مجله تاپ‌ناز‌

انشا در مورد خاطره حضور در کلاس درس با چند انشا زیبا در مورد کلاس و مدرسه

انشا حضور در کلاس درس مدرسه

در این بخش چند انشا زیبا ادبی در مورد حضور در کلاس درس مدرسه را برای پایه های مختلف تحصیلی ارائه کرده ایم.

انشا در مورد یک روز در کلاس درس برای پایه دهم تا دوازدهم

مدرسه بنای نسبتا بزرگ شامل حیاط و ساختمان می باشد . در داخل حیاط مدرسه سرویس بهداشتی ، بوفه و زمین های ورزشی قرار گرفته و داخل ساختمان مدرسه کلاس های درس ، آزمایشگاه ، نمازخانه و کتابخانه قرار دارد .

مدرسه محلی است که دانش آموزان برای آموختن علم به آن وارد می شوند . در مدرسه نظم خیلی مهم است و دانش آموزان می بایست در ساعت مشخصی از صبح در مدرسه حضور داشته باشند . مسئولین مدرسه اندازه ناخن ها و موهای دانش آموزان را بررسی می کنند و در صورتی که دانش آموزی وضعیت بهداشت مناسبی نداشته باشد به او تذکر می دهند تا وضعیت خودش را اصلاح کند . اگر دانش آموزی به تذکرات مسئولین توجهی نکند ، تنبیه خواهد شد و این تنبیه هم معمولا با کم شدن نمره انضباط اعمال می شود .

در مدرسه ساختمان های مختلفی مانند : کلاس ها ، آزمایشگاه ، بوفه ، کتابخانه ، سرویس بهداشتی و نمازخانه وجود دارد .

دانش آموزان اکثر ساعات را در کلاس حضور دارند و دروس علمی مانند زبان فارسی ، ریاضی ، تاریخ و …. یاد می گیرند . بعضی از درس ها مانند فیزیک و شیمی نیاز به وسایل مخصوصی برای انجام دادن به صورت عملی دارند که این وسیله ها همگی در آزمایشگاه مدرسه وجود دارد . کتابخانه مدرسه ساکت ترین مکان مدرسه و پر از کتاب های کمک درسی و غیر درسی است .

دانش آموزان به راحتی می توانند در کتابخانه عضو شده و کتاب ها را برای مدت مشخصی به امانت بگیرند و یا اینکه در همان محل ساکت کتابخانه مطالعه کنند .بوفه مدرسه پر از خوراکی های خوشمزه و مقوی است و خیلی از دانش آموزان در هنگام زنگ استراحت برای تهیه خوراکی به بوفه مراجعه می کنند . نماز خانه مدرسه محل مناسبی برای خواندن نماز ظهر به جماعت می باشد هم چنین در نمازخانه تعداد زیادی قرآن برای علاقه مندان وجود دارد .

معلم ها که سال ها تجربه درس دادن در مدرسه را دارند خیلی خوب می توانند دانش خود را به دانش آموزان منتقل کنند . هم چنین بعضی درس ها مانند فیزیک و شیمی به صورت عملی و در آزمایشگاه تدریس می شود که این موضوع درک درس را برای دانش آموز بسیار ساده می کند . هم چنین کتاب های کمک درسی که در کتابخانه مدرسه موجود است به دانش آموزان کمک بسیار زیادی در فهمیدن دروس می کند .


کلاسدرس e1666610240951

انشا درباره یک روز از کلاس در قالب خاطره نویسی

در کلاس نشسته بودیم. زنگ آخر بود و من خسته و بی حوصله داشتم به حرف های معلم گوش می دادم که ناگهان صدایی شنیدم، صدای ریز و آرامی از پنجره می آمد. هنوز سرم را به طرف پنجره برنگردانده بودم که احساس کردم آرنجم کمی نمناک شده است. به پنجره نگاه کردم و دیدم قطرات باران دارد از لای پنجره به پایین می‌ریزد و آستین من را هم کمی خیس کرده بود.

به آرامی پرده را کنار زدم و با صحنه زیبایی مواجه شدم. آسمان ابری داشت می‌بارید و زمین حیاط مدرسه و درختان کنار دیوار خیس و براق شده بودند. در همین لحظه معلم صدایم کرد و پرسید به چه چیز نگاه می‌کنی؟

من با لحنی آرام اما خوشحال گفتم باران… دارد باران می‌آید. معلم لبخندی زد و از همه بچه های کلاس دعوت کرد تا با هم پشت پنجره کلاس برویم و منظره زیبای باران را تماشا کنیم. این یک پیشنهاد عالی بود زیرا همه را سر شوق آورد و خستگی را از تن‌مان بیرون کرد.

در حالی که همه از پنجره بیرون را تماشا می‌کردیم و بوی خاک خیس خورده و باران را استشمام می‌کردیم و غرق در رویاهای خود بودیم، ناگهان یکی از بچه ها فریاد زد: آنجا را ببینید! رنگین کمان… بله خورشید از پشت ابرها داشت بیرون می‌آمد و نور ملایم خورشید در هوای بارانی یک رنگین کمان بزرگ و زیبا را به وجود آورده بود.


انشا در مورد خاطره ی یک روز در کلاس پایه هشتم تا نهم

به نام خدایی که توانبخش دل های خسته است و آرام بخش دل های ناآرام صبح های شنبه، حال و هوای دیگری دارد به نظرم آفتاب درخشان تر و صدای پرندگان دلنشین تر است، اول هفته است و بعد از بیرون آمدن رخت و لباس خستگی از تن، انرژی در شریان ها جریان می یابد تا روزت را با بهترین آدم ها و اتفاق ها شروع کنی. از زمانی که خواندن و نوشتن انشا هم در روز شنبه تلاقی پیدا کرده است،

بیش از پیش به شنبه و شروع هفته علاقه مند شده ام. زیرا که به صورت باورنکردنی نوشتن و خواندن انشا یا رفتن به کتابخانه ی مرکزی در کنار هم کلاسی ها و استاد عزیز لذت بخش است که برای رسیدن شنبه و چالشی جدید روز شماری خواهم کرد. اما آن روز نسبت به سایر روزها روزی متفاوت بود.

دو نفر از همکلاسی هایمان نمایشی اجرا کردند که بسیار دیدنی و هیجان انگیز بود، به گونه ایی که اضطراب و استرس روی صحنه را نیز حتی من هم احساس می کردم انگار من روی صحنه قرار دارم و در حال اجرای نمایش هستم با آن نمایش لحظه ایی خندیدیم و لحظه ای ناراحت شدیم و لحظه ای دیگر متفکر و متاثر شدیم تمام جنبه های احساسی را تجربه کردیم و به شخصه در ذهن من برای همیشه ثبت شد.

آنچنان محو آن حرکات و دیالوگ ها شده بودم که با خود فکر می کردم چه قدر خوشحالم از انتخاب این رشته که امروز من را با دیروزم متفاوت ساخته است و هر روز نسبت به دیروز به تجربیات و دانسته هایم افزده می شود.

بهترین لحظاتم آن موقع در کلاس است که استاد لبخند رضایت روی لب هایش نقش می بندد و من نیز به همراه او می خندم چون که تمام اضطراب ها تمام می شود و نتیجه زحماتم را می بینم نوشتن انشا این امکان را برایم فراهم کرد که دنیا را با دیدی باز تر ببینم و هرچه را که می بینم با اعتماد به نفس و با شیوه ایی درست به روی کاغذ بیاورم آنقدر نوشتن و به بازی گرفتن کلمات برایم شیرین است که کافی است خودکار را در دستانم بگیرم و قلب و احساساتم به صورت خودکار، کلمات را در کنار هم قرار دهند.

من این احساس زیبا و این تجربه شگفت انگیز را مدیون استادی هستم که واو به واو کلماتم را دنبال کرد و با صبر و حوصله ، تمام اشکالات را برایم روشن کرد او برایم مانند احرمی بود که شاید وزن زیادی را تحمل کرد اما من را به بالا کشاند شاید خود سختی دید اما دریچه ای جدیدی را به روی من گشود. نمی توان در میان معدود خاطراتی که با شما داشتیم یکی را برگزینم زیرا برای من تمام آن دست نوشته ها و تمام آن انشاها، سرشار از خاطرات ریز و درشتی است که هر کدام به نوبه ی خود یک خاطره ی شیرین را رقم زده است.

در نهایت و در پایان این راه پر پیچ و خم که همچون عصایی همراه و یاور ما بوده اید باید از شما تشکر کنم شمایی که شانه خال نکردید و همچون کوه ایستادید و پافشاری کردید که شاید یکی از دانشجوهایتان در میان این هزارتوی زندگی راه خود را پیدا کند و به مقصد نهایی آن دست یابد ممنون از صبر و تحملی که برای ما گذاشتید و منجر به ثبت خاطراتی به یاد ماندنی در ذهن و یاد ما شدید و در آینده از به یادآوری آن کمال لذت و شادمانی را در خود زنده کنیم

جواب دوم :

البته ممکن است این سؤال برای شما پیش بیاید که آیا یک برنامه نویس همواره موظف است که کلاس‌ها را خودش ایجاد کند؟ در پاسخ به این سؤال بایستی گفت که خیر! بسیاری از زبان‌های برنامه نویسی مطرح دنیا به صورت پیش‌فرض دارای یکسری کلاس‌های آماده هستند که برنامه نویس به سادگی قادر خواهد بود تا به هر تعداد که تمایل داشته باشد از رویش آبجکت بسازد. فریم ورک های زبان‌های برنامه نویسی مختلف که پا را از این هم فراتر گذاشته و علاوه بر کلاس‌های از پیش نوشته شده در خود زبان برنامه نویسی

به نام خدایی که توانبخش دل های خسته است و آرام بخش دل های ناآرام صبح های شنبه، حال و هوای دیگری دارد به نظرم آفتاب درخشان تر و صدای پرندگان دلنشین تر است، اول هفته است و بعد از بیرون آمدن رخت و لباس خستگی از تن، انرژی در شریان ها جریان می یابد تا روزت را با بهترین آدم ها و اتفاق ها شروع کنی. از زمانی که خواندن و نوشتن انشا هم در روز شنبه تلاقی پیدا کرده است،

بیش از پیش به شنبه و شروع هفته علاقه مند شده ام. زیرا که به صورت باورنکردنی نوشتن و خواندن انشا یا رفتن به کتابخانه ی مرکزی در کنار هم کلاسی ها و استاد عزیز لذت بخش است که برای رسیدن شنبه و چالشی جدید روز شماری خواهم کرد. اما آن روز نسبت به سایر روزها روزی متفاوت بود.

دو نفر از همکلاسی هایمان نمایشی اجرا کردند که بسیار دیدنی و هیجان انگیز بود، به گونه ایی که اضطراب و استرس روی صحنه را نیز حتی من هم احساس می کردم انگار من روی صحنه قرار دارم و در حال اجرای نمایش هستم با آن نمایش لحظه ایی خندیدیم و لحظه ای ناراحت شدیم و لحظه ای دیگر متفکر و متاثر شدیم تمام جنبه های احساسی را تجربه کردیم و به شخصه در ذهن من برای همیشه ثبت شد.
آنچنان محو آن حرکات و دیالوگ ها شده بودم که با خود فکر می کردم چه قدر خوشحالم از انتخاب این رشته که امروز من را با دیروزم متفاوت ساخته است و هر روز نسبت به دیروز به تجربیات و دانسته هایم افزده می شود.

بهترین لحظاتم آن موقع در کلاس است که استاد لبخند رضایت روی لب هایش نقش می بندد و من نیز به همراه او می خندم چون که تمام اضطراب ها تمام می شود و نتیجه زحماتم را می بینم نوشتن انشا این امکان را برایم فراهم کرد که دنیا را با دیدی باز تر ببینم و هرچه را که می بینم با اعتماد به نفس و با شیوه ایی درست به روی کاغذ بیاورم آنقدر نوشتن و به بازی گرفتن کلمات برایم شیرین است که کافی است خودکار را در دستانم بگیرم و قلب و احساساتم به صورت خودکار، کلمات را در کنار هم قرار دهند.

من این احساس زیبا و این تجربه شگفت انگیز را مدیون استادی هستم که واو به واو کلماتم را دنبال کرد و با صبر و حوصله ، تمام اشکالات را برایم روشن کرد او برایم مانند احرمی بود که شاید وزن زیادی را تحمل کرد اما من را به بالا کشاند شاید خود سختی دید اما دریچه ای جدیدی را به روی من گشود. نمی توان در میان معدود خاطراتی که با شما داشتیم یکی را برگزینم زیرا برای من تمام آن دست نوشته ها و تمام آن انشاها، سرشار از خاطرات ریز و درشتی است که هر کدام به نوبه ی خود یک خاطره ی شیرین را رقم زده است.

در نهایت و در پایان این راه پر پیچ و خم که همچون عصایی همراه و یاور ما بوده اید باید از شما تشکر کنم شمایی که شانه خال نکردید و همچون کوه ایستادید و پافشاری کردید که شاید یکی از دانشجوهایتان در میان این هزارتوی زندگی راه خود را پیدا کند و به مقصد نهایی آن دست یابد ممنون از صبر و تحملی که برای ما گذاشتید و منجر به ثبت خاطراتی به یاد ماندنی در ذهن و یاد ما شدید و در آینده از به یادآوری آن کمال لذت و شادمانی را در خود زنده کنیم.


انشا درباره یک روز از کلاس در قالب گزارش

روز اول مدرسه بود که به کلاس اول می‌رفتیم. وارد مدرسه که شدیم در حیاط صف گرفته بودند. هر کس وارد مدرسه می شد به انتهای صف می‌رفت. والدین بچه ها نیز کناری می‌ایستادند. بالای سکو، آیاتی از قرآن تلاوت کردند و بعد مدیر مدرسه پشت بلندگو قرار گرفت و شروع به صحبت کرد. او ورود ما کلاس اولی‌ها را تبریک و خوشامد گفت. سپس راهی کلاس‌ها شدیم. قبل از ورود به یالن به هر کدام از ما شاخه گلی به مناسبت ورودمان به مدرسه دادند.

۴ کلاس درس در سالنی که ما وارد شدیم وجود داشت و همه کلاس‌ها تمیز و روشن بودند. از والدین‌مان خداحافظی کردیم و هر کدام به کلاس خودمان رفتیم. هر کس نیمکتی را برای نشستن انتخاب می‌کرد تا اینکه معلم از راه رسید. خودش را معرفی کرد و آن وقت از روی دفتری که داشت یکی یکی اسم دانش آموزان را می‌خواند تا دستشان را بالا بگیرند و خودشان را معرفی کنند.

پس از اینکه همه خودمان را معرفی کردیم معلم درباره اینکه چرا همه باید به مدرس برویم و هدف از درس خواندن را برای ما توضیح داد و بعد گفت که قرار است چه درس هایی بخوانیم. درس های ما فارسی، نگارش، ریاضی، علوم و قرآن بود.

آن روز در زنگ های مختلف معلم ما از درس‌های مختلف برای ما صحبت کرد و هر چیزی که آموزش می‌داد از ما نظر می‌خواست و در نهایت سوال می‌کرد. زنگ آخر همه با معلم خداحافظی کردیم و وقتی زنگ خورد از کلاس بیرون رفتیم. بیرون کلاس والدین بچه ها منتظر فرزندشان بودند. بعضی دانش آموزان نیز با سرویس مدارس به منزل برگشتند.

مطالب مشابه را ببینید!