مجله تاپ‌ناز‌

اشعار جوانی و مجموعه شعر درباره حس جوانی، جوان بودن و پیر شدن

مجموعه ای از اشعار جوانی

در این بخش مجموعه اشعار جوانی از شاعران مختلف ایرانی را ارائه کرده ایم. در ادامه مجموعه شعر در مورد حس جوانی، جوان بودن و پیر شدن را گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور

کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
شهریار

 

نه تنها از جوانی کام من شیرین نشد هرگز

که کردم تلخ از دیوانگی کام جوانی را
کاظم پزشکی

 

چهار است سرمایه کامرانی

جوانی، جوانی، جوانی، جوانی
ناصح تبریزی

اشعار جوانی و مجموعه شعر درباره حس جوانی، جوان بودن و پیر شدن

تعلّقم به حیات است وقت پیری پیش

که مفت باخته‌ام موسم جوانی را
کلیم کاشانی

 اشعار زیبا در مورد جوانی

ای دل به عشقهای جوانی هوس مکن

ترسم دوباره فسق و فساد آورد ترا
شهریار

 

جوانی به بر کرد رخت سفر

چــــو پیری رسید و عصا زد به در
شهریار

 

ندانستم چو نیکو قدر ایّام جوانی را

دلم خون می‌شود چون بشنوم نام جوانی را
کاظم پزشکی

 

جوانی گفت پیری را چه تدبیر

که یار از من گریزد چون شوم پیر
جوابش داد پیـــــر نغــز گفتار

که در پیری تو خود بگریزی از یار
نظامی

گلچین شعر جوانی 

جوانی و پیری بهار است و دی

نه آن دی که باشد بهارش ز پی
سلمان ساوجی

 

از همه افسردگیهای جوانی یاد آرم

هرکجا بینم گل پژمرده‌ای بر شاخساری
ابوالحسن ورزی

اشعار جوانی و مجموعه شعر درباره حس جوانی، جوان بودن و پیر شدن

گر جوانی به هدر رفته دل آزرده مباش

زندگی چیست به جز باد و هوایی بلبل
شهریار

 

جوانی را تبه می‌سازد این اندوه ناکامی

بسان باد زهرآگین که می‌افتد به گلزاری
مفتون امینی

 گلچین اشعار جوانی

دیدم به دست باد، گلی نو شکفته را

گفتم : ببین جوانی بر باد رفته را
پژمان بختیاری

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه ❤️ شاعران معاصر + منتخب زیباترین شعرها در مورد عشق

خوشا نشاط جوانی، خوشا زمان شباب

که بی‌خیال، مرا روز و ماه و سال گذشت
پارسای تویسرکان

 

بهار عمر و گل زندگی جوانی بود

ولی دریـغ که من قدر آن ندانستم
خازن اتابکی

 

وا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد

من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
شهریار

اشعار جوانی و مجموعه شعر درباره حس جوانی، جوان بودن و پیر شدن

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبـــــال جوانی کوره راه زندگانی را
شهریار

 

زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمندة جوانی از این زندگانیم
شهریار

 مطلب مشابه: شعر تک بیتی زیبا و عاشقانه از زیباترین اشعار ایرانی + عکس پروفایل شعر تک بیتی

خمیده پشت از آن گشتند پیران جهاندیده

که اندر خاک می‌جویند ایّام جوانی را
مکتبی شیرازی

 شعر کوتاه درباره جوانی

به همنشین جوانی پیام باد که عشق

ترا اگر که فراموش شد مرا یاد است
شهریار

 

سلامی ساقی از من عهد عیش و کامرانی را

که چون گل داده‌ام بر باد ایّام جوانی را
حالتی ترکمن

 

سالها چیزی به نام زندگانی داشتم

عالمی آشفته با نام جوانی داشتم
پژمان بختیاری

 

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای‌گل نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
شهریار

 مطلب مشابه: شعر انسانیت و مجموعه اشعار زیبا در وصف انسانیت و آدم بودن

مخسب آسوده‌ ای برناکه اندرنوبت پیری

به حسرت یاد خواهی کرد ایّام جوانی را
پروین اعتصامی

 

مرا ز هجر تو امید زندگانی کو ؟

در آرزوی توام ، لذّت جوانی کو؟
خواجوی کرمانی

 

هر چند به عشرت گذرد نوبت پیری

ایّام جـــوانی نتــوان کرد فراموش
نظیری نیشابوری

 اشعار تک بیتی در مورد جوانی

شکرانة زور آوری روز جوانی

آن است که قدر پدر پیر بدانی
سعدی

 

مرا با یاد ایّام جوانی

به سر سودای یاری مهوش آمد
شهریار

مطلب مشابه: اشعار ناب کوتاه و بلند زیبا از شاعران معروف با مضامین احساسی

آری آری نوجوانی می‌توان از سر گرفتن

گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی
شهریار

 

درگلستانی که گیرد دست هر پیری جوانی

ای جوان سروبالا دستگیری کن که پیرم
فروغی بسطامی

 

در جوانی به طرب کوش که این موی سیاه

شب تار است به افسانه به سر باید برد
غنی کشمیری

 

از روز جوانی ببرد آن پسری که ز جان گوش به پند پدر پیر کند
خسرو خراسانی

 

ایّام جوانی که ز دستم بگریخت

گل بود و به همراه نسیم آمد و رفت
مهدی سهیلی

 

بار دیگر گر فرود آری سری با ما جوانی

داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
شهریار

 مطلب مشابه: شعر زیبا برای حال خوب با گلجین بهترین اشعار وصف حس و حال خوش

جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود

دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
شهریار

شعر زیبای جوانی 

از شبابم آتشی افروخت در کانون دل

هم در آن آتش خدایا خود شباب آمد کباب
شهریار

 

سحرگه به راهی یکی پیـــــر دیــدم

سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم : چه گم کرده‌ای اندرین راه؟

بگفتا: جــوانی، جـوانی، جــوانی
بهار

 

دل پیران جوان دیدم ولی من

جوان بودم که ناگه پیر شد دل
شهریار

 

جوانی خوش بود گر بگذرانی

به وصـــــل دلبری از خود جوانتر
حبیب یغمائی

 

تا جـــــــوانی ز فقر شکوه مکـــن

ثــــــروتی بهتـــــــر از جوانی نیست
شهریار

 

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیست
شهریار

 

ای سرو که اسباب جوانی همه داری

با ما به جفا پنجه مینداز که پیریم
اوحدی

 شعر کوتاه در مورد جوان بودن و پیر شدن

شبهای بهار و عشق و مهتاب

مخصوص عوالم جوانی
احد بختیاری

 

جوانی ای بهار رفته از دست
شمیمت در دوبیتی های من هست

اگرچه ناتوانی خاص پیریست
ندارد زندگی با عشق بن بست

محمدعلی ساکی

مطلب مشابه: شعر در مورد آزادی + گزیده زیباترین اشعار کوتاه و بلند درباره آزادی

بر ساحل دریای جوانی چو نشینم

هر دم گذرد از سر من موج خیالی
مهدی سهیلی

 

چشم من در زندگی نقش جوانی را ندید

این دروغ فاش پنهان آمد و پنهان گذشت
مهدی سهیلی

 

شادی کنید ای دوستان من شادم و آسوده‌ام

بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسوده‌ام
ابوالحسن ورزی

 

ز دامنگیری پیری اگر آگاه می‌گشتم

به دست غم نمی‌دادم گریبان جوانی را
مهری هراتی

 

خوشا جوانی و دور نشاط و عشق و امید

کنار سبزه لب جوی و زیر سابه بید
دکتر صدرات

 

به روزگار جوانی درود باد درود

که دورة خوش من دورة جوانی بود
حبیب یغمایی

 

افسوس که ایّام جوانی بگذشت

دوران نشاط و کامرانی بگذشت
تشنه به کنار جوی چندان خفتم

کز جوی من آب زندگانی بگذشت
عراقی ـ ابوسعید

 

شباب عمر عجب با شتاب می‌گذرد

به دین شتاب خدایا شباب می‌گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

شتاب کن که جهان با شتاب می‌کذرد
شهریار

 

عیش خوش و ایّام جوانی همه گوئی

چون بوی گلی بود که همراه صبا بود
وفای اصفهانی

 

تبه کردم جوانی تاکنم خوش زندگانی را

چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
حبیب یغمایی

 

جوانی چون سواری بود و بگذشت

به گلزاری بهاری بود و بگذشت
مهدی سهیلی

 

روزگارم نام داد و کامرانی را گرفت

تا زبانم داد، شوق همزبانی را گرفت
هیچ دانی روزگارحیله گربامن چه کرد

سالها عمر عبث داد و جوانی را گرفت
مهدی سهیلی

 

افسوس که ایّام جوانـــــــی بگذشت

هنگام نشاط و شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم در این باغ، چو گل

هفتاد و دو سال زندگانی بگذشت
محتشم کاشانی

 

 

جوانی حسرتا بامن وداع جاودانی کرد

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
شهریار

 

جوانی در درون دل نهفــته است

جوانی در نشاط و شور خفته‌است
چو گم شد از دلت عشق هوسباز

همـــانــا شــــام پیری گشته آغاز
حسین مسرور

 

ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی

چو برق آمد و چون ابر نو بهار گذشت
صائب تبریزی

 

دریغا از جوانی ، صد دریغا

که آن هم روزگاری بود و بگذشت
مهدی سهیلی

 

خوشا نو بهاران و فصل جوانی

که بگذشت با دوستان زندگانی

نظام وفا

 

hفسانه بود جوانی، فریب بود امید

درون دام حقیقت قرار و تابم نیست
لعبت شیبانی

 

موی سپید ر ا فلکم رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی خریده‌ام
رهی معیّری

 

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی

وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی؟
سعدی

 

من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش

از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام
رهی معیّری

مطالب مشابه را ببینید!