانم را میبندم و استراحت میکنم. اصولا بیشترین معاشرت ما جلوی دوربین است تا پشت آن.
– دیگر در کجاها با هم همبازی بودید؟
:: “او یک فرشته بود”، “روزهای زیبا”، “شکرانه” و “فاصلهها”
همکاری با دانیال حکیمی چطور است؟
:: عالی، عالی. بسیار بازیگر با شخصیت و نجیبی است و بسیار آدم محترمی هستند. من خیلی از همکاری با ایشان لذت بردم. شدیدا و آگاهانه نقش را میشناسند و در ایفای نقششان هم بسیار دانا و توانا هستند. من از ایشان خیلی چیزها را یاد گرفتم. آقای حکیمی، علیرغم همه تواناییهایی که دارند در سینما موفق نبودند اما در تلویزیون موفق هستند و جزو معدود بازیگران تلویزیونی ایران محسوب میشوند و به نوعی ستاره آن.
– آیا این به نظرتان خوب است یا بد؟
:: این سرنوشت ایشان است پس حتما خوب است. آدم همیشه در زندگی و جایگاه خودش دخیل و سهیم نیست. یک جاهایی هم هست که قسمت و سرنوشت برای او تصمیم میگیرد. آنچه که مهم است این است که شما در هر جایگاهی که قرار گرفتهای خوب باشی. آقای حکیمی یکی از بزرگترین بازیگران تلویزیون هستند و این خیلی خوب است.
یک بار دیگر هم با بهاره افشاری هم بازی شدید و باز هم ایشان نقش منفی دارند و شما نقش مثبت.
:: بله متاسفانه خیلی کوتاه تا با هم همبازی شدیم. شاید یکی دو سکانس با هم داشتیم. خیلی خوب است که دوباره تیم “او یک فرشته بود” در فاصلهها دیده شد. آقای توکل، خانم افشاری، من و آقای جوهرچی، خیلی خوشحال شدیم که بهاره برای نقش بیتا انتخاب شد.
فکر میکنید یک روزی میشود که شما نقشهای منفی را بازی کنید؟
:: امیدوارم چنین فرصتی برای من هم پیش بیاید چون نقش منفی و بدجنس من بیشتر جواب میدهد.
ولی کارگردانها متوجه این نیستند؟
:: بله، متاسفانه و نمیدانم چرا.
– در این کار مثل هر کار دیگر، ترکیبی از بازیگران با تجربه و جوان حضور دارند. شاهرخ استخری و چهرههای جوان حضور دارند که شاید بیشتر مورد توجه باشند و بازیگران قدیمیتر به فراخور شرایط شاید کمتر مورد توجه هستند و این شاید حساسیتهایی ایجاد کند. این بالانس چگونه برقرار شد. آیا تلاش خاصی در سریال به وجود نمیآید.
:: این خیلی بستگی به خود آدمها و جنبه و ظرفیتهایشان دارد. این شهرتها هم به شعور و شناخت آدمها مربوط میشود. آدمها الکی به شهرت نمیرسند. قطعا برخوردهای حرفهای را در کار رعایت میکنند که میتوانند پیشرفت کنند. من آقای شاهرخ استخری را نه تنها اصلا کمتجربه ندیدم بلکه بسیار حرفهای دیدم.
– و اما فاصله ها ؛ آخرین کاری که الان هم در حال پخش است. گفتنیها در مورد آن گفته شد اما بارزترین نکتهای که در مورد شما وجود دارد این است که شما نقشی را بازی میکنید که به سن و سال شما نمیخورد و یا اقلا به نظر نمیرسد که کسی که نقش پسر شما را بازی میکند (پندار اکبری) مناسب این باشد که پسر شما باشد. با این قضیه که پسر به این بزرگی داشته باشید چگونه کنار آمدید؟
:: البته من آنجا گریم شدم.
– گریم درست اما آنقدر گریم نداشتید که از چهره عادیتان زیاد فاصله داشته باشد. یک وقت است که شما نقش یک پیرزن را بازی میکنید که آن یک حرف است، اما اینجا آنقدرها گریم نداشتید و…
:: میدانم چه میخواهید بگویید. میخواهید بگویید که معمولا بازیگران چنین کاری نمیکنند چون ریسک آن بالاست.
– بله و ضمن آنکه شما و پسرتان در فیلم همسن به نظر میرسید.
:: من قرار نیست در فیلم آن چیزی باشم که در زندگی عادی هستم. در فیلم میتوانم نقش یک پیرزن را هم بازی کنم و اگر نقش را دوست داشته باشم میتوانم نقش یک مادر را هم بازی کنم. باید نقش را دوست داشته باشم. بازیگر باید ارزش را بشکند و جلوی دوربین هر نقشی را که دوست دارد تجربه کند. من نگران نتیجه کار نبودم. شاید لازم بود روی گریم من بیشتر از این کار انجام شود که شکستهتر دیده شوم تا نقش من باورپذیرتر باشد، اما اینکه مرا در قالب مادری ببینند که عروس و نوه دارد، از این موضوع نمیترسم.
واقعیت همین است که میبینید نه آنکه در فیلم دارم بازی میکنم. از این هم نگران نیستم که از این به بعد همیشه در همین نقشها بازی کنم. البته من بیشتر نقشها را خودم انتخاب میکنم و بازی در نقش مرضیه را هم با آگاهی تمام انتخاب کردهام. قبل از قرارداد هم میدانستم که آقای پندار اکبری قرار است نقش پسر من باشد. او قول داده که یک جای دیگر نقش پدر من را بازی کند (میخندد) این اتفاق برای من مهم نیست و نگران بازتاب آن هم نیستم.
– از اول همه چیز فیلمنامه برایتان مشخص بود یا فقط سیناپس کار را در اختیار داشتید؟
:: تا چند قسمت از کار از همان اول مشخص بود اما تا آخر آن نه و ما نمیدانستیم که سرنوشت قصهها تا آخر چگونه میشود.