مجله تاپ‌ناز‌

متن زیبا در مورد شب و تنهایی + عکس های زیبا از آسمان شب

در این بخش متن زیبا در مورد شب به همراه عکس های زیبا و عکس نوشته ب مفاهیم دلنشین را آماده کرده ایم و امیدواریم از این جمله های زیبا لذت ببرید.

شب دارای آرامش و زیبایی خاصی است و از این رو نویسندگان و شاعران، نوشته ها و سروده های زیادی در مورد شب نوشته اند و شما می توانید این نوشته ها را بخش کپشن یا تسوری اینستاگرام قرار دهید و یا در شبکه های اجتماعی پرمخاطب برای دوستان و نزدیکان خود بفرستید.

photo 2024 04 23 20 15 04

متن و جملات زیبا در مورد شب به همراه عکس

جملاتی که در ادامه می خوانید با مضامین مختلف نگارش شده اند و هر کدام از آنها تفسیر خاص خود را دارند.

شب من پنجره ای بی فردا

روز من قصه ی تنهایی ما

مانده بر خاک و اسیر ساحل

ماهی ام ، ماهی دور از دریا

متن در مورد شب 

باز هم نصفه شب و تاب و تبی تکراری

دلبرم! دخترِ مهتاب! تو هم بیداری؟

کم نامه ی خاموش برایم بفرست

از حرف پرم گوش برایم بفرست

دارم خفه می شوم در این تنهایی

لطفا کمی آغوش برایم بفرست

متن عاشقانه زیبا در مورد شب 

به شب و پنجره بسپار که بر می گردم

عشق را زنده نگه دار که بر می گردم

متن زیبا و رمانتیک شبانه

نیمه شب صورتم را به خدا خواهم کرد
خواهش دیدار تو را خواهم کرد
تا جان دارم و درسینه نفس
به تو و عشق تو ای دوست وفا خواهم کرد.

جملات پرمحتوا در مورد شب 

جیرجیرک ها یک کلمه بیشتر ندارند….
با همان یک کلمه هم بی شک
چیزی جز دوستت دارم نمی گویند؛
دیوانه که نیستند….
کدام حرف را می شود شب تا صبح بیدار ماند و
این همه تکرار کرد!!!

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

جمله کوتاه زیبا در مورد شب

دل من ترانه دارد ، غم عاشقانه دارد / به هوای روی ماهت ، همه شب بهانه دارد . . .

متن زیبا و مفهومی درباره شب

دلتنگی یعنی:
یک شب دلت بماند روی دستت
و نفهمی چطور می توانی…
بدون او
آرامش کنی.

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

جمله های عاشقانه در مورد شب

بلندترین شاخه ی درخت

یک واژه را خیلی خوب می فهمد و آن هم تنهاییست

متن پرمحتوا درباره شب 

بالاخره خواهد آمد…
آن شب هایی که تا صبح
در کنار تو بیدار بمانم…
سرم را روی سینه ات بگذارم و به تو بگویم…
در کنارت چقدر خوشبختم…

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

متن زیبای شب

عشق من تو باش

نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم

تو باش تا در دنیای بزرگ تنهایی ام تنهاترین باشی

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

جمله های ناب و دلنشین درباره شب 

شب است و ماه می رقصد ستاره نقره می پاشدنسیم پونه و عطر شقایق ها ز لبهای هوس الود زنبق های وحشی بوسه می چیند و من تنهای تنهایم در این تاریکی شب

بخوانید: عکس تنهایی غمگین؛ عکس های نشان دهنده تنهایی شما

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

شعر کوتاه شب

خدایم آه خدایم صدایت میزنم بشنو صدایم
از زبان کارو فریادت دهم٬ اگرهستی برس به دادم!

شعر نو در مورد شب

عشق لالایی بارون تو شباست / نم نم بارون پشت شیشه هاست / لحظه ی شبنم و برگ گل یاس / لحظه ی رهایی پرنده هاست / لحظه ی عزیز با تو بودنه / آخرین پناه موندن منه

شعر عاشقانه شب

وصال در عشق بس چه دارد حیرانی

من نگویم رسیدم به وصال

اما دیده ام ناله ی عاشقی در تنهایی

گریان سخن می گفت

می کرد حق حق و بی تابی

ای کاش می شد اینگونه عاشق شد

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

شعر شب زیبا

شبها که بی تو پلک غزل بسته می شود ، از لحظه های بی تو دلم خسته می شود ، باور نمی کند دل مغرور و ساکتم ، هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود . . .

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

متن های رمانتیک شب

من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی

ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

متن زیبا در مورد شب و تنهایی

جمله های زیبا در مورد شب

بیا با هم بشنیم کنج یه شب
بشینیم چند تا ستاره بشمریم
نشون شهر همیشه روشنو
به دلی که اس ام اس غم نداره بسپریم
اگه میخواییم واسه ی هم بمونیم
بیا تو عطر گلها لونه کنیم
بیا رو لبای غمگین وفا
صدای گریه رو وارونه کنیم

تیرگی…
شب…
ظلمت مکرر…
در آسمان شب باد بادک های سرگردان…
آسمان شب را رنگی کرده بودند…
تنها بودم…
وصال من و عشق روبه پایان…
سرازیر در غربت شبانه ی تنهایی…
سکوت در نی زار های دل من قدم می زند…
در خیابان های سرد دلم،رد پای سکوت را دیدم…
من شراب مستی اندوه را سر کشیدم…
سکوت،غم را بر قلبم خالکوبی کرد…
جان دلم ز سرای سکوت تنهایی بی داد می کند…
چشمانم، محبوب دل خویش را بر پنجره ی سیه شب سِیر می کنند…
من با رویا هایم به کجا ها که سفر نکرده ام…
چه چیز هایی که ندیده ام…
حال…
غم و سوگ زندگی بر قلب من تنها خانه کرده اند…
و بر جاده ی دلم رد پای سکوت را می بینم…
رد پای سکوت تنهایی…
رد پایی ز نشانه ی وصلت دوباره ی من با تنهایی…
و مرگ عشق دیرینه ی تمام وجود من…

باز آمد پاییز
سرزد از پهنه ی نور
وپرستوی مهاجر امشب
میرود به شرق دور
خاطراتش در من
مثل یک نقطه ی کور
بی تو من خواهم رفت
در سراشیب سقوط
کاش میشد باشی
ای پرستوی سکوت
با تو من شوق پریدن دارم
من هیاهوی دویدن دارم
با تو من فراتر از یک نفرم
من تکاپوی رسیدن دارم
بی تو اما زخودم کم دارم
بی تو با خودم تناقض دارم
بی تو من اوج غمی دلتنگم
شایدم نقطه ، ته این خطم
ای پرستوی مهاجر تو بمان
من خودم میجنگم
با تمام سرما
با تمام سردی
رنگ چشمان من
التماسی مشکی
با نگاهت گفتی
که بهار نزدیک است
خواهم آمد روزی
فاصله درگیر است
سال ها میگذرد
من هنوز منتظرم
برنگشتی دیگر
و هنوز منتظرم

سکوت کن
سکوت کن!
که باز پایان نمی‌رسد بیداد
نه از تو زاده نمی‌شود فریاد.
سکوت کن
سکوت کن!
که جیره‌ات: ”‌ این سکوت ِ پُر تکرار! “
دلیل: ”‌ شاعر شدن به هر اجبار! ‌“
سکوت …سکوت
بلندتر سکوت کن
سکوت …!

سکوت کن
سکوت کن!
که دل چنین شد اسیر ِ این تقدیر
شکسته دل کَس ندیده در زنجیر.
سکوت کن
سکوت کن!
بسان ِ هر دل شکسته در تبعید
شبان ِ این سیل ِ خفته‌گان چون بید.
سکوت …سکوت
بلندتر سکوت کن
سکوت …!

سکوت کن
سکوت کن!
چُنین سیاهی که چیره بر نور است
سزای ِ این خفته‌گان ِ در گور است.
سکوت کن
سکوت کن!
که با سکوت‌ات به تو دهد روزی
چو خفته‌گان روز وُ شب به دریوزی.
سکوت …سکوت
بلندتر سکوت کن
سکوت …!

سکوت کن
سکوت کن!
که از صدای ِ نگفتن‌ات یک قرن
گذشته اینک، دل‌ات چه بی‌آهنگ.
سکوت کن
سکوت کن!
دوباره فصل ِ سکوت نزدیک است
بدان که هر دل نگفت، تاریک است!
سکوت …سکوت
بلندتر سکوت کن
سکوت …!

سکوت می کنم مگر سکوت چاره می شود؟
و از این سکوت من دلم هزار پاره میشود

سکوت من سقوط نیست سکوت یک هبوط نیست
سکوت یک سکوت نیست، سکوت شراره میشود

سکوت شراره می شود صعود می کند همی
سکوت من سقوط نیست سکوت کرانه می شود

سکوت کرانه می شود، کرانه ای کلان ز عشق
پر از هوای حال تو، سکوت ترانه می شود

ترانه خوانده می شود سکوت می کنم هنوز
سکوت من سکوت نیست، سکوت خوانده می شود

سکوت یک رضا نیست و این یک جواب نیست
سکوت من دروغ نیست و این دوباره می شود

سکوت یک سوال شد ، سوال بی جواب شد
کجای این همه سکون راهی جاده می شود

سکوت را قلم زدم نوشته ام از این صدا
تو هم بیا بخوان مرا که این بهانه می شود

سکوت من ترانه شد، ترانه ای چه بیکران
کرانه ای پر از شرر، شراره سایه می شود

بگذار سکوت کنم در این عشق
بگذار سکوت کنم در این ابهام
بگذار سکوت کنم در این خلوت
بگذار سکوت کنم در این اعجاز
ای مهربان ترین !
مرا دریاب …
که زیباتر از سکوت واژه ای نمی دانم
من تو را در سکوت فریاد می زنم
من خود را در سکوت می شناسم
من عشق را در سکوت مشق می کنم
و خاطره ها را در سکوت
به غربت غمگین خاطره ها می سپارم …
من تلخی هجر را در سکوت
به شیرین ترین نغمه ها ی وصل می آمیزم
ای عزیز!
من غزل را در سکوت آموخته ام
من واژه واژه ی افسانه ی لیلی و مجنون را
با دست ِ هنرمند سکوت از هم می شکافم
و در جورچینی دیگر
به افسانه ای عاشقانه تر بدل می کنم
ای خوش آوا ترین !
سکوت را از من مگیر
بگذار حتی در سکوت
حرفی برای گفتن داشته باشم
شاید سکوت ِ من
بتواند مرا در اوج اندیشه های ناب تو مأوا دهد
کاش بدانی که ظرافت صدای من آبستن سکوت است
و سکوت من چیزی نیست
جز عطش ِ دوبارهْ شنیدن ِ صدای تو
سکوت لب های عشق
سکوت لب های من و توست
سکوت لب های ماست
آری ! اوج فریاد دو نگاه است
نگاه های پر تپشی که از ما عشق طلب می کنند
لحظه های پیوند در سکوت
لحظه های غوطه وری در نگاه
و شرمیْ سرخ
بر تن پوش سپید ِ گونه ها
دست تقدیر ، زیباترین جامه های حقیقت را
بر پیکره ی خوش تراش سکوت خواهد دوخت
همچون بوسه هایی از مخمل سُرخ
برعریانی لب های داغ ما …

سکوت من ‏
در اتاق
یاد روزهای بی حاصل
که رفته اند
سکوت من
در دلم
خنجرهای دستهای کوچک تو
در قلب پاره پاره ام
سکوت من ‏
قلب بیمار من
نی را بزن
نی را بنواز
سکوت من
با صدای نی
با صدای گریه هایم
بیچاره خواهرم
که مثل شمع های جشن تولدم
آب شد
و آب می شود
بیچاره پدرم
که نان در می آورد
از زیر زمین
از سوزن و کاه
از دستهای پینه بسته اش
سکوت من ‏
چه حاصل دارد
باید چیزی گفت
سکوت من روزی شکسته خواهد شد
روزی که دیگر فایده ای ندارد
نی سکوت را خواهد آموخت
مثل من ‏
که آموخته ام
در پیشگاه نا مردمان
باید سکوت کرد
مثل خواهرم
سکوت من سرودی ندارد
سکوت من
‏ حتی صدای نی هم ندارد‏
افسوس
سکوت من
در اتاق
می پیچد
و حالو روزم دگرگون می شود
مثل دیشب
مثل هر شب
سکوت من
مرحم زخم های من است
سکوت من ‏
مرحم دردهای من است
سکوت من
سکوت نیست
سکوت من ‏
فریاد لبهای من است
فریاد برای روز دیدار من است
سکوت من ‏
اما
افسوس به حال دوست خواب آلوده ام است
که خواب است
که گرفتار شب های ظلمت ‏
شب های شیشه ای ‏
روزهای تکرار و بی ملال است
برادر که ندارم
پس باید سکوت کنم
سکوت ‏
مرحم دل بیمار من است
سکوت
زخم ها را التیام خواهد داد
زمانش شاید هزار سال باشد
اما خوب می شوم
خوب تر خواهم شد

هنوز هم سیل سیلی سفید آن پزشک
در آن لحظه ی نخست 
هر لحظه در مجرای گوش من طغیان می کند
و پرده های ادراک را می درد
و سوت می کشد درون سرم قطاری که در ریل ناتمام ذهن من هیچگاه توقف نکرد 
هر شب در رویایی
 زیر پای دلم خالی می شود 
پرتگاهی می بینم و سقوط
زمینی و هبوط 
بغضی و سکوت 
و ناگهان سیلی سفید آن پزشک
لحظه ی نخست 
آغوش مادرم 
بیدار می شوم 
زندگی در پیش چشمانم تعبیر می شود
نفس می کشم 
چون نوزادی در لحظه نخست 
 با گریه های بی امان 
اکسیژن شیرین این حیات 
در شور اشک من حل می شود 
و سوت قطاری که خاطره ای گنگ را
 بی توقف 
در ریل ناتمام ذهن من می برد…

من با سکوت متولد شدم 
و هنوز ساکتم 
بغضی دارم 
و گمان نمی کنم 
سیل سیلی سفید هیچ پزشکی 
این بار 
سد بغضم را بشکند 
روحم روی ریلی خوابیده است 
که قطاری هر لحظه از روی آن عبور می کند 
سکوت روح من 
سوت قطار 
خاطره ی مسافری که از پنجره
 لبخند محوش 
هر لحظه روحم را احیا می کند
من هر لحظه می میرم و زنده می شوم 
تا لبخند محوی را از پشت شیشه قطاری 
نظاره کنم 
شبیه همان لبخند سرخی که از پشت بلور شکسته ی  اشک های نخستم 
بر لب های مادرم نظاره کردم 
در پس زمینه ای سفید…
و با همین رشته ی نازک  بهانه های گنگ
 مرا از پا در چاه سکوتم آویخته اند 
خون در سرم جمع می شود 
عقل در خون من غرق می شود 
و فریادی که در ته چاه خشکیده است 
سوت قطاری که تمام ارکان وجودم را می لرزاند 
هر لحظه زلزله ای 
آوار خیالی 
سقوط در پرتگاهی 
هبوط بر زمینی 
و سکوت در معبد تحیری…
من از همان لحظه ی نخست دریافتم 
که به جایی قدم نهاده ام 
که صورت زندگی را با سیلی های سفید، سرخ نگه می دارند 
اینجا

مطالب مشابه را ببینید!