دلایل سخت بودن تغییر | چرا تغییر کردن سخت است؟
چگونه تغییر کنیم؟
اگر وضعیت فعلی خود راضی نیستید باید به فکر تغییرات اساسی در زندگی باشید اما تغییر کردن به این سادگی ها هم نیست. برای انجام تغییر نیاز به انجام مرحله به مرحله کارهایی دارید که در این مطلب به شما می گوییم.
تغییر کردن سخت است، درواقع یکی از سختترین چیزهایی که یک فرد در زندگی میتواند با آن روبهرو شود تغییر است. گفته میشود که راز زندگی رشد کردن است و رشد، نیاز به تغییر و پیشرفت مداوم دارد؛ اما چرا تغییر کردن گاهی اوقات اینقدر سخت میشود؟ در ادامه با ما همراه باشید تا ۷ دلیل سخت بودن تغییر کردن را برای شما بازگو کنیم.
1. شما برنامهتان برای تغییر را بر پایهی انگیزه میگذارید
مردم بهشدت پس از گوش دادن به برنامههای تلویزیونی موردعلاقه یا داستانهای الهامبخش انگیزه میگیرند، اما بهمحض اینکه به خود معمولشان برگشتند آنهمه شوق و ذوق از بین میرود. انگیزه داشتن فوقالعاده است. گفتن اینکه “من عالیام، من از پسش برمیام” میتواند الهامبخش شما برای انجام کارهای مختلف باشد. مشکل انگیزه این است که فقط یک احساس است که میتواند برای مدتی کوتاه الهامبخش یک نفر باشد اما خیلی زود فراموش میشود. این موضوع به این دلیل است که انگیزهها هدفمند نیستند، آنها فاقد بصیرت بوده و انرژی و ابزار لازم برای تغییر را فراهم نمیکنند.
یک انگیزهی ساده سیمپیچی مغز را تغییر نمیدهد چراکه مغز جوری طراحیشده که ما را از مشکلات دور نگهدارد. با استفاده از تکنیک 3 ثانیهای دکتر رابینز میتوانید در طی زمان، مشکل انگیزه را حل کنید. این تکنیک بدینصورت است که مثلاً اگر برنامه دارید صبح زود بیدار شوید اما دو دل میشوید، دستتان را دور سرتان بپیچید و تا 3 بشمارید و از تخت بیرون بپرید. این تکنیک به شما یاد میدهد که در عرض 3 ثانیه ذهنتان را وادار به انجام کاری که میخواهید بکنید.
2. شما چیز دیگری ندارید که جایگزین عادتهای قبلی خود بکنید
وقتی شما تصمیم میگیرید کاری را انجام ندهید، باید دقیق بررسی کنید که به جای آن چه کاری را میتوانید انجام دهید. مثلاً کسی که معتاد به الکل یا سیگار است، میتواند وقتی حس نیاز به اینها کرد، برنامه بریزد که با یک نفر بیرون برود و تنها نباشد. اگر شما برای عمل جایگزین برنامهریزی نکنید، مطمئناً فردا همان کارهای قبلی را تکرار خواهید کرد. مغز شما جوری طراحیشده که شما را از اسراف انرژی و قرارگیری در موقعیتهای خطرناک دور نگهدارد و مغز این کار را با مسدود کردن و دلسرد کردن شما از انجام ریسکهای مختلف انجام میدهد. عادات بد خود را با عادات خوب جایگزین کرده و سعی نکنید از آنها فرار کنید.
3. شما از سیستم پاداش و جزا استفاده نمیکنید
مدرسه و والدین، خوب و بد را استفاده از سیستم پاداش و جزا به بچهها یاد میدهند. در بزرگسالی ما کارهایی که دوست داریم و دلمان میخواهد را انجام میدهیم اما از انجام کارهایی که ازشان متنفر هستیم اجتناب میکنیم. مثلاً وقتی پرخوری میکنید حس بدی دارید، چرا؟ چون تبلیغات، فرهنگ و تصویر افراد خیلی چاق بهمنزلهی تنبیهی برای شما بوده و به شما حس گناه میدهند. حتی با اینکه غذایی که میخورید خیلی روی وزنتان تأثیر ندارد، اما باز هم حس بدی دارید. حال در این وضع شما باید سعی کنید به خودتان پاداش بدهید. مثلاً اگر خیلی لاغر هستید با خود فکر کنید که پرخوری شما را به هیکل ایدهآلتان میرساند!
4. شما الگوهای زندگیتان را نمیشکنید
ایدهی کلی شکستن یک الگو این است که روتین خود را شناسایی کرده و آن را تغییر بدهید تا زمانی که شیوهی فعلی و کنونی آن را فراموش کنید. بدین منظور میتوانید مدتی را به دور از تکنولوژی به تعطیلات بروید تا خود واقعیتان را پیدا کنید.
5. شما به آسانی دلسرد میشوید
ژاپنیها سیستمی دارند که در آن بچهها را ابتدای دبستان بر اساس نمره ارزیابی نمیکنند بلکه آنها را بر اساس عملکردشان ارزیابی میکنند که خب این سیستم با خیلی جاهای دنیا متفاوت است. ما مردمی هستیم که رویای پیشرفت را داریم اما خودمان دشمن آن هستیم. ما سریع تصمیماتمان را عوض میکنیم. واقعیت این است که زندگی یعنی پیشرفت و این پیشرفت مستلزم تغییر و بهبود مداوم وضع موجود میباشد. هیچ کمالی وجود ندارد، شرایطی که الان وجود دارد به تغییر احتیاج دارد و تغییر هم به زمان، پس صبور باشید.
6. شما با دیدگاهی متفاوت مشکلات را حل نمیکنید
ما نمیتوانیم مشکلات با همان طرزتفکری که هنگام ایجاد آنها داشتهایم حل کنیم.«انیشتین»
برای حل یک مشکل شما باید آن را با دیدگاهی متفاوت بررسی کنید.برای یک فرد افسرده حل کردن مشکل و برای یک فرد فقیر، پولدار شدن دشوار است.
همین مسئله برای معتادین هم صدق میکند. برای اینکه تغییر کنید، باید تمایل به آن داشته باشید. تغییرات با تغییر تفکر شما آغاز میشوند. به ذهنتان آموزش بدهید که شما خیلی بهتر از آن هستید که فکر میکنید.
7. شما هدف و مقصود ندارید
مغز شما از یک هدف پیروی میکند، و آن نجات یافتن و زنده ماندن است. اگر شما اعمالتان را بر اساس یک هدف خاص پایهگذاری کنید، انجام یا انجام ندادن آن برایتان راحتتر میشود. بدون هدف تلاشهایتان موفق واقع نخواهند شد، چرا که موفقیت بر اساس دستاوردهایتان اندازهگیری میشود.
پیدا کردن هدف یک کار دشوار است. هیچ جواب منطقیای به سؤال “هدف من چیست؟” وجود ندارد. چرا که اهداف شما با سن و پختهتر شدن شما تغییر خواهند کرد. پیدا کردن هدف، مسئولیت شخصی شماست. مردم گاهی تمام عمر منتظر پیدا کردن هدفشان هستند؛ اما هرچه سریعتر بفهمید که هستید و چه میخواهید، تغییر کردن برایتان آسانتر میشود.
تغییر کردن امری دشوار اما ضروری است. شما گاهی شکست میخورید، چرا که کاملاً نمیدانید چطور باید تغییر کنید. دلیل دیگر ذهن خودتان است، یعنی بزرگترین دشمن تغییر؛ یادگیری نکات گفتهشده و به کار بستن آنها در زندگی به شما کمک میکند که سریعتر از آنچه فکر میکنید تغییر کنید.