مجله تاپ‌ناز‌

اشعار فرخی سیستانی؛ گلچین اشعار کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر

در این مطلب مجموعه ای از اشعار زیبای فرخی سیستانی را آماده کرده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار بگیرد.

ابوالحسن علی بن جولوغ فرخی سیستانی شاعر بزرگ ایرانی اواخر سدهٔ چهارم و اوایل سدهٔ پنجم هجری قمری است. فرخی سیستانی را یکی از بهترین قصیده‌سرایان ایرانی نامیده اند.

گلچین زیباترین اشعار فرخی سیستانی

شادمان باد و یافته ز خدای

هر چه او را مراد و کام و هواست

مهرگانش خجسته باد چنان

کو خجسته پی و خجسته لقاست

کاندرین مهرگان فرخ پی

زو مرا نیم موزه نیم قباست

طبع او چون هواست روشن و پاک

روشن و پاک بی‌بهانه هواست

هر که با او به دشمنی کوشد

روز او از قیاس بی‌فرداست

گفتم که بیا وعدهٔ دوشینه بیار

ور نه بخروشم از تو اکنون چو هزار

گفتا دهم ای همه جفا ، نک زنهار!

آواز مده که گوش دارد دیوار

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده

چو گردان گردباد تندگردی تیره اندر وا

ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون

چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا

اشعار فرخی سیستانی؛ گلچین اشعار کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر

آن خواجه غریبتر که ازو

خدمتی را هزار گونه جزاست

اثر نعمت و عنایت او

بر همه کس چو بنگری پیداست

سخت بسیار حیله باید کرد

تا ز دست تو سنگدل بجهم

 ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

 کلید باغ ما را ده که فردامان بکار آید

مطلب مشابه: اشعار سنایی | مجموعه گلچین اشعار بسیار زیبای سنایی غزنوی

اشعار دو بیتی زیبای فرخی سیستانی

گر چه گیتی ز ابر تازه شود

اندرو بیم صاعقه‌ست و بلاست

تا هوا را گشادگی و خوشیست

تا زمین را فراخی و پهناست

میر ابوالفتح کز فتوت و فضل

در جهان بی‌شبیه و بی‌همتاست

صفتش: مهتر گشاده کفست

لقبش: خواجهٔ بزرگ عطاست

قوام دین پیغمبر، ملک محمود دین پرور

ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما

شهنشاهی که شاهان را ز دیده خواب برباید

ز بیم نه منی گرزش به جابلقا و جابلسا

دل ببردی و جان شد از پس دل

ای تن اندر چه محنت افتادی

بر دل دوستان فرامشتی

بر دل دشمنان همه یادی

دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا

  آگه نبوده‌ام که همی دانه افکنی

پنداشتم همی که دل از دوستی دهی 

 بر تو گمان که برد که تو دشمن منی

بخشش او طبیعی و گهریست

بخشش دیگران به روی و ریاست

راد مرد و کریم و بی‌خللست

راد و یکخوی و یکدل و یکتاست

اشعار بلند عاشقانه

سیاه‌ چشما مِهر تو غم‌گسار من است

به روزگار خزان روی تو بهار من است

دلم شکار سیه چشمکان توست و رواست

از آنکه دو لب شیرین تو شکار من است

به مهر تو دل من وام‌دار صحبت توست

لب تو باز به سه بوسه وام‌دار من است

جفا نمودن بی‌جرم کار توست مدام

وفا نمودن و اندیشه‌ی تو کار من است

اگر تو ماهی، گردون تو سرای من است

اگر تو سروی، بستان تو کنار من است

به مهر تو دل من وام‌دار صحبت توست

لب تو باز به سه بوسه وامدار من است

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی 

 در شرط ما نبود که با من تو این کنی

مطلب مشابه: زیباترین اشعار تک بیتی شهریار؛ عاشقانه ترین مجموعه شعر کوتاه شهریار

اشعار فرخی سیستانی؛ گلچین اشعار کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر

گر چه آباش سیدان بودند

او به هر فضل سید آباست

دست او را مکن قیاس به ابر

که روا نیست این قیاس و خطاست

ندهم دل به دست تو ندهم

گر به تو دل دهم ز تو نرهم

کوی تو جایگاه فتنه شده‌ست

بر سر کوی تو قدم ننهم

اشعار عاشقانه فرخی سیستانی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گواهی

من این روز را داشتم چشم وزین غم

نبوده‌ است با روز من روشنایی

زرد و خمیده گشتم از غم عشق

دو رخ لعل فام و قامت راست

کاشکی دل نبودیم که مرا

اینهمه درد و سختی از دل خاست

دل دادن تو از پی آن بود تا مرا  

 اندر فریبی و دلم از جای برکنی

کشتی مرا به دوستی و کس نکشته بود 

زین زارتر کسی را هرگز به دشمنی

هر تنی زیر بار منت اوست

هر زبانی به شکر او گویاست

او ز جود و ز فضل تنها نیست

در همانند خویشتن تنهاست

مطلب مشابه: مجموعه زیباترین اشعار بیدل دهلوی + عکس نوشته شعر عاشقانه این شاعر

تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش

به پرواز اندر آورده‌ست ناگه بچگان عنقا

همی‌رفت از بر گردون، گهی تاری گهی روشن

وزو گه آسمان پیدا و گه خورشید ناپیدا

یاری بودی سخت بیین و بسنگ

همسایهٔ تو بهانه جوی و دلتنگ

این خو تو ازو گرفته‌ای ای سرهنگ

انگور ز انگور همی‌گیرد رنگ

زیباترین اشعار فرخی سیستانی

تو گفتی گرد زنگارست بر آیینهٔ چینی

تو گفتی موی سنجاب است بر پیروزه‌گون دیبا

به سان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش

به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا

تیغ او بر سر مخالف او

از خدای جهان نبشته قضاست

دشمن او ازو به جان نرهد

ور همه پروریدهٔ عنقاست

بوسه‌ای از دوست ببردم به نرد

نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد

سرخی رخساره‌ی آن ماهروی

بر دو رخ من دو گل افکند زرد

گاه بخایید همی پشت دست

گاه برآورد همی آه سرد

گفتم: جان پدر این خشم چیست

از پی یک بوسه که بردم به نرد

گفت: من از نرد ننالم همی

نرد به یک سو نه و اندر نورد

گفتم: گر خشم تو از نرد نیست

بوسه بده گرد بهانه مگرد

گفت: که فردا دهمت من سه بوس

فرخی! امید به از پیشخورد

ندهم دل به دست تو ندهم

گر به تو دل دهم ز تو نرهم

کوی تو جایگاه فتنه شده‌ست

بر سر کوی تو قدم ننهم

دوستان از فراق تو شکهند

من همی از وصال تو شکهم

گر من لابه ساز چرب سخن

چه بسی لابه‌ها به دل ندهم

سخت بسیار حیله باید کرد

تا ز دست تو سنگدل بجهم

مطل مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی مولانا؛ شعر کوتاه و زیبای عاشقانه از مولانا

عشق بر من در عنا بگشاد

عشق سر تا به سر عذاب و عناست

در جهان سخت‌تر ز آتش عشق

خشم فرزند سیدالوزراست

ادبا را شریک دولت کرد

دولت خواجه دولت ادباست

شعرا را رفیق نعمت کرد

نعمت خواجه نعمت شعراست

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید

 چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

تو را مهمان ناخوانده بروزی صد هزار آید

نیکویی را ثواب هفتادست

از خدا و بر این رسول گواست

اندکست این ز فضل او هر چند

کس نگفته‌ست کاند کیش چراست

برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

مطلب مشابه: اشعار دو بیتی سعید ابوالخیر؛ گلچین اشعار کوتاه عاشقانه این شاعر

به سخا نامورتر از دریاست

گرچه او را کمینه فضل سخاست

دست او هست ابر و دریا دل

ابر شاگرد و نایبش دریاست

سپردم به تو دل، ندانسته بودم

بدین گونه مایل به جور و جفایی

دریغا دریغا که آگه نبودم

که تو بی وفا در جفا تا کجایی

بستی به مهر با دل من چند بار عهد

از تو نمی‌سزد که کنون عهد بشکنی

 با تو رهیت را چو به دل ایمنی نبود

زین پس به جان چگونه بود بر تو ایمنی

به سان چندن سوهان‌زده بر لوح پیروزه

به کردار عبیر بیخته بر صفحهٔ مینا

چو دودین آتشی، کآبش به روی اندر زنی ناگه

چو چشم بیدلی کز دیدن دلبر شود بینا

دل من همی داد گفتی گواهی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

با من چو گل شکفته باشی گه گه

گاهی باشی چو کارد با گوشت تبه

روزی همه آری کنی و روزی نه

یکره صنما بنه مرا بر یک ره

مطلب مشابه: گلچین بهترین اشعار دو بیتی فایز دشتی و مجموعه شعرعاشقانه و ناب کوتاه

سرخی رخساره‌ی آن ماهروی

بر دو رخ من دو گل افکند زرد

گاه بخایید همی پشت دست

گاه برآورد همی آه سرد

دل بود جای عشق و چون دل شد

عشق را نیز جایگاه کجاست

دل من چون رعیتیست مطیع

عشق چون پادشاه کامرواست

من ندانم که عاشقی چه بلاست

هر بلایی که هست عاشق راست

دل من همی داد گفتی گواهی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گواهی

 من این روز را داشتم چشم وزین غم

نبوده‌ است با روز من روشنایی

 جدایی گمان برده بودم ولیکن

نه چندان که یک سو نهی آشنایی

 به جرم چه راندی مرا از در خود؟

گناهم نبوده‌ ست جز بی گناهی

 بدین زودی از من چرا سیر گشتی؟

نگارا بدین زود سیری چرایی؟

 که دانست کز تو مرا دید باید

به چندان وفا این همه بی وفایی

 سپردم به تو دل، ندانسته بودم

بدین گونه مایل به جور و جفایی

 دریغا دریغا که آگه نبودم

که تو بی وفا در جفا تا کجایی

 همه دشمنی از تو دیدم ولیکن

نگویم که تو دوستی را نشایی

 نگارا من از آزمایش به آیم

مرا باش، تا بیش ازین آزمایی

 مرا خوار داری و بیقدر خواهی

نگر تا بدین خو که هستی نپایی

دوستان از فراق تو شکهند

من همی از وصال تو شکهم

گر من لابه ساز چرب سخن

چه بسی لابه‌ها به دل ندهم

کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید

چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید

 بهر امسال پنداری همی خوشتر ز یار آید

از این خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید

مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی خیام نیشابوری با مجموعه شعر تک بیتی عاشقانه و احساسی

هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره

چو جان کافر کشته ز تیغ خسرو والا

یمین دولت و دولت بدو آراسته گیتی

امین ملت و ملت بدو پیراسته دنیا

بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی

ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

برد و برد هر چه بیند و دید

کند و کرد هر چه خواهد و خواست

وای آن کو به دام عشق آویخت

خنک آن کو ز دام عشق رهاست

مطلب مشابه: مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی

مطالب مشابه را ببینید!