چرا نمی توانیم از زندگی لذت ببریم و چرا زندگی بدون لذت است؟
چرا از زندگی لذت نمی بریم؟
برای اینکه از زندگی لذت ببریم چه باید بکنیم؟ آیا به جز طرز فکرمان چیزی دیگر هم بر عدم لذت بردن از زندگی ما تاثیر می گذارد؟
لذت بردن از زندگی و شادکام بودن، یخشی مهم از کیفیت زندگی هر انسانی است و از هر ثروتی با ارزش تر است. در دانش باستان، افلاطون شادکامی را حالت تعادل و هماهنگی بین سه عنصر استدلال، هیجان و امیال و ارسطو آن را زندگی معنوی میداند.
در دانش جدید نیز محققانی مانند آرگایل، شادکامی را ترکیبی از وجود عاطفه مثبت و فقدان عاطفه منفی و رضایت از زندگی میدانند. در واقع، شادمانی و لذت بردن از زندگی، اهداف مشترک همه انسانهاست. با این تفاسیر چرا برخی از افراد از زندگی خود لذت نمیبرند؟
دلایل متعددی وجود دارند که می توانند باعث شوند شما از زندگی لذت نبرید که در این مطلب آنها را بررسی کرده ایم.
پول
برخی از تحقیقات نشان داده است افرادی که درامد بالاتری دارند تقریبا شادتر هستند، اما تحقیقات و مطالعات زیادی در روانشناسی حاکی از این است که پول همیشه شادی آور هم نیست، این تحقیقات نشان می دهند زمانی که نیازهای اساسی زندگی برآروده می شوند، درامد دیگر تاثیر چندانی بر شادی ندارد. می توان گفت پول و ثروت شرط اساسی و لازم برای لذت بردن از زندگی نیست و فقط یک شرط کافی است.
سلامتی
سلامت جسمانی و تندرستی افراد می تواند موجب کسب شادی شود. اما از طرفی دیگر بعضی ها اعتقاد دارند که سلامتی به تنهایی نمی تواند باعث شادمانی و لذت بردن از زندگی شود.
افراد زیادی هستند که سلامت جسمانی کاملی دارند اما به خوبی از زندگی لذت نمی برند و برعکس تعداد زیادی از افراد هستند که با اینکه سلامتی کامل را ندارند و یا معلول هستند، میزان شادی آنها کافی و رو به بالا است.
گروهی دیگر نیز که شاید تعداد آنها نیز زیبا باشد، معتقد هستند که لذت بردن از زندگی نیازمند امکان و شرایط خاصی است و تا این امکانات نباشد نمی توان شاد بود.
عادت
بر اساس یک نظریه، به محض اینکه به یک فعالیت لذت بخش عادت کردیم، ان فعالیت دیگر نمی تواند ما را شاد کند. در واقع دیگر تازگی قبل را ندارد و تکراری شده است. زندگی بعاد زیادی دارد که لذت بردن از فقط یک بعد آن در نتیجه باعث دلزدگی می شود و دیگر لذت بخش هم نخواهد بود.
گناهدانستن لذت و شادی
برخی افراد، رنج کشیدن را فضیلت و شادی را گناه میدانند. درواقع بهرغم اینکه در متون دینی بر شادی تأکید شده است، برخی معتقدند برای رشد معنوی باید در غم و اندوه زندگی را سپری کرد و از عوامل شادی، دوری جست.
توقع شرایط ویژه
گروهی نیز، که شاید تعداد آنها کم نباشد، معتقدند لذت بردن از زندگی نیازمند شرایط و امکانات خاصی است و تا این امکانات فراهم نشود نمیتوان شاد بود. برای این افراد داشتن پول، شهرت، شغل مناسب، زمان کافی و خانواده مناسب جزء عوامل لازم و ضروری برای شادی جستن و لذت بردن از زندگی است؛ اما غافل از آنکه شاید هیچگاه این شرایط با هم مهیا نشوند و جالب آنکه در صورت مهیا شدن هم، اینگونه افراد دلایل و بهانههای بیشتری برای شاد بودن میخواهند.
نداشتن هدف
از سویی، برخی افراد نمیتوانند از زندگی لذت ببرند چون هدف و برنامهای در زندگی خود ندارند. این افراد معتقدند باید زندگی را رها کرد و بدون هدف و برنامه بود تا از زندگی لذت برد. در حالی که بدون هدف زندگی کردن و نداشتن برنامه خود میتواند عامل دوری از شادی و عدم لذت از زندگی شود.
بهعنوان جمعبندی باید گفت احساس رضایت از زندگی یک حس درونی است که هر چند ممکن است تحت تأثیر بعضی واقعیتهای بیرونی، مثلاً میزان اشتغال، سطح درآمد، شرایط اجتماعی و… قرار بگیرد، الزاماً وابسته به این متغیرها نیست و ماهیت کاملاً مستقل و درونی دارد. بهعبارتی دیگر فقط خود فرد میتواند حس کند چقدر از زندگی رضایت دارد (هرچند این رضایت به نظر دیگران غیر منطقی باشد).
منبع سپیده دانایی
» همچنین بخوانید :