مجله تاپ‌ناز‌

شعر عاشقانه غمگین؛ اشعار سوزناک و غمناک عاشقانه برای عشق و جدایی

زیباترین اشعار عاشقانه غمگین و ناب

شعر عاشقانه غمگین و بسیار غمناک و سوزناک برای عشق

غم یکی از احساسات پاک آدمیزاد است که وقتی همراه با شعر عاشقانه شود، بسیار سوزناک و البته زیبا می شود. در این مطلب زیباترین شعرهای عاشقانه غمگین کوتاه که بسیار غمناک هستند را گردآوری کرده ایم. این اشعار غمناک شامل شعر عاشقانه غمگین نو و سپید، غزل، دوبیتی، تک بیت و … می باشد که همگی گلچینی از شعرهای غمگین هستند.

شعر عاشقانه غمگین کوتاه

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

 

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه‌ام نبودی

تا هر صبح پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه‌ای در گیسوانم

 

کاش به زنی که عاشق است

می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق این‌همه مهربان است

 

مژگان عباسلو

اشعار عاشقانه سوزناک

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت

‫‏سعید بیابانکی

شعر عاشقانه غمگین

شعر زیبای عاشقانه

آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است

یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است

زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است

یک جمله بگو دلبرکم ! … حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و … دنبال جواب است

شعر تنهایی عاشقانه

من از راهی دور

برای خواندنِ خواب های تو آمده‌ام،

من از راهی دور

برای گفتن از گریه های خویش

 

راهی نیست،

در دست افشانیِ حروف

باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،

من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم

 

من

مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،

خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه

 

من

بارانِ بریده ام به وقتِ دی،

گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

 

به من بگو

در این برهوتِ بی خواب و طی،

مگر من چه کردهام

که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟

 

سیدعلی صالحی

شعر غمگین عاشقانه تنهایی

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین

اشعار زیبای غمگین و عاشقانه

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر استبین ما این فاصله “بسیار” باشد بهتر است

من به دنبال کس‍ی بودم که “دلسوزی” کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت “رازداری”، دار باشد بهتر است!

خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است

شعر عاشقانه غمگین

زیباترین شعرهای عاشقانه نو و سپید

تو نیستی و خورشید

غمگین‌تر از همیشه غروب خواهد کرد

و من دلتنگ‌تر از فردا

به تو فکر می‌کنم

 

چقدر دوست داشتنی بودی

وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت

در نگاهم خیره می‌شد

 

اکنون که بازوان خاک

پیکرت را در آغوش گرفته است

کلمه‌های سیاه پوش شعرم

برایت مرثیه‌های دلتنگی سروده‌اند

شعر عاشقانه غمگین

شعر غمناک برای یار

عاشقت نشدم

که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم

مجوز بگیرم

دوستت دارم هایم را منتشر کنم

و بعد تصور کنم این شعر را

معشوقه‌ات برای تو می‌خواند…

 

لیلا کردبچه

 

اشعار غمناک برای عشقم

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

شعر غمگین زندگی

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام

آرام وسرد گفت:که در طالع شما…

قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا…

با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من…

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن

**

سخن عشق من افتاده به هر انجمنی

درد این قصه نشسته به دل یاسمنی

برکه را گرچه گرفته همه جا مهر سکوت

به همه چه تو فقط جان من و عشق منی

چه شود گرمی دستان تورا نوش کنم

بعد از آن من بروم تا که کنم کوه کنی

چه شود باز بغل باشد و من باشم و تو

تا ببافی به تنم از تن خود پیرهنی

من همان بلبل شوریده ی نالان توام

تو ولی یک رز زیبا به سرای چمنی

من فقط حرف تورا در همه عالم زده ام

هیچ جایی نزدم جز تو و حسنت سخنی

شعر عاشقانه غمگین

شعر سوزناک عاشقانه

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا

گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

 

گر سرم در سر سودات رود نیست عجب

سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا

 

ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم

هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا

 

بی رخت اشک همی بارم و گل می‌کارم

غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

 

محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من

بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا

 

بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست

که تواناییی چون باد سحر نیست مرا

 

دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت

همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا

 

غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم

که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا

 

تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو

بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا

 

امیر خسرو دهلوی

شعر عاشقانه غمگین

شعر غمگین کوتاه

به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد

که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

 

از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر

آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

 

نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

که بد و نیک جهان گذران می‌گذرد

 

دل بیچاره از آن بی‌خبر است ار گاهی

شکوه از جور تو ما را به زبان می‌گذرد

 

آه پیران کهن می‌گذرد از افلاک

هر کجا جلوه آن تازه جوان می‌گذرد

 

چون ننالم که مرا گریه کنان می‌بیند

به ره خویش و ز من خنده‌زنان می‌گذرد

 

هاتف اصفهانی

شعر غمگین جدایی

این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید

رسول یونان

اشعار زیبای جدایی عاشقانه

نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟

چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

 

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری

چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری

 

به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم

چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟

 

چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو

که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری

 

بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم

بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری

 

مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی

چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!

 

عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو

میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری

 

عراقی

شعر عاشقانه تنهایی

نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو

شعر عاشقانه غمگین

زیباترین شعرهای عاشقانه جدید

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

زیباترین شعرهای عاشقانه جدید

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی….

**

نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود

دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود

باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی

دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود

در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود

سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود

حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم

سحر سیاه چشم تو وای که وا نمیشود

کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی

غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود …

اشعار غمگین عاشقانه

باید كسی باشد شبی ماتم بگیرد

وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد

 

باید كسی باشد كه عكس خنده ام را

در لابه لای گریه اش محكم بگیرد

 

چشمش به هر كوچه خیابانی بیافتد

باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد

 

هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد

آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد

 

از گریه‌های او خدا قلبش بلرزد

از گریه‌های او نفسهایم بگیرد

 

من! جای خالی باشم و او هم برایم

هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد

 

پویا جمشیدی

شعر عاشقانه ناراحتی

کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست

شعر عاشقانه غمگین

اشعار جدایی غمگین

وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود…………….
نمی بخشمت……………………….

شعرهای غمگین زیبا

ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست

جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست

 

مولانا

شعر عاشقانه تنهایی

روزگاریست که سودای بتان دین من است

غم این کار نشاط دل غمگین من است

 

حافظ

شعر کوتاه عاشقانه دلتنگی

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست!

شعرهای زیبای عاشقانه غمناک

من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمده‌ام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده‌ ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟

سیدعلی صالحی

اشعار سوزناک عاشقانه و غمگین

من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد

که در بهشت نیارد خدای غمگینم

 

سعدی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

مرا گویی: مشو غمگین، که غم‌خوارت شوم روزی

ندانم آن، کنون باری، مرا غم خوار می‌داری

 

عراقی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا

نمی‌کشد دل غمگین به گفتگوی دگر

 

صائب تبریزی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

جهانی شاد و غمگین‌اند از هجر و وصال تو

به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم

 

سیف فرغانی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل

من از غم تو شادم چون بلبل از بهاران

 

سیف فرغانی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

هر که بیماری فراق کشید

عاقبت شربت وصال چشید

هر که غمگین در انتظار نشست

شادمان در حریم یار نشست

 

هلالی جغتایی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار

نیمه شب بینِ گلو مانده و جان می‌گیرد

 

فهیمه تقدیری

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی

عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

 

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم

تو از دل من هیچ خبردار نباشی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

بی پنجره‌ای غریبه‌ای در وهمی

عشق است اگر از آن نداری سهمی

 

فهمیدن عشق عاشقی می‌خواهد

یک روز بزرگ می‌شوی و می‌فهمی

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~

 

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی‌کند

چیزی شبیه گریه زلالم نمی‌کند

 

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار؟

وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی‌کند

مطالب مشابه را ببینید!