انشا بهار | انشا در مورد بهار و فصل نو شدن | 4 انشا در مورد فصل بهار و نو شدن
انشا بهار
در این قسمت 8 انشا بهار و زیبایی های فصل بهار را آماده کرده ایم که امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.
فهرست موضوعات این مطلب
انشا درمورد یک روز بهاری
ما هر فصلی را به خصوصیت خود می شناسیم مثلا پاییز فصل رنگارنگ و برگ ریزان زمستان فصل سرما و سفیدی زمین و تابستان فصل باربرشدن درختان اما در این میان فصلی زیباتر از همه اینها وجود دارد که گلها و درختان از خواب بیدار می شوند، نوروز فرا می رسد شب می رود و مشعل خدایی می دمد این فصل، فصل زیبای بهار است که در آن گل ها غنچه می دهند و درختان شکوفه می دهند و هر جا پر از زیبایی و قشنگی طبیعت است زمین جان تازه می گیرد و حیوانات و انسان ها در بین خود جشن می گیرند.
پرنده های مهاجر که در زمستان کوچ کرده بودند دسته دسته پدیدار می شوند و هر وقت ما آنها را در آسمان مشاهده می کنیم زیبایی را بیشتر درک می نماییم و هر جا می رویم قشنگی گل های بهاری را مشاهده می کنیم و در این میان ما باید از شهیدان راه اسلام تشکر کنیم و برای آنها دعا کنیم چون آن ها بودند که از سرزمین ما دفاع کردند و حال این شادی ها را برای ما خریدند…
وقتی که آخرین روزهای زمستان در حال گذشتن است همه مردم در انتظار فرارسیدن عید نوروز هستند و با خرید و خانه تکانی به استقبال عید نوروز میروند
برای ما خیلی مهم است که در لحظه تحویل سال و آغاز سال نو همه جای خانه تمیز و مرتب باشد.
بعضی ها آنقدر درگیر کارهای عید میشوند که فراموش میکنند در واقع این بهار است که با خود نوروز را می آورد و از آمدن بهار غافل میشوند
بله بهار فصل گل و جوانه است در این فصل مورچه ها از لانه هایشان بیرون می آیند و درب خانه هایشان را تمیز و مرتب میکنند و خاکهای اضافه که همراه باران بصورت گل و لای وارد لانه شده را بیرون می ریزند و کم کم شروع میکنند به جمع آوری آذوقه برای فصل پاییز و زمستان
با آمدن بهار هوا گرم و گرم تر میشود و کم کم باید لباسهای زمستانی را بشوییم و تا کرده و در گنجه قرار دهیم تابرای زمستان بعدی آماده باشند.
وقتی تعطیلات نوروز فرار میرسد همه به دیدار بزرگتر ها میروند و بعد از آن بزرگتر ها به بازدید کوچکتر ها میروند و این رسم بسیار خوبی است که ما از آن آداب احترام به بزرگتر را یاد میگیریم.
معمولا بزرگتر ها به بچه ها عیدی میدهند و بچه ها از گرفتن عیدی خیلی خوشحال میشوند
در فصل بهار و عید نوروز همه لباس نو به تن میکنند و بیشتر مردم خوشحال هستند ولی مانباید فراموش کنیم که قبل از عید به فقرایی که میشناسیم کمک کنیم تا آنها هم بتوانند لباس نو و آجیل و شیرینی بخرند و خوشحال شوند
بهار فصل چاقاله بادام و گوجه سبز است در اواخر فصل بهار زرد آلوها و بعضی میوه های دیگر میرسند و گندم زارها کمکم زرد میشوند و آماده درو کردن میشوند.
فصل بهار به ما چیزهای زیادی می آموزد که ما میتوانیم با دقت در طبیعت و همچنین دقت در آداب و رسوم نوروز آنها را یاد بگیریم
در فصل بهار بارانهای بهاری می بارد و ردوخانه ها پر از آب میشوند و گل آلود میشوند
در اواخر بهار فصل امتحانات فرا میرسد و در خرداد ماه همه ما سرگرم درس خواندن برای امتحانات آخر سال میشویم
تعطیلات نوروز فرصت مناسبی برای دوره کردن درسها است تا بتوانیم در پایان سال تحصیلی نمرات خوبی بگیریم و در آینده موفق باشیم.
در فصل بهار بچه گنجشکها به دنیا می آیند و میوه درختان توت میرسد و مردم در پارکها مشغول چیدن توت میشوند
ما باید در طول سال تحصیلی و مخصوصا در فصل بهار درس هایمان را مرور کنیم تا بتوانیم نتیجه خوبی بگیریم و با خیال راحت تعطیلات تابستان را شروع کنیم
در فصل بهار روزها بلند میشوند و شبها کوتاه تر میشوند
مردم در این فصل کم کم کولر ها را راه می اندازند و در بعد از ظهرهای گرم و ساکت بهاری صدای کولر های آبی به گوش میرسد و به ما یاد آوری میکند که تابستان در راه است
مطلب مشابه: انشا با موضوعات آزاد + چند نمونه با موضوعات مختلف و پیشنهادی آزاد
انشا درباره بهار و جشن طبیعت
بهار” جشن طبیعت است طبیعت زیبایی که آدمی را مسحور می کند به طوری که از سخن گفتن بازمانده و حرف هایش ناگفته در ژرفای جانش باقی می ماند.
“بهار” دمیدن روح حیات در کالبد طبیعت و فروردین فصل جریان خون است در شاهرگ هستی، سال به پایان خود نزدیک می شود، روزها، ماه ها درپی هم می- گذرند و سالها از راه می رسند و این قصه که نامش زندگی است، همچنان ادامه دارد.
طبیعت پس از گذران دوره ای سرد و بی محصول، با آغاز بهار زنده شده و در واقع آفریده می شود پس انسان هم باید به عنوان یکی از مخلوقات الهی به همراه طبیعت به رستاخیز برخیزد.
تاریخ آغاز مراسم عید نوروز را به پادشاهی جمشید نسبت می دهند، در زمان هخامنشیان و ساسانیان نوروز به عنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم اجرا می شد و امروزه نیز گرچه از تشریفات بسیار و تنوعات قومی نوروز کاسته شده اما به نظر می رسد جشن نوروز از ایران جدایی ناپذیر است.
ایرانیان قدیم برای استقبال از سبزی بهار، ۲۵روز مانده به فروردین، بر ۱۲ستون خشتی یا سنگی سبزه می کاشتند.
آینه و شمع بر سر سفره هفت سین نیز نماد نور و روشنایی و شفافیت است، معمولا تخم مرغ نیز بر سر سفره هفت سین هست که نماد نطفه و باروری و زایش است و در اساطیر ایران، جهان تخم مرغی شکل است، آسمان چون پوسته تخم مرغ و زرده اش نمودار زمین است، ماهی زنده نیز نماد سرزندگی و شادابی است.
و اما، حکایت نوروز عمل کردن به فلسفه نو کردن افکار و دلهایمان است و چه چیزی بهتر از آن که تمام اشتباهات گذشته را به خداوند همواره بخشنده بسپاریم و با روحی آزاد و آزاده زندگی کنیم.
با فرار رسیدن بهار و بیدار شدن زمین و گیاهان خفته با نفس روح بخش الهی فرصت مناسبی برای دیدن خویشان و بستگان است که این نیز یکی از نشانه های اخلاق و سنن مرضیه اسلامی و انسانی است.
انشا درباره بهار و طبیعت سبز
با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند. بهار، پیام آور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد.
بهار، پیام آور تعادل است و اینکه در سایه تعادل، زندگی زیبا می شود. با دیدن بهار، رحمت و محبت خداوند را به یاد می آوریم. در اینکه چشمه مهر ایزد همواره به سوی آدمیان و همه موجودات، سرازیر است و ما اگر او و نشانه هایش را فراموش کنیم، او هرگز ما را فراموش نمی کند و با دگرگونی فصل ها نیز به جلوه گری قدرت بی پایانش می پردازد تا شاید دلی به یاد او افتد و به شوق او بتپد و بر اثر تماشای جلوه هایش، اشک شوق از چشمی جاری شود.
اساسا جهان هستی، آینه دار خداست و جمال پروردگارش را به تماشا گذاشته است. به تعبیر زیبای حافظ:
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ به دست مردم چشم، از رخ تو گل چیدن
بهار نیز یکی از باشکوه ترین جلوه های خدا در جهان هستی است که می توان با تماشای آن، نقبی به عالم معنا زد و راهی به سوی خدا یافت و جمال پروردگار را به تماشا نشست. چه زیبا سروده است، سعدی شیرازی:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
خبرت هست که مرغان سحر می گویند آخر ای خفته! سر از خواب جهالت بردار
مطلب مشابه: انشا درباره فصل تابستان + 6 انشا با موضوع فصل تابستان و تعطیلات
انشا در مورد بهار و خوشحال بودن در فصل بهار
چند ساعتی بود که تنها در همان خیابان قدم می زدم، اصلا نمی دانم داشتم به کجا می رفتم، به هیچ جا نمی خواستم برسم. دلم چقدر گرفته بود، پاهایم از سرما شل شده بود، هوا خوب بود اما حال و هوای دل من نه!
بد بودم، بد. به خودم آمدم دیدم ، همه ی لباس هایم خیس شده ، پای رفتن به خانه را هم نداشتم. بهار بود، اما در دل من تنها زمستانی سرد آغاز شده بود و انگار هرچه می گذشت جای پایش را سفت تر می کرد، می خواست تا ابد در من بماند.
بهار بود آری، چشمان من هم شده بود ابر آسمان . ابری که یک لحظه هم از باریدن دست بر نمی دارد. می بارید و می بارید .
در همین حال و هوا بودم که دیدم چند بچه گربه رفته اند زیر سقف یک خانه و دارند به خودشان می لرزند. یک لحظه زیبایی مسحور کننده شان و لرزیدن بدنهایشان حالم را عض کرد. احساس کردم می توانم به یک دردی بخورم و شاید بتوانم کمی مفید باشم.
رفتم سمتشان، اول کمی ترسیدند، اما شاید احساس درون من را خواندند و اجازه دادند که بهشان نزدیک شوم. گرفتمشان توی بغلم و سریع آوردمشان به خانه . خشکشان کردم. چند ساعتی را باهم بازی کردیم. حالم دگرگون شده بود. انگار بهار به خانه من هم آمده بود. حالا از پنجره که به بیرون نگاه میکنم ، دیگر باران را اشک های آسمان نمی بینم بلکه آنرا نعمت خداوندی بلند مرتبه می بینم که باران را برای ما فرستاده تا با آن پاک شویم و به یاد بیاوریم که در دل زمستان هم می توان بهار را دید.و در هر بهاری دلیلی برای شاد بودن است. پس چه بهتر است که با بهارمان شاد و خوشحال باشم و زمستان را در دلهایمان بکشیم.
انشا در مورد بهار و توصیف ادبی بهار و نشانه های خداوند در زیبایی آنها
مقدمه : انشای خود را با این سروده زیبا از سعدی آغاز میکنم :
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
خبرت هست که مرغان سحر می گویند
آخر ای خفته! سر از خواب جهالت بردار
با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند.
چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند
و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند.
بهار، پیام آور عشق و رویش است
و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است
و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد.
بهار، پیام آور تعادل است و اینکه در سایه تعادل، زندگی زیبا می شود.
با دیدن بهار، رحمت و محبت خداوند را به یاد می آوریم.
در اینکه چشمه مهر ایزد همواره به سوی آدمیان و همه موجودات، سرازیر است
و ما اگر او و نشانه هایش را فراموش کنیم، او هرگز ما را فراموش نمی کند
و با دگرگونی فصل ها نیز به جلوه گری قدرت بی پایانش می پردازد
تا شاید دلی به یاد او افتد و به شوق او بتپد و بر اثر تماشای جلوه هایش، اشک شوق از چشمی جاری شود.
اساسا جهان هستی، آینه دار خداست و جمال پروردگارش را به تماشا گذاشته است. به تعبیر زیبای حافظ:
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ به دست مردم چشم، از رخ تو گل چیدن
نتیجه گیری :
بهار یکی از باشکوه ترین جلوه های خدا در جهان هستی است
که می توان با تماشای آن، نقبی به عالم معنا زد و راهی به سوی خدا یافت و جمال پروردگار را به تماشا نشست.
مطلب مشابه: انشا درباره درخت + مجوعه انشا بلند و کوتاه ادبی در مورد درخت
انشا درباره بهار فصل بهار را توصیف کنید
مقدمه :
به نام آفریننده زیبایی های بهار ، فصلی که چون فرا میرسد ایمان میاوریم به وجود بهشت برین ….
بهار فصل رویش سبزهها و شکوفههاست.بهار یادآور انتظار پائیز است.بهار نتیجه رنج زمستان است.بهار مقدمه محصول تابستان است.بهار را همه دوست دارند، چون کوه و دشت را ردای سبزی بر تن میکند.بهار شاخههای عریان درخت را میپوشاند.بهار نوعی معاد است، حیات دوباره، پایان مرگ، حشر بعد از مرگ و…بهار آغاز تحول است در طبیعت.بهار ممکن است در هر چیزی باشد.بهار قرآن ماه رمضان است.بهار اسلام، بعثت نبی مکرم اسلام است.بهار انقلاب ما هم دهه فجر است.بهار آرامش و شادی به همراه میآورد.بهار در یک جمله یعنی بهار.بعضیها اسم دخترشان را بهار میگذارند، چون چهرهاش زیباست.
بعضیها سفرهاشان را در بهار تنظیم میکنند، چون همه جا زیباست.بعضیها در بهار زندگی خود را آغاز میکنند، چون آغاز شکوفائی طبیعت است.بعضیها قرآن را فقط در ماه مبارک رمضان ختم میکنند، چون بهار قرآن است.بعضیها ایام دهه فجر را جشن میگیرند، چون بهار آزادی است.بعضیها از بهار درس زندگی میگیرند، چون پس از مرگ، زنده شده.بعضیها بهار را دوست دارند، چون کاسبی آنها روبراه میشود.بعضیها از بهار بدشان می آید، چون تعطیلی آنها زیاد است.بعضیها در بهار بیشتر خدا را میشناسند، چون موسم پیدایش انواع گلهاست.بعضیها هم بی خیال بهار هستند، چون بی خیال دنیا هستند.خلاصه هر کسی بهار را به گونهای میبیند که میبیند.
انشا بهار را توصیف کنید
بهار رستاخیر طبیعت است. بهار دمیدن روح در کالبد خشک زمین است که ان را دوباره زنده و سرسبز میکند. بهار فصل تازگی و سرسبزی است، فصلی که به زیباترین شکل ممکن، طبیعت را با گل و شکوفه می آراید تا جماعتی از این زیبایی انگشت به دهان بمانند. بهار سبزی دوباره ی درختان خیابان هاست، باغ پر از شکوفه ی درخت های سیب، زرد آلو و گیلاس است.
شکفتن لاله های واژگون است در دشت هایی که آدمی را محسور میکند و به طبیعت می کشاند. بهار یعنی پیچیدن عطر شکوفه های بهار نارنج در باغ های شیراز، و گل دادن بوته های گل محمدی در قمصر کاشان که بعد تبدیل به گلابی خواهند شد که با ان خانه ی خدا عطر آگین میشود. طبیعت سبزی و تولد دوباره اش را مدیون بهار است.
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است
شعری از م . ن
فصلی که دشت های خشک را تبدیل به سبزه زار های دیدنی میکند. رودخانه هایی که یخ بسته بودند در بهار دوباره خروشان میشوند، و گل های کوچک برای دیدن آفتاب سر از خاک بیرون می آورند. برفی که بالای کوه ها بود حالا با گرم شدن هوا، ذوب میشود و به آبی خوش گوار تبدیل شده و از چشمه ها بیرون می آید.
زنبورهایی که زمستان را پشت سر گذاشته اند از کندوها بیرون آمده و در طبیعت گشت و گذار میکنند و دوباره به کار مشغول می شوند. بهار فصلی است که آواز شاد پرندهها در تمام طبیعت می پیچد، آوازی که بسیار شنیدنی ست. روزهای بهار شبیه احساسات آدمی ست که به یکباره تغییر میکند. بهار جلوۀ زیبایی خداوند است فصلی که پر از نعمت و رحمت است. سپاس خدا را برای تمام زیبایی های بهار.
انشا در مورد بهار و زیبایی های فصل بهار
مقدمه
توصیف فصل بهار و زیبایی هایش ممکن است کمی تکراری و کلیشه به نظر برسد؛ اما مگر می شود این همه زیبایی تکراری باشد؟ من می خواهم انشا در مورد بهار و زیبایی هایش را، این بار کمی متفاوت بنویسم؛ شاید برای شما هم جالب باشد.
بدنه
زیبایی های بهار در نگاه اول شکوفه درختان و سبزی جوانه گیاهان را به خاطر میاورد. آسمان آبی خوشرنگ و زمین رنگارنگ از چمن و گل ها. باران نم نم بهاری که زمین را خیس می کند و رنگ و بویی تازه و شفاف به همه چیز می دهد.
اما زیبایی های بهار تنها دیدنی ها نیستند. تا به حال به صدای زیبای بهار گوش کرده اید؟ صدای شاد پرندگان، صدای باران، صدای آب شدن برف کوه ها، نوای خوش رودخانه ها در طبیعت، به صدای آدم ها در بهار دقت کرده اید؟ سرشار از امید و شادی، احساس سرزندگی و شروع دوباره، صدای روبوسی های دید و بازدید، احوالپرسی های دوستانه و خانوادگی. صدای آشتی هایی که می گویند کدورت ها را دور بریزید، سال نو مبارک….
بوی بهار هم زیباست، بوی تازگی برگ درخت ها، عطر زمین و درخت های خیس و تازه، عطر شکوفه های سفید و صورتی و شب بوهای تر و تازه، بوی تن مادربزرگ و پدربزرگ، وقتی تو را در آغوش می گیرند و می بوسند. بوی لباس های نو و حتی غذایی که روی اجاق قل می خورد تا خانواده ها را دور هم جمع کند.
جنس بهار هم لطیف و زیباست، وقتی به گل های بنفشه و میوه های نوبرانه دست میکشی. راستی که بهار سراسر شور وشوق و زندگی است.
نمی دانم چرا زمستان را فصل آخر سال می دانند. به نظر من بهار، فصل پایان است. پایان خوش همه فصل ها، همه سختی ها. به قول شفیعی کدکنی:
«از این گریوه به دور،
در آن کرانه ببین:
بهار آمده،
از سیم خاردار گذشته»بهار به یاد ما میآورد سرما و بی برگی پایان نیست. زندگی دوباره میآید و همه چیز سبز و زیبا می شود.
نتیجه
زیبایی و خوبی، پایان خوش همه داستان های زندگی است؛ مثل فصل بهار که پایانی زیبا برای تمام فصل هاست. پایان خوشی که سرزندگی و شادی را به همراه دارد.
انشا درباره بهار و دید و بازدیدهای عید نوروز
صبح روز اول بهار، شروع سال و نوروز همیشه روزی متفاوت است. حمام و نظافت در روز قبل به طور کامل انجام شده است و امروز تنها کاری که داریم این است که لباسهای نو و اتو شدهمان را بپوشیم و به دیدار بزرگترها برویم.
خانه بعضی از بزرگترها مثل پدربزرگ و مادربزرگ فوق العاده است. ماچ و بوسههایی که رد و بدل میشود و عیدی تا نخورده که از لای قرآن بیرون میآید و مستقیم به جیب ما سر میخورد و گفتگو و حال و احوال هم دلنشین است؛ چون از دل ما بر میآید؛ اما رفت و آمد از یک وقتی دیگر تکراری میشود و جلوه نخست خود را ندارد؛ مخصوصا که در خانه بعضیها مهمانان دیگری هم حضور دارند و در بدو ورود به خانه آنها سریال پر تکرار سلام و احوال پرسی آغاز میشود.
آن کسی زرنگتر است که بتواند چند جمله سلام و احوالپرسی را بدون آن که تکراری باشد و اشتباه کند، پشت سر هم با صاحبخانه و مهمانان آنها رد و بدل کند. از همه مهمتر این که جواب احوالپرسیها هم نباید با تأخیر یا تکراری باشد. جملاتی مانند «سال نو مبارک» و «عیدتون مبارک» هم که حتما باید در میان این جملات باشد!
سختترین کار در این قسمت بوسیدن افراد حاضر در مهمانی است. بعضی افراد گونه راست و چپ و دوباره راست را میبوسند. سیستم بعضیها چپ، راست، چپ است. بعضی دیگر هم، که دلم خیلی از دستشان پر است، بعد از دو تا بوس بر روی دو گونه عقب میروند و آن بیچاری را که خیز برداشته تا سومین بوس را بر گونه طرف مقابل بچسباند، خجالت میدهند. آن وقت است که آدم نمیداند گل قالی را بشمارد یا کریستالهای لوستر را! قدیمیها گفتهاند: «خدا هیچ جوانی را بور نکند.» (بور به معنی خجالت زده و شرمسار است.)
وقتی از صحبتهای مهمانی از «چه خبر؟» به «دیگه چه خبر» میرسد، لذت بخش ترین کار این است که آدم گوشی تلفن همراهش را از جیب دربیاورد و سری به دنیای مجازی بزند؛ اما اخم و لب گزیدن پدر و مادر دقیقا این معنی را میرساند که: «خجالت بکش! مگه نگفتم توی مهمونی گوشی موبایل باید توی غلاف باشه؟» و گوشی به همان جا که بوده بازمیگردد.
به هر حال دید و بازدید عید هم یک روزی تمام میشود و عیش سیزدهم فروردین یا همان سیزده به در خودمان یا با باد و باران خراب میشود یا با این فکر که برای مدرسه فردا هیچ کاری نکردهام و لباسهای مدرسهام را هم تمیز و آماده نکردهام یا این که اصلا برنامه فردای مدرسه چه بود؟ صبح روز چهاردهم فروردین هم بالاخره با تمام کسالتش تمام میشود و همه چیز به روال عادی خود بازمیگردد.
در این قسمت 8 انشا بهار را خواندید، می توانید با جستجو در سایت انشا با دیگر موضوعات را هم پیدا کنید.