معرفی مکاتب و نظریه های روانشناسی بالینی
روانشناسی بالینی یکی از شاخه های اصلی رشته روانشناسی است که به اکتشاف، تشخیص، درمان و پیشگیری از اختلالات روانی مربوط می شود. روانشناسان بالینی طیف وسیعی از نظریه ها و تکنیک ها را برای کمک به افراد مبتلا به اختلالات روانی در درک و حل مشکلات خود استفاده می کنند.
در حال حاضر کتب و آثار متعددی در این زمینه به نگارش درآمده که به معرفی چارچوب های مفهومی و نظری این رشته می پردازند. به طور کلی مکاتب اصلی این رشته به چهار دسته روانکاوی، شناختی رفتاری، انسان گرایی و سیستمیک تقسیم می شود که در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرند.
نظریه های روانشناسی بالینی و ریشه های آن
به طور کلی هر کدام از پارادایم های روانشناسی بر مبنای یک هسته نظری و روشی شکل گرفته اند و مصادیق خاص خود را دارند. در ادامه هسته نظری و روش برخی شاخه های روانشناسی بالینی را معرفی کرده ایم.
شناخت: مکاتب مبتنی بر شناخت، از جمله رواندرمانی شناختی-رفتاری، بر این اصل تمرکز دارند که رفتارها و احساسات ما توسط افکار و باورهای ذهنی تحت تأثیر قرار می گیرند. این مکتب به ارتباط بین ذهن و رفتار توجه می کند و روش هایی را برای تغییر افکار ناکارآمد و احساسات نامناسب ارائه می دهد.
پویایی: رویکرد مبتنی بر پویایی از جمله رواندرمانی فردی، بر این اصل تمرکز دارند که فرآیندهای پیچیده و پویای ذهن و روان فرد می توانند متغیر باشند و تغییر کنند. این رویکرد به دنبال شناخت عوامل درونی و خارجی است که به تغییرات روانی مشترک می پردازند و راهکارهایی را برای تغییر و بهبود روانشناختی فرد ارائه می دهد.
ناخودآگاه: مکاتب مبتنی بر تحلیل ناخودآگاه، از جمله رواندرمانی تحلیلی، باور دارند که بسیاری از رفتارها و احساسات، نتیجه تعاریف و تجربیات ناخودآگاه است. این رویکرد به تفحص خاطرات کودکی و عواطف ناخودآگاه می پردازد و می کوشد نحوه تأثیر آنها بر روند زندگی فرد را توضیح دهد.
ارتباط: از سوی دیگر دیدگاه های مبتنی بر روابط، از جمله رواندرمانی خانواده، بر این اصل تمرکز دارند که رفتارها و مشکلات روانی فرد به طور وثیق با روابط او با محیط اجتماعی و خانواده اش مرتبط است. این رویکرد به ساختار خانواده و روابط بین اعضا توجه می کند و راهکارهایی را برای بهبود روابط خانوادگی و ارتباطات مؤثر ارائه می دهد.
معرفی نظریه های اصلی روانشناسی بالینی
در ادامه برخی از نظریه های اصلی روانشناسی بالینی را به طور مختصر معرفی کرده ایم.
نظریه روانکاوی
نظریه روانکاوی که توسط زیگموند فروید در قرن بیستم مطرح شد، تا به امروز به عنوان یک نظریه کارآمد در زمینه روانشناسی بالینی مورد توجه قرار گرفته است. این نظریه حول این تصور است که رفتار و تجربیات انسان عمدتاً توسط خواسته های ناخودآگاه و پیگیری تعالی جنسی شکل می گیرند. فرض اساسی نظریه روانکاوی، شناخت سه مؤلفه اصلی درون ذهن انسان است:
- خودآگاه: این بخش شامل افکار، احساسات و خاطراتی است که فرد از آنها آگاه است.
- ناخودآگاه: این بخش شامل افکار، احساسات و خاطراتی است که فرد از آنها آگاه نیست.
- ناخودآگاه مقدم: این بخش شامل افکار، احساسات و خاطراتی است که می توانند به خودآگاه تبدیل شوند.
تکنیک های تحلیلی این نظریات، شامل روانکاوی، از تحقیق زندگینامه، تفسیر خواب، ارتباط آزاد، تجزیه و تحلیل فشرده و تظاهرات رفتاری است. در این حوزه بررسی ناخودآگاه اهمیت مهمی در دستیابی به درک عمیق از روانشناسی، رفتارها و ارتباطات بین فردی فرد دارد.
نظریه شناختی رفتاری
رفتارگرایی شناختی یا نظریه شناختی فردی، یکی دیگر از نظریان اصلی روانشناسی بالینی است که بر اهمیت افکار و رفتارهای فرد در توسعه و تداوم مشکلات روانشناختی تأکید می کند. طبق این نظریه، الگوهای تفکر و رفتاری بی فایده مسئول مسائل روانشناختی هستند. نظریه شناختی رفتاری در دهه 1950 و 1960 توسط روانشناسانی مانند آلبرت الیس و آرون بک توسعه یافت.
درمان شناختی رفتاری، به طور کلی شامل جلسات منظم با یک درمانگر شناختی رفتاری است. در این جلسات، درمانگر به بیمار در شناسایی و اصلاح الگوهای فکری و رفتاری بی فایده خود کمک می کند. نظریه شناختی رفتاری شامل دو جنبه اصلی است:
- جنبه شناختی: بر مبنای این جنبه افکار فرد می توانند بر احساسات و رفتارهای او تأثیر بگذارند. به عنوان مثال، اگر فردی افکار منفی در مورد خود داشته باشد، ممکن است احساس اضطراب یا افسردگی کند. این افکار منفی همچنین ممکن است منجر به رفتارهای اجتنابی یا مخرب شود.
- جنبه رفتاری: جنبه رفتاری حاکی از این امر است که رفتار فرد می تواند بر افکار و احساسات او تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، اگر فردی رفتاری پرخطر داشته باشد، ممکن است افکار و احساسات منفی در مورد خود داشته باشد. این افکار و احساسات منفی همچنین ممکن است منجر به رفتارهای بیشتری شود.
نظریه شناختی رفتاری مزایای متعددی دارد. به عنوان مثال یکی از موثرترین رویکردهای درمانی برای مشکلات روانی مبتنی بر همین نظریه شناختی است. این نظریه همچنین به شدت پژوهش محور بوده و بر اساس تحقیقات علمی بنا شده است و می تواند در طیف گسترده ای از مشکلات روانی استفاده شود. برخی از مشکلات روانی که می توان با استفاده از این نظریه درمان کرد عبارتند از:
- اضطراب
- افسردگی
- وسواس
- اختلالات خوردن
- اختلالات شخصیت
- اختلالات یادگیری
نظریه انسان گرایی
یکی از تئوری های مهم در نظریه های روانشناسی بالینی، نظریه انسان گرایی است که بر ظرفیت انسان ها برای رشد و فراتر رفتن تأکید می کند. مطابق با این نظریه، مشکلات روانشناختی ناشی از موانعی که در سفر به سمت رشد و تعالی شخصی مواجه می شود. این رویکرد به طور معمول شامل جلسات منظم با یک درمانگر انسانی است. در طول این جلسات، درمانگر پذیرش خود را تسهیل می کند و به بیمار در دستیابی به رشد و برتری شخصی کمک می کند.
دیدگاه انسانگرایی در حوزه روانشناسی چارچوبی درمانی است که تأکید قابل توجهی بر ظرفیت ذاتی انسان برای توسعه و دستیابی به عظمت دارد. با توجه به این دیدگاه خاص، مسائل روانشناختی به دلیل موانعی به وجود می آیند که در طول سفر انسان به سمت رشد و تعالی شخصی ظاهر می شوند.
در طول دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، روانشناسان برجسته مانند کارل راجرز و آبراهام ماسلو نظریه انسان گرایی را تدوین کردند. این نظریه ریشه در تحقیقات تجربی دارد که نشان دهنده نیکی ذاتی انسان و گرایش ذاتی آنها به رشد و تعالی است. نظریه انسانگرایی شامل پنج اصل اساسی است:
- خودمختاری انسان: انسان آزادی را دارد که اراده خود را اعمال کند و در مورد رفتار خود انتخاب کند.
- بهبودخواهی انسان: افراد تمایل ذاتی به رشد شخصی و پیگیری تعالی دارند.
- خود معتبر بودن انسانیت: انسانها باید خود واقعی خود را بپذیرند و در آغوش بگیرند و مطابق با طبیعت واقعی خود عمل کنند.
- ارتباطگرا بودن انسان: انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که نیاز به ارتباطات معناداری با دیگران دارند.
- معناجو بودن انسان: افراد نیاز به حس هدف و معنا در زندگی خود دارند.
به طور کلی، نظریه انسانگرایی در روانشناسی اهمیت پتانسیل انسانی را برجسته می کند و بر پیگیری رشد و تعالی تأکید دارد.
نظریه سیستمیک
نظریه سیستمیک در روانشناسی نقش روابط و تعامل های اجتماعی در شکل گیری و تداوم مشکلات روانشناختی را برجسته می کند. طبق این نظریه، الگوهای ارتباطی مختل و تعامل های اجتماعی مسئول مسائل روانشناختی هستند.
درمان سیستمیک معمولاً شامل جلسات منظم با یک درمانگر سیستمیک است. در این جلسات، درمانگر به خانواده یا گروه بیمار در تقویت الگوهای ارتباطی و تعامل اجتماعی کمک می کند.
نظریه سیستمیک در دهه 1950 و 1960 توسط روانشناسانی مانند ماری بودن و میلتون ای. فریدمان توسعه یافت. این نظریه بر اساس تحقیقاتی است که نشان می دهد افراد نمی توانند به طور جداگانه از سیستم های بزرگتری که در آن قرار دارند درک شوند. نظریه سیستمیک شامل پنج اصل اصلی است:
- کل بیشتر از مجموع اجزای آن است: یک سیستم بیشتر از مجموع اجزای آن است.
- تعادل: سیستم ها تمایل دارند به یک حالت تعادل پایدار برسند.
- بازخورد: سیستم ها از طریق بازخورد با محیط خود تعامل می کنند.
- نظم: سیستم ها دارای ساختار و سازمان هستند.
- خود تنظیمی: سیستم ها می توانند خود را تنظیم کنند تا با تغییرات محیط سازگار شوند.
نظریه سیستمیک در درمان طیف گسترده ای از مشکلات روانی استفاده می شود. برخی از مشکلات روانی که می توان با استفاده از این نظریه درمان کرد عبارتند از:
- اضطراب
- افسردگی
- اختلالات خوردن
- اختلالات شخصیت
- اختلافات زناشویی
- مشکلات تربیتی
جمع بندی
پیچیدگی های روانشناسی شامل تلاش برای روشن کردن و درک رفتار انسان است. این توضیحات می تواند به درک بهتر ما از رفتار خود و دیگران و همچنین بهبود مسائل روانشناختی کمک کند. نظریه های روانشناسی بالینی به درک بهتر رفتار خودمان و دیگران منجر می شوند و با بهبود درمان مسائل روانی همراه هستند.
این نظریات بر پرورش روابط سالم و ارتقاء شادی و رضایت در زندگی ما مبتنی هستند و نقش مهمی در دنیای مدرن ایفا می کنند. به طور کلی نظریه های بالینی را می توان بر اساس عوامل گوناگون دسته بندی کرد. یکی از رایج ترین طبقه بندی ها بر اساس تعریف مکاتب از انسان است که شامل مکاتب روانکاوی، شناختی رفتاری، انسانگرایی و سیستماتیک است. در پایان نباید از یاد برد که هیچکدام از این مکاتب بر یکدیگر برتری نداشته و تفاوت آنها در این است که هر کدام بخشی از جنبه های وجودی انسان را مورد توجه قرار می دهند.
از منابع مورد استفاده برای آزمون های روانشناسی عمومی می توان کتاب روانشناسی عمومی مدرسان شریف و مجموعه ای کامل از روانشناسی ارشد که می توانید از کتاب نوین تهیه کنید.