مجله تاپ‌ناز‌

جمله های فوق العاده خنده دار در شبکه های اجتماعی

جمله های فوق العاده خنده دار در شبکه های اجتماعی

1- بعضیا همچین خوشحال شدن از پرواز مستقیم ایران به آمریکا انگار مجبور بودن هفته ای یه بار این مسیر رو غیرمستقیم برن و بیان!

2- روایت است که: اگر لقمان و ایوب با اینترنت ایران کار می کردند ایوب صبرشو از دست میداد و لقمان ادبشو.

3- در قرون وسطی کشیشان، بهشت را به مردم می فروختند و مردمان نادان هم با پرداخت پول، قسمتی از بهشت را از آن خودت می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه بازدارد تا اینکه فکری به سرش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدره؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت: بله جهنم.
کشیش بدون هیچ فکری گفت: سه سکه
مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.
کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم.
مرد با خوشحالی آن را گرفت، از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد: این مردم، من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم!

4- یک روایت فرنگی: زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فورا شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادرزنت»
زمین همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فورا شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادرزنت»
نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیندازم. همینطور ایستاد تا مادرزنش در آب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بی ام و کورسی آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدرزنت!»

5- هفت حقیقت در مورد خانم ها:
1) اعتقاد به پس انداز دارند.
2) اعتقاد به پس انداز دارند ولی لباس های گرون میخرند.
3) لباس های گرون میخرن، ولی هیچ وقت لباس مناسب ندارند.
4) هیچ وقت لباس مناسب ندارن، ولی همیشه لباس های زیبا می پوشند.
5) همیشه لباس های زیبا می پوشند، ولی هیچ وقت راضی نیستند.
6) هیچ وقت راضی نیستن، ولی انتظار دارند که آقایون ازشون تعریف کنند.
7) انتظار دارند که آقایون ازشون تعریف کنند، ولی وقتی که ازشون تعریف میشه، باور نمی کنند.

6- زندگی یعنی باید مثل خر درس بخونی پدرت دربیاد تا در آینده بتونی مثل خر کار کنی تا بازم پدرت دربیاد.

7- قبل از اینکه از شروع پاییز و غم و عشق و پادشاه فصل ها حرف بزنین، حواستون باشه حساسیت و آنفلوآنزا و کوفت و نکبت وآمپول و بدن درد در کمینه.

8- یکی از دلایلی که من مهاجرت نمی کنم همین بفرمایید شامه.

9- وفاداری یک زن زمانی معلوم می شود که مردش هیچ نداشته باشد و وفاداری یک مردم زمانی معلوم می شود که همه چیز داشته باشد.

10- اُلمپیاد: اصطلاحی رایج بین رانندگان به معنی «اونی که لم داده، پیاده شه!»

11- این صدای بشقاب و قاشق و چنگال که از تو آشپزخونه میاد جزو لذتبخش ترین صداهای روی زمینه. نشون میده ناهار آماده است.

12- خوشبخت ترین مرد دنیا اونیه که داره تو جاده شمال رانندگی می کنه و زنش رو صندلی کناری واسش میوه پوست می کنه. اگه ازدواج کنم از شروط ضمن عقدمه.

13- همسایه مون دیش ماهواره شو گذاشته تو حیاط شون جهتشو گذاشته به سمت اتاق من. اینا الان دارن دقیقا چیو تماشا می کنن؟ زنگ بزنم تانک بیاد؟

14- من بابا بشم، تا 18 سالگی خرج بچه مو می دم بعد میندازمش بیرون بره دنبال سرنوشت خودش. کاری که بابام نکرد و الان با این سن هنوز به جایی نرسیدم.

15- وقتی دارم علیرضا قربانی گوش میدم یعنی کسی نباید بهم نزدیک بشه. هر چند، کسی هم نیست که بهم نزدیک بشه.

16- تو یه برنامه میگه وقتی می خواین برین خارج (مهاجرت)، تنها نرین. آقا الان تا سر کوچه هم نمی شه تنها رفت، بعد شما می گی خارج؟

17- پسر عموم بالاخره پس از سال ها از یاهو مسنجرش ساین اوت کرد. دیگه وقتشه زنگ بزنم حالشو بپرسم.

18- ما قدیم پاهومون رو جلوی بزرگترمون دراز نمی کردیم، ببین اینا دیگه چه رویی دارند که کفش پرتاب می کنن به سمت بزرگترشون.

19- یه لحظه فکر کردم، دیدم ای بابا، من امروز اصلا هیچ کار مثبتی انجام ندادم. بعد دوباره فکر کردم،دیدم آها، امروز جمعه بود. اشکالی نداره.

20- اینی که تلویزیون داره نشون میده دیگه راز بقا نیست، راز فناست. از بس که همه شون نسلشون منقرض شده.

21- یکی بره یه کتاب بنویسه با این عنوان: «چگونه به همسایه خود بفهمانیم حریم خصوصی یعنی چه؟» هر چقدر پولش باشه من می دم.

22- اون قدیما تو افق محو شدن خیلی مُد نشده بود هنوز. باید می رفتیم تو دریا خودمون رو غرق می کردیم.

23- یه بار رفته بودم دریا. یه دکه بود، رفتم پرسیدم چیپس چنده؟ گفت 2000 تومن. گفتم مگه سر گردنه است؟ گفت نه. اینجا آخر خطه. بعدش چیزی می بینی؟

24- می خوام برم مغازه فخرفروشی باز کنم. می گن درآمدش خوبه.

25- نگو گوشی، بگو مخزن الاسرار. خدا نکنه یه روز این گوشی موبایلم دست کسی بیفته. خودم که هیچی، یه عده دیگه بدبختن می شن.

26- من هیچ وقت واسه خودم سی دی رایت نمی کنم. همیشه سی دی رایت می کنم می ذارم تو ماشین که دیگران بیان بردارن ببرن بذارن تو ماشین خودشن. زندگیه داریم؟

27- سوپ و کتلت رو از غذاهای ایرانی حذف کنن، ما یه شب درمیون باید تو این خونه ماکارونی بخویم با سالاد الویه.

28- تو فیلم های ایرانی، همه خلافکارها یه سکانس دارن که حوله رو دوششونه و رو تردمیل دارن میدون و با تلفن حرف می زنن.

29- کمبود دوست صمیمی مث کمبود ویتامین سی میمونه، نمی کُشه ولی باعث میشه با کوچیکترین ویروسی از پا دربیای.

30- ما از بچگی بابا و مامانمون خیال خام بهمون می دادند که بخوریم. واسه همینه که به واقعیت وقعی نمی نهیم.

31- سر درد باید یه آپشن داشته باشه، وقتی سرت درد گرفت بزاریش کنار خوب که شد برش داری.

32- آرزوی پدر و مادر عروس در پاکستان: انشاءالله به پای هم منفجر بشین.

33- من با اونی که عکس بچه می ذاره می نویسه: «یواش لایک بزنید، نینی خوابه» کاری ندارم، اونو خدا زده، مشکل من با اون ده هزار نفریه که یواش لایک زدن.

34- فقط آدمان که هر چی دورتر میشن بیشتر دیده می شن.

35- یکی از تناقض های قشنگ زندگی اینه که همه دور هم، کنار هم میشینن و از تنهایی هاشون واسه هم می گن.

36- یکی امروز گفت مامان بزرگم داره از آمریکا میاد! به خدا من همیشه فکر می کردم مامان بزرگا فقط از مکه میان!

37- اگه می خواین به رویاهاتون برسین، بگیرین بخوابین.

38- بعضی جمله ها دیگه تکرار نمی شوند. اونقد که یه وقتایی همه اش منتظر جمله «بیا ناهار حاضره» هستی. به یاد همه مادرا.

39- افراد بسیاری بلد نیبستن چه جوری یه مکالمه تلفنی رو تموم کنن و خداحافظی کنن، اینه که الکی مقادیر زیادی «آره دیگه» پای تلفن رد و بدل میشه.

مطالب مشابه را ببینید!